حجة الاسلام والمسلمین رفیعی: در دوران اخیر کتابهایی که راجع به جعل حدیث نوشته شد بررسی کرده و برای هر کدام...
موضوع: اندیشه
نویسنده: حجة الاسلام دکتر رفیعی
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرجع ما،
موسسه فهیم وضع حدیث انگیزه ها و آسیب ها حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی
سال 79 در دانشگاه درسی تحت عنوان «بررسی احادیث موضوعه» ارائه کردم و سرفصل این درس راجع به وضع حدیث و تاثیری که بر جامعه آن روز امروز داشته و دارد بود، این درس بهانه ای شد که من مطالعه کنم و برای دانشجویان جزوه ای با عنوان «درآمدی بر وضع حدیث» نوشتم. بعد دوستان دانشگاه پیشنهاد کردند که کتاب درسی بنویسم چون این بحث، کتاب درسی نداشت، «درسنامه وضع حدیث» در سه سال تنظیم در 304 صفحه تدوین و در سال 84 چاپ شد و در سال بعد به عنوان کتاب سال حوزه معرفی شد.
سه چهار تا بحث چالشی دربحث وضع و جعل حدیث مطرح می کنم و اگر سوالاتی باشد در خدمت شما هستم.
کتاب شناسی و منبع شناسی وضع حدیث
در پایان کتاب، بحث کتاب شناسی وضع حدیث را آورده ام. در دوران اخیر کتابهایی که راجع به جعل حدیث نوشته شد بررسی کرده و برای هر کدام سه چهار خط توضیح داده ام، یعنی چه کسانی در مورد وضع حدیث کتاب نوشته اند یا احادیث وضعی را جعل کرده اند و یا اینکه راجع به مباحث وضع حدیث بحثی داشته اند. سه چهار کتاب را نام می برم.
یکی از معروفترین کتابها «الموضوعات» ابن جوزی در سه جلد است ابن جوزی از علمای اهل سنت در این کتاب به بررسی و جمعآوری مباحث جعلی حدیث پرداخته است.
ابن جوزی در کتاب خود چند شرح و ترتیب دارد و ذهبی در یک جلد به نام «ترتیب الموضوعات»، خلاصه کرده است و نقدهایی هم دارد.
سیوطی در کتاب «الدعاوی المسمومه فی الاحادیث الموضوعه»، الموضوعات ابن جوزی را تنقیح، حذف و مرتب کرده است.
محمد طاهر در قرن دهم کتابی به نام «تذکره الموضوعات» دارد که وی الموضوعات ابن جوزی را مبنا و مورد بحث قرار داده است
جعل حدیث از زمان پیامبر(ص) به صورت کمرنگ شروع شد ولی اگر جعل حدیث نبود پیامبر(ص) این مقدار نمی فرمود «من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار» هرکس به من دروغ ببندد جایگاهش در جهنم است این عقیده ماست.
کتاب دیگری که راجع به وضع حدیث است کتاب "الاسرار المرفوعه فی الاخبار الموضوعه" متعلق به ملا علی قاری در قرن 11 هجری است که وی 625 حدیث را جمع آوری کرده در کتاب خود آورده است.
اخیرا ناصر البانی موسوعهای بالغ بر 20 جلد به نام «سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه» نوشته است وی در این کتاب مجموعه احادیث ضعیف و موضوع را در مقابل سلسله الاحادیث الصحیحه جمع آوری کرده است
یکی از منابع خوب که در کتاب خود خیلی از آن استفاده کرده ام یک اثر سه جلدی به نام «الوضع الحدیث» که رساله دکتری عمر حسن فُلاته است این کتاب چاپ شده و این شخص بعضی اوقات امام جماعت مسجد الاحرام هم هست.
اینها آثار اهل سنت است اما در شیعه به خاطر اینکه کمتر به بحث جعل حدیث گرفتار بودیم در این زمینه خیلی کار نشده است. من از کتابهای شیعیان دو، سه کتاب را نام می برم
مرحوم علامه تستری صاحب «قاموس الرجال» دو کتاب به نامهای «الاخبار الدخیله» و «مستدرک اخبار الدخیله» دارد. اسم کتاب به عنوانش نمی خورد وی در این کتاب یک مقداری تند رفته است وی بیشتر سعی کرده در این کتاب روایاتی که از لحاظ تاریخی جعلی هستند آنها را نقد کند علامه تستری در این کتاب بعضی از دعاهای مفاتیح از جمله دعای رجب را رد کرده و می گوید اینها تحریف شده است. جریان اسماء بنت عمیس در عروسی حضرت زهرا(س) را رد می کند و می گوید همه دروغ است اسماء آنجا نبوده اسماء حبشه بوده است. قصه سعدبن عباده و داستان علی ابن مهزیار را رد می کند، قیچی دستش می گیرد و بیشتر ملاکش تاریخ است. آیت الله صافی نقد تندی به ایشان نوشته و چاپ شده است و من به آیت الله صافی عرض کردم الاخبار الدخیله را دیدید فرمودند بله دیدم گفتند چیزهایی که در آن کتاب گفته، حرفهای خوبی نیست و تعبیری در مورد آقای تستری به کار برد و گفت که علامه تستری در این زمینه متخصص نبوده و تند رفته است. در نقد الاخبار الدخیله آقای صافی کتابی به نام «نقود اللطیفه علی اخبار الدخیله» نوشته و در پایان منتخبالاثر سه جلدی چاپ شده است.
کتاب «الآثار المرفوعه فی الاخبار الموضوعه» متعلق به هاشم معروف حسنی که به نام «اخبار و آثار ساختگی» ترجمه فارسی است وی می گوید میدانم این کتاب حوزه نجف را علیه من در میانگیزد چون وی در این کتاب تند رفته است برای مثال حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک[1]» را از ریشه منکر است رد می کند و می گوید این درست نیست و خیلی از حرفهای دیگر که در کتابش موجود است.
مرحوم علامه عسگری در کتاب «نقش ائمه در احیای دین» چند جا بحث جعل حدیث را مطرح کرده و همچنین در این موضوع کتاب «صدو پنجاه صحابه ساختگی» دارد.
این بخش اول منبع شناسی مفصل اش در کتاب من است مختصرش را خدمتتان عرض کردم
جعل حدیث از چه زمانی آغاز شد؟
یکی از بحثهای چالشی این است که آغاز جعل حدیث از چه زمانی است؟ کی وضع حدیث شروع شد؟ از چه زمانی عده ای به خودشان اجازه دادند حدیث جعل کنند؟
در این زمینه چهار قول وجود دارد. قول اول که در تاییدش روایتی از حضرت علی(ع) در بحار وجود دارد این است که؛ جعل حدیث از زمان پیامبر(ص) به صورت کمرنگ شروع شد ولی اگر جعل حدیث نبود پیامبر(ص) این مقدار نمی فرمود «من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار[2]» هرکس به من دروغ ببندد جایگاهش در جهنم است این عقیده ماست.
آقای هاشم معروف حسنی همین را می گوید جعل حدیث از زمان پیامبر(ص) به صورت کمرنگ شروع شد وی دو قصه را نقل می کند که جعل حدیث از زمان پیامبر(ص) شروع شد، یکی اش را می گویم؛ بنده خدایی رفت خواستگاری، دختر را به وی ندادند گفتند دختر به شوهر نمی دهیم. رفت و غروب برگشت و گفت پیامبر(ص) من را فرستاده گفته دخترتان را به این بدهید اگر ندهید عذاب بر شما نازل می شود و همین امشب مرا به داخل راه دهید، پدر دختر موافقت کرد و پسر را راه داد ولی خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت پسری از قول شما این حرف را زده حضرت دستهایش را بالا برد و زیر بغلهایش پیدا شد زیاد ناراحت شد با حالت غضب گفت من کذب علی متعمدا...
نمونه ای دیگر حدیثی است از حضرت علی که مرحوم مجلسی در بحار نقل کردند که حضرت علی در یک روایتی احادیث را دسته بندی کردند از جمله فرمودند: «إن في أيدي الناس حقا و باطلا و صدقا و كذبا و ناسخا و منسوخا و عاما و خاصا و محكما و متشابها و حفظا و وهما»[3] بعد فرمود «و قد كذب على رسول الله (ص) على عهده» بر پیامبر(ص) در زمان حیاتش دروغ بسته شده «حتی قام خطیبا» تا آنجایی که پیامبر(ص) بلند شد ایستاد «فقال أيها الناس قد كثرت علي الكذابة فمن كذب علي متعمدا فليتبوأ مقعده من النار ثم كذب عليه من بعده» این را می رساند که قصه دروغ بستن به پیامبر(ص) از زمان حیات پیامبر(ص) بوده است.
قول دوم معتقد است که جعل حدیث اواخر خلافت عثمان شروع شد و عده ای به فکر افتادند فضیلتی برای خلفا درست کنند.
قول سوم می گوید سال 44 هجری با مرگ عثمان با شهادت علی(ع) و زمان شروع خلافت معاویه بود که جعل حدیث شکل گرفت.
قول چهارم که دکتر فُراته در کتابش می گوید این است که اواخر قرن اول سال 80 یا 90 زمان امام سجاد(ع) جعل حدیث شروع شد.
نظر من این است که جعل حدیث رسما از زمان معاویه در سال چهل و یک هجری شروع شد شاهدی پیدا نکردیم که خلیفه اول و دوم برای خودشان یا در فضایلشان حدیثی گفته باشند آن چیزی که من به آن رسیده ام این است که جعل حدیث رسما از زمان معاویه در سالی که به آن «عام الجماعه» سالی که معاویه به قدرت رسید شروع شد، وی بود که در فضیلت شام، بنی امیه، خلفا، در مذمت امیرالمومنین و در جابجایی شان نزول آیات قرآن افرادی را استخدام و رسمی کرد و محور تعیین کرد. ولی در زمان 40 سال اول اسلام قضیه خیلی کم رنگ است حتی در زمان پیامبر(ص) گشتیم سه چهار مورد بیشتر پیدا نکردیم.
انگیزههای وضع حدیث چیست؟
بحث سوم که بحث بلندی است این است که انگیزههای وضع حدیث چیست؟ چرا عدهای به خودشان اجازه دادند حدیث جعل کنند؟ من در کتاب خود هفت، هشت انگیزه را آوردهام ولی در اینجا به سه، چهار مورد اشاره می کنم.
یکی از انگیزههای جعل حدیث انگیزه سیاسی بود یعنی سلطنت و خلافت را بتوانند مشروعیت دهند و برای خلفا فضیلت بتراشند این خیلی بحث گستردهای است برای عمر، ابوبکر، معاویه و ابوالعباس سفاح در «تاریخ الخلفا»ی سیوطی، روایاتی نقل شده است ابن جوزی می گوید تمام این روایات جعلی هستند نسائی کتابی دارد به نام «فضائل امیر المومنین(ع) و خصائص علی ابن ابی طالب(ع)» که آقای نجارزادگان ترجمه ی خوبی کرد و کتاب سال هم شد نسائی در مقدمه این کتاب می گوید ما هرچه گشتیم در فضیلت معاویه روایتی پیدا نکردیم فقط یک روایت پیدا کردیم که آن هم پیامبر(ص) معاویه را نفرین کرده است.
موسسه فهیم استاد مرادی بررسی قلمرو عقل و نقل
در کتابهای اهل سنت مخصوصا در کتاب «تاریخ الخلفا» در فضائل عمر، ابی بکر و معاویه روایاتی نقل شده است ابوریّه مصری در کتاب "اضواء علی السنه المحمدیه" ـ که ترجمهی فارسی هم شده به نام نورانیتی بر سنت پیامبر(ص) ـ می گوید: «معاویه هو الذی اسس وضع الحدیث» معاویه بنیاد جعل حدیث را گذاشت وی در مدینه بعد از سالی که صلح امام حسن(ع) اتفاق افتاد در بالای منبر گفت: «مردم یک چیزی را می خواهم به شما بگویم که تا حالا به شما نگفته ام پیغمبرخدا فرمود خلافت بعد از من سی سال است بعد سلطنت می شود» این روایت را به پیامبر(ع) نسبت داد و بعد گفت «رسول خدا(ص) فرمود در مورد شام گفت شام قریه الابدال است» بعد خودش توضیح داد «رسول خدا(ص) فرمود در شام 40، 30 نفر وجود دارند که قوام این سرزمین و این مردم به اینهاست هر وقت یکی از اینها بمیرد دیگری جانشین می شود». چیزی شبیه ائمه(ع) که ما می گوییم «لولا الحجه لساخت الارض باهلها» می گوید «اگر یکی از ابدال بمیرد دیگری جانشین میشود» بعد شروع کرد در فضیلت شام روایت خواندن یعنی روایت جعلی، ابوریه می گوید بنیاد جعل حدیث را معاویه گذاشت.
دکتر حجتی در مورد ابوریه می گوید وی شیعه بوده و شیعه از دنیا رفته است ولی خودش نگفته که شیعه بودم ابوریه می گوید من در نجف پیش علامه عسگری هم رفتهام.
انگیزه های جعل حدیث مسائل سیاسی، مشروعیت بخشیدن به خلافت خلفا، سلطنت و حذف فضائل اهل بیت(ع) از صحنه است که اینها در اهل سنت است در شیعه نیست و در این رابطه خیلی جعل حدیث شده است.
نظر من این است که جعل حدیث رسما از زمان معاویه در سال چهل و یک هجری شروع شد
دومین عامل جعل و وضع حدیث، فرقهگرایی است فرقههای کلامی، فقهی و مذهبی خیلی زیاد شد حنفیها گفتند پیغمبر(ص) فرمود اضر از محمد ابن ادریس شافعی کسی نیست[4] شافعیها گفتند پیغمبر(ص) فرمود اضر از ابوحنیفه کسی نیست پیروان ابوحنیفه گفتند پیغمبر(ص) فرمود «ابوحنیفه هو سراج امتی»[5] چراغ امت من ابوحنیفه است و به این ترتیب در مسائل فرقهگرایی و فرقههای مختلف به جعل حدیث پرداختند.
در کتاب خود جمع آوری کردم که چه مقدار احادیث برای عقایدشان جعل میکردند. یکی برای اثبات جبر و دیگری برای اثبات تفویض روایت جعل میکرد یا برای باورهای خودشان مثلا برای حدوث قرآن حدیث می آورد دیگری برای قدم قرآن. به قول ابوریه هر کجا کم می آورند حدیث جعل میکردند ابوریه قصه پرنده را نقل می کند میگوید بر هارون الرشید در حالی که کبوتربازی می کرد کسی وارد شد عدهای هم نشسته بودند وی تعجب کرد خلیفه با این عظمت و کبوتربازی؟! یک کسی بلند شد و گفت رسول خدا(ص) فرمود مسابقه جایز نیست مگر در سه چیز اسب، شتر و کبوتر، کبوتر را از خودش اضافه کرد هارون یک جایزه خوب به وی داد بعد از اینکه جلسه تمام شد کسی که بغل دست هارون الرشید بود به هارون گفت کبوتر را ذبح کن. گفتند چرا؟ گفت به خاطر این بر رسول خدا(ص) دروغی نسبت داده شد، خودشان می فهمیدند دروغ است.
ابوالعباس در منبر پیامبر(ص) در مسجد النبی با کمربند مشکی، لباس، کفش و چکمه نشسته بود کسی گفت چکمه، کمربند و منبر پیامبر(ص)؟ یکی از اینها گفت قال فلان، قال فلان ما دیدیم پیامبر(ص) بر منبر نشست در حالی که کمربند و چکمه داشت.
البانی اخبار جعلی را در 20 جلد جمع آوری کرده «الاحادیث الضعیفه» ابن جوزی 16 هزار حدیث جعلی در «الموضوعات» آورده است و اینها زیاد است.
جاعلین حدیث در قسمت تاویل آیات در شیعه وارد شدند.
انگیزه سوم که خیلی مهم است و باعث جعل حدیث شد غلو است، بحث های این قسمت را با احتیاط عرض میکنم این حرفها را در منبر نمیتوان گفت. بخش زیادی از روایات تفسیری ما روایاتی که از ائمه(ع) در مورد تفسیر رسیده تاویلی است من آمار نگرفتم آقای دکتر شاکر که خیلی در این زمینه کار کرده گفت که 14 هزار روایت تفسیری داریم حدودا 7 هزار از این تعداد، روایات تاویل است.
تفسیر ظاهر آیه را توضیح می دهد «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ»[6] امام می گوید «أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء»[7] یا امام می فرماید «ذی الاوتاد[8]» این طور بود که فرعون چهار میخ را می کوبید شخص را روی شکم میخواباند دستها و پاهایش را می بست تا بمیرد به خاطر همین به فرعون «ذی الاوتاد» صاحب میخ[9] می گویند اینها روایات تفسیری است.
روایات تاویل روایاتی است که از ظاهر آیه برداشت نمیشود بطن و باطن آیه است من فکر میکنم در این قسمت جاعلین حدیث در شیعه راه پیدا کردهاند. من اصل تاویل را منکر نیستم تاویل را ببینید قرآن می فرماید «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعين[10]» اگر آبها فرو برود چه کسی برای شما آب می آورد؟ امام معصوم میگوید: «إن أصبح إمامكم غائبا فمن يأتيكم بإمام مثله» این درست است امام هم ماء است، هم جاری است و هم مایه حیات است این تعبیر مانعی ندارد.
یک وقت قرآن می فرماید «عَمَّ يَتَساءَلُونعَنِ النَّبَإِ الْعَظيم»[11] نبا عظیم یعنی قیامت حضرت علی(ع) می فرماید «انا النبا العظیم»[12] این القاء خصوصیت است من هم نبا عظیم هستم این عیب ندارد این تاویل درست است. اگرچه دکتر شاکر در کتابش می گوید این جعلی است ولی من این را نمی گویم من در اینجا با ایشان هم نظر نیستم.
تا آنجایی که بشود نمی گذاریم روایت تاویلی زمین بماند هر چه راه دارد سعی می کنیم توجیه کنیم. تاویلی که در راستای تفسیر است، توهین و غلو نیست و با مبانی منافات نداشته باشد اشکال ندارد در کتاب «تاویل الایات» دوجلدی مرحوم استر آبادی ، «تفسیر صافی» و «تفسیر البرهان» از روایات تاویلی زیاد است.
باید در تفسیر البرهان و نورالثقلین روایات تاویلی وجود دارد که این تاویل با شوون، مقام و جایگاه امام جور در نمیآید بلکه تنقص و گاهی هم غلو است من گشتم در اسناد این روایات غالبا عمر بن شمر وجود دارد عمر بن شمر یک غالی است کتابهای حدیثی تاویل را اگر دیدید عمربن شمر در اسناد روایتی یافت شود با دقت باید بررسی شود وی می نویسد «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ»[13] الثقلان: نحن و القرآن[14] من در کتاب نوشتهام این حدیث درست نیست برای اینکه مذمت است می گوید «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبان» خدا به قرآن و اهل بیت(ع) این را بگوید؟ سند ضعیف است در سند این روایت محمد بن جمهور است در سند این جور روایات محمد بن سنان است یعنی این جور شخصیتها را شما پیدا میکنید و ما شیعهها به این مبتلا هستیم و اهل سنت به اندازه ما مبتلا نیستند علتش این است که غلو جایی ممکن است که شخصی فضیلتی داشته باشد می آیند اضافهاش می کنند اهل سنت در چه چیز غلو بکنند؟ اصل را ثابت کن تا غلو کنی، جامعه کبیره مرامنامه شیعه است نه آنطور که سروش می گوید مرامنامه غلو شیعه است نمیفهمد غلو یعنی چی. غلو نیست عین توحید است «إلى الله تدعون و به تؤمنون و له تسلمون و بأمره تعملون»[15]
کتاب کافی شریف باب سوره «انا انزلناه» را نگاه کنید روایاتی که دارد یا آن بابی که «باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية»[16] 90 تا روایت است نگاه کنید روایاتی داریم که نمی شود پذیرفت است در آیه«إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها»[17] روایت ذیلش می گوید «البعوضة علي(ع) و أن ما فوقها و هو الذباب محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله)»[18] این سند هم مشکل دارد
بخش سوم را بیشتر توضیح میدهم کسی هم جرات نداشته تا حالا بیشتر وارد شود و کار کند سنیها و وهابیها اخیرا شروع کردند اینها را از منابع بیرون می آورند در شبکههایشان مطرح می کنند میگویند این روایات شیعیان در مورد اهل بیت(ع) است.
لذا بحث غلو بحث بسیار مهمی است ائمه(ع) ما با غالیان برخورد داشتند یک نمونه دیگر؛ به پیامبر(ص) می گفتند «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْه»[19] روایت می گوید «بدل علیا»[20] یا باید این را توجیه کنیم و بگوییم همانطور که در مورد ارزش قرآن زیر بار نمیرفتند در مورد حضرت علی(ع) هم زیر بار نمیرفتند ولی ظاهر آیه این را قبول نمی کند و این را دور میکند ظاهر می گوید بدل قرآن نه بدل علیا.
بعضی از این مصادیق را تا آنجا که بشود آدم توجیه میکند ولی واقعا بعضیها توجیهپذیر نیست مثلا آیه شریفه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»[21] امام می فرماید این طور نازل نشده «خَيْرَ أُمَّةٍ» نبوده امتی که امامش را بکشد «خَيْرَ أُمَّةٍ» است؟ آیه این طور بود «كنتم خير أئمة أخرجت للناس»[22] از این بوی تحریف در میآید امام می فرماید: نزلت «كنتم خير أئمة أخرجت للناس» أ لا ترى مدح الله لهم «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله»[23] یک وقت امام امت را توضیح می دهد یک وقت امام می گوید این طور نازل نشده است و این درست نیست.
آن چیزی که ما شیعیان بیشتر با آن مبتلا هستیم بخش سوم است و باید این بخش بیشتر کار و تامل شود رویات تاویل گفته 7 هزار روایت است سندها خیلی مشکل دارد برداشت من در کار ده ساله این است که جاعلان و غالیان در این بخش نفوذ کردهاند نه اینکه ائمه(ع) نگفته نباشند گفتهاند ولی اینها سوءاستفاده کردهاند.
انگیزه مالی و اقتصادی هم هست که اینها را بحث نمی کنم.
موارد تشخیص احادیث جعلی چیست؟
آخرین بحث، بحث مهمی است که بیشتر اهل سنت در این مورد کتاب دارند در شیعه هم اخیرا کتابهایی می نویسند موضوع موارد تشخیص احادیث جعلی است به عبارت دیگر نقد حدیث و حلاجی کردن حدیث است.
اولین راه شیوه بررسی سند حدیث است که مرام آیت الله خوئی و دیگران بوده و آسانترین راه است البته اگر از این طریق وارد شویم چیزی ته روایات تفسیری نمی ماند چون اکثر روایات تفسیری فاقد سند است و ما روایات تفسیری با سند خوب کمتر داریم.
آیت الله فاضل لنکرانی(رض) کتابی دارد به نام «مدخل التفسیر» این کتاب ترجمه فارسی هم شده به نام «مقدمهای بر علوم قرآن» یا «مقدمهای بر تفسیر قرآن» آیت الله فاضل در این کتاب و آیت الله خوئی در مقدمه «البیان» می گوید روایات تفسیری را اگر بخواهید با مداقه در سند وارد شوید چیزی ته روایات نمیماند آیت الله معرفت در مقدمه «التفسیر الاثری» هم این مطلب را میگوید وی در مقدمه این کتاب می گوید من معتقدم نقد سند در روایات تقسیری نمیتواند راهگشا باشد چون خیلی روایات زمین ریخته می شود.
راههای تشخیص احادیث موضوعه
من هفت راه در نقد متن یعنی تشخیص احادیث موضوعه بیان میکنم از طریق متن نه از طریق سند، سند را مفروغ عنه میگیریم.
1ـ عرضه روایات به قرآن: اگر روایتی با نص قرآن سازگاری نداشت خود ائمه(ع) به ما گفتهاند از ما نپذیرید حالا به دیوار بزنید را درجایی ندیدم «فاضربوه علی الجدار» را در جایی ندیدهام در روایات عبارات «زخرف»، «باطل»، «لم اقله»، «به خود قرآن واگذار کنید» و «برگردانید» وجود دارد.
من شواهدی برای عرضه روایات این است که؛ احادیثی پیش عایشه خوانده میشد می گفتند: شب فلان یا در قیامت خدا دیده می شود عایشه می گفت این خلاف قرآن است[24] «لاتدرکه الابصارو هو یدرک الابصار»[25]
2ـ نقد با سنت: اگر روایتی از ائمه معصومین(ع) که با سنت، یعنی احادیث محکم منافات داشته باشد آن روایت را کنار میگذاریم.آیت الله صافی کتابی دارد به نام «الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه» ایشان در این کتاب در این مورد مفصل بحث کرده است.
3ـ بررسی تاریخ صدور حدیث: در این بخش علامه تستری خیلی بحث کرده برای نمونه روایتی وجود دارد که پیامبر(ص) دست معاذ را بعد از جنگ تبوک بوسید یا لمس کرد این خلاف تاریخ است، معاذ قبل از جنگ تبوک از دنیا رفته بود شاید کس دیگری است. یا علی ابن مهزیار دنبال امام زمان(عج) میگشت این علی ابن مهزیار نمی تواند باشد چون امام زمان(عج) را اصلا درک نکرده است وی زمان امام جواد(ع) است و نامه هایش هم با امام جواد(ع) در رجال کشی وجود دارد. این روایات را به اینکه احتمالا نوه مهزیار بوده باید توجیه کرد.
اولین راه شیوه بررسی سند حدیث است که مرام آیت الله خوئی و دیگران بوده و آسانترین راه است البته اگر از این طریق وارد شویم چیزی ته روایات تفسیری نمی ماند چون اکثر روایات تفسیری فاقد سند است و ما روایات تفسیری با سند خوب کمتر داریم.
4ـ بررسی حدیث از طریق عقل: در کتابهای آیت الله جوادی و آیت الله سبحانی و دیگران خیلی در این مورد گشتم در اینکه منظور از نقد حدیث با عقل چیست نتوانستم یک معنای شسته رفته به دست بیاورم. آیت الله جوادی آملی میفرماید: عقل برهانی، آیت الله سبحانی میگوید عقل خالی از هوا، من در این کتاب بحث کردم و به این نتیجه رسیدم که اگر روایتی با بدیهیات عقلی مشکل داشت و عقل منجر به تناقض شد برای مثال روایت بگوید دو دو تا پنج تا، روایت را نمیپذیریم.
5ـ بررسی حدیث از طریق حس: در کتاب من روی این مانور ندادم مثلا روایتی از هریره در بحار است که پیغمبر اکرم(ص) فرمود اگر مگس در ظرف آب شما افتاد مگس را فرو ببرید یک طلبه پاکستانی می گفت مادر بزرگم وقتی مگس در چاییاش می افتاد فرو میکرد، بعد در میآورد میانداخت دور، بعد چایی را میخورد، بعد میگفت روایت از پیغمبر(ص) است، طلبه پاکستانی میگفت ما مسخرهاش میکردیم بعد دیدیم این روایت در صحیح بخاری موجود است یکی از علمای اهل سنت کتاب نوشته در مورد «الدفاع عن حدیث الذباب»، «إذا وقع الذباب في إناء أحدكم فليغمسه فيه فإن في إحدى جناحيه شفاء و في الأخرى سما و إنه يغمس جناحه المسموم في الشراب و لا يغمس الذي فيه الشفاء فاغمسوها لئلا يضركم»[26] من به یک دامپزشک گفتم؛ اینکه میگویند که در یکی از بالهای مگس درد و در یکی شفاست درست است؟ وی گفت که ما هر چه در آزمایشگاه بررسی کردیم بالها مساوی است ولی در این چیزها باید با احتیاط باید حرف زد.
در ده جلد از بحار فراوان روایات طبی وجود دارد شیخ صدوق در «معانی الاخبار» می گوید روایات طبی بر شش قسم است بعضی از آنها متعلق به هوای مکه و مدینه است کسی که بواسیر داشت پیش پیامبر(ص) می آمد پیامبر به وی میگفت برو با آب سرد خودت را معالجه کن این روایت به درد اردبیل نمیخورد برای اینکه بواسیر در اردبیل به خاطر سرماست و در مدینه به خاطر گرماست. شیخ صدوق میگوید روایات طبی بعضی هایش متعلق به مزاج این شخص و هوای این منطقه است.
این بخش چهارم و پنجم را من مقداری رویش احتیاط میکنم شاید در آینده علم کشف کند که مگس هم روی بالش شفا باشد نمیدانیم باید احتیاط کرد بله روایاتی باشد که با علم یقینی مخالفت داشته باشد مثلا بگوید زمین مسطح است در حالی که دانشمندان کشف کردهاند زمین کروی است در این جاها میشود این روایت نقد کرد.
6ـ اجماع امت
7ـ بدیهیات عقلی
8ـ رکاکت: یعنی صدور این حدیث از امام(ع) با ساحت امام(ع) جور در نمیآید.
آقای کعبی از طلاب مدرسه امام خمینی(ره) پایان نامه ای برای ارشد به نام «مبانی نقد المتن عند الفریقین» مبانی نقد حدیث پیش فریقین گرفت من هم راهنمایش بودم چاپ کرد، کتاب و پایاننامهاش، کتاب و پایاننامه سال شد و جایزه گرفت کتاب خوبی است خیلی خوب کار کرد و از عهده بحث برآمد.
پرسش و پاسخ
ـ یکی از حضار: مقالهای در اینترنت آودهاند غربیها از حدیث زباب دفاع کردهاند.
ـ حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی: من به همین جهت میگویم باید احتیاط کرد. در بحار سندش محکم نیست ولی در اصل از صحیح بخاری است و بابی در این مورد دارد، در بحار این حدیث مرسل است این حدیث از طب الائمه(ع) است که طب الائمه(ع) از منابع بحار بوده است.
ـ یکی از حضار : طب الائمه(ع) از کتابهای قرن چهار و پنج است.
ـ یکی از حضار: از این هفت هزار روایت چه مقدار مشکوک است؟
ـ حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی: من دنبال نکردهام ولی تعدادش زیاد است کتاب «روشهای تاویل قرآن» آقای دکتر شاکر را ببینید ایشان در این کتاب بحث مفصلی دارد. در آنجا قیچی ایشان مقداری تیز است من روش ایشان را قبول ندارم. آقای احسانیفر در کتاب "اسباب اختلاف الحدیث" از کسانی است که بیشتر سعی کرده روایات تاویلی را نریزد و جمع کند کتاب خیلی خوبی و خیلی عالی است. روایتی در کافی وجود دارد که حمار نزد پیامبر(ص) آمد و اظهار کرد که من از جدم از جدم تا حمار حضرت نوح ... این روایت در کافی است ایشان حتی این روایت را صحیح دانسته است. من این دو محور را در کنار هم عرض کردم هم کتاب آقای دکتر شاکر را و هم کتاب آقای احسانیفر را ببینید. آقای دکتر شاکر سعی کرده که بیشتر بریزد آقای احسانی فر بیشتر سعی کرده که جمع کند. حتی المقدور سعی کرده که توجیهی در مورد روایت پیدا کند حتی در مورد روایاتی که ذیل آیه «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة»[27] که این «مِشْكاة» برای حضرت زهرا(س) و امامان تفسیر شده است.[28] برعکس آقای شاکر سعی کرده هم نقد سندی و هم نقد متنی کند هر دو کتاب را می توانید ملاحظه کنید.
ـ یکی از حضار: شما فرمودید که بزرگان از جمله آیت الله معرفت فرمودهاند اگر بنا باشد ما از راه نقد سندی وارد شویم باید بسیاری از روایات را کنار بگذاریم. سوال من این است که؛ واقعا تعصبی نداریم ما دنبال حق هستیم اگر حق این است که برای ما قابل وثوق نیستند ما چه لزومی داریم که کنار نگذاریم چون در جایی که در زمان پیامبر اکرم(ص) خورشید گرفته میشود این باعث میشود که مردم به حق ایمان بیاورند پیامبر(ص) در آنجا کشف حقایق میکند میفرماید اینطور نیست. در ضمن اگر قرار باشد اینها مشکل سندی داشته باشند پس آن تفسیری هم که میشود، فایده ندارد. و معلوم میشود که این رای و نظر معصوم نخواهد بود این را چه کار باید کنیم؟
ـ حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی: یک منبع معرفی و توضیح میدهم کتابی از آقای رستمی به نام «آسیب شناسی روایات ماثور» در این مورد مفصل بحث کرده است بزرگان شیعه در گذشته چه از اصول اربعمائه شیعه و چه بعد از مرحوم کلینی، مخصوصا مرحوم شیخ صدوق، مرحوم شیخ طوسی، مرحوم صفار قمی در «بصائر الدرجات» دغدغهشان فقه و روایات فقهی بوده است تفسیر کافی خیلی گسترده نیست «من لایحضرهالفقیه» در این رابطه که هیچ چیز ندارد. بیشتر سراغ روایات فقهی یا روایات فضائل رفتهاند. روایات تفسیری نه اینکه سند ندارد خیلی اهتمام به این سلسله سندها در گذشته نشده است. اولین کسی که رسما کتاب تفسیری نوشت شیخ طوسی در «تبیان» بود. وی در تبیان از روایات خیلی استفاده نکرده است بعد تفسیر علی ابن ابراهیم قمی با آن اشکالاتی که به تفسیر وی وارد است که چه مقدارش منتسب به وی است.
سه دیدگاه در مورد روایات تفسیری وجود دارد دیدگاه اول این است که آنچه که دارای سند و محکم است را قبول کنیم و بقیه مرسلها، ضعیفها و فاقد سندها را کنار بگذاریم. این باعث حذف بسیاری از روایات تفسیری می شود مخصوصا اگر کسی قائل شود خبر واحد در فقه حجت است اما در تفسیر حجت نیست. علامه طباطبایی می گفت «در فقه مجبوریم خبر واحد را حجت بدانیم به خاطر اینکه میخواهیم وضو بگیریم ولی در تاریخ و تفسیر مجبور نیستیم که از خبر واحد استفاده کنیم». اگر این حرف را زدیم همان کاری که علامه طباطبایی کرده و خیلی بر روایات تفسیری تکیه نکرده است را باید انجام دهیم. ایشان غالبا سعی کرده قرآن را با قرآن تفسیر کند.
دیدگاه دوم میگوید: که در روایاتی که از معصوم رسیده کاری به سند نداریم. مطالبی راجع به تفسیر است خواندیم باید قبول کنیم. خیلی از کتابهای تفسیری بر این اساس تدوین شده است.
دیدگاه سوم دیدگاه آیت الله معرفت است که؛ «شما اگر فلان شخصیتی یک دیدگاه تفسیری را گفته است کار به سند نداریم» ایشان می گوید که ما این دیدگاه را در کنار تفسیر میگذاریم اگر با مبانی ما جور در می آید با سندش کار نداریم یعنی متنی کار می کنیم. فرض کنید از امام می پرسند حضرت یوسف چند ساله بود؟ امام می فرماید: 9 ساله بود.[29] قرآن در مورد این مطلبی ندارد این اشکالش چیست؟ ما به عنوان یک دیدگاه، و بر اساس مبانی خودمان طرح و تفسیر میکنیم و روایت را هم ذیلش نقل می کنیم. یا زمانی که به امیر المومنین(ع) می گویند «رب المشارق و المغارب»[30] یعنی چه؟ حضرت می فرماید «لها ثلاثمائة و ستون مشرقا، و ثلاثمائة و ستون مغربا»[31] زمین 360 مغرب و مشرق دارد و این با کرویت زمین جور در میآید مشارق و مغارب اشاره به این 360 درجه می کند. این حرف قشنگی را امروزیها نمی پسندند که 14 قرن قبل شما به کرویت زمین اشاره کردهاید. این روایت در «معانی الاخبار» صدوق است چه اشکال دارد؟
من مبنای سوم را بیشتر میپسندم در تفسیر آنجایی که با متون اساسی ما منافاتی نداشته باشد و لو سند مشکل داشته باشد اگر مطلب خوب و قابل استفادهای داشته باشد می شود به عنوان دیدگاه مطرح کرد.
ـ یکی از حضار: وثوق به صدور روایت باشد.
ـ حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی: بله درست است مرحوم وحید بهبانی در کتاب «الفوائد الحائقیه» 43 شیوه برای وثوق به روایت می آورد که یکی از این روشها خود متن است.
علامه تستری بابی در کتاب خود دارد به نام «الادعیه المحرفه» اگر این طور باشد به خاطر ایرادات خیلی از دعاها را باید حذف کنید.
ـ یکی از حضار: از نظر عقلی در قرآن و سنت بقیه را هم باید تحت همین معیار بگذاریم چون آنجا ما هم یک عقل تاریخی را به کار میگیریم این نکته در مورد تقسیمبندی است. نکته دوم این است که گاهی وقتها با واقع بینی حدیث پژوهانه جور در نمیآید که اگر حتی بی خطر باشد مثلا روایتی که منسوب به امام علی(ع) در مورد تقسیم نفس وجود دارد که خیلیهایش در آثار افلاطون دیده میشود بعد به امام نسبت داده شده است. ممکن است واقعیت داشته باشد ولی خیلی بوی رسالههای افلاطون را میدهد به نظرم واقعبینی لازم است تا حتی اگر آسیبی نداشته باشد دقت صورت بگیرد ولی اگر صرفا آسیب اعتقادی نداشت ما نمیتوانیم حمل کنیم و بگوییم امام این را گفته است.
ـ حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی: حدیث بر دو قسم منصوص و غیر منصوص است منصوص همان اولی و دومی است چون در کافی شریف بابی به نام «باب الأخذ بالسنة و شواهد الكتاب[32]» داریم کتاب منصوص همان اولی است معیار نقد سند و قرآن است بقیه اش تا 16 گفتهاند من 7 تا برای شما شمردم بعد می توانید هر نوع تقسیم بندی بکنید ذیل عقل، عقل عملی و عقل نظری، بیاورید یا در دستهبندی های دیگر بیاورید.
اما مطلبی که گفتید ما راه نقد را نمی بنید نقد لازم است نه مثل درسهای خارج با آن مداقه چون ما یک آیهای را تفسیر میکنیم مثلا قرآن کریم می فرماید: «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّت وَ أذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّت[33]» حضرت علی(ع) در ذیل این آیه می فرماید «اذ السماء انشقت» اشاره به کهکشان است. آسمان می شکافد یعنی کهکشان از هم می شکافد.[34] کهکشهان به «المجرة» تعبیر شده است. شما با این روایت میخواهید چه کار کنید؟ همه کلمات سوره را معنا می کنید همه اقوال را می گویید این قول را هم به عنوان یک دیدگاه و یک روایت نقل می کنید منعی ندارد
تفسیر من درآوردی که میخواهند مسائل قرآن را با مسائل علمی منطبق دهند فرق میکند با روایتی که در یک کتاب کهن تفسیری مثل تفسیر «علی ابن ابرهیم آمده» است انتسابش اشکالی ندارد. اگر روایت غلو و خلاف باورها بود رد می کنیم.
ـ شما میفرمایید چه اشکالی دارد بپذیریم اشکالش این است که صدور از معصوم دو حال دارد یا از معصوم صادر شده است یا صادر نشده است. اگر صادر نشده است هیچ لزومی ندارد که با توجیهات بیاوریم حتی در دعاها که از معصوم صادر نشده است بگوییم این صادر نشده است چه اشکالی دارد؟
ـ حجت الاسلام و المسلمین دکتررفیعی: برای نمونه شما قبل از عوالم حدیث کساء را در جایی پیدا نمیکنید باید این جور جاها احتیاط کرد. البته با عقائد و باورهای مردم نباید مبارزه شود. اما در خصوص روایات تفسیری، یک تفسیری در قرن سوم در تفسیر «علی ابن ابراهیم قمی» در اختیار شماست این روایت هم در این تفسیر آمده در این حد که روایت را به حضرت علی(ع) نسبت و نقل کنید مانعی ندارد. و وثوق به صدور را به روایت مسند و آن هم با سند صحیح محدود نکنیم، مسلم است که ائمه(ع) ما تفسیر قرآن داشتند، ابن عباس تفسیر داشته، تفسیر امام صادق(ع) در چند جلد کتاب چاپ شده است و تفسیر منتسب به امام حسن عسگری با مشکلاتی که دارد در اختیار ماست. در نهج البلاغه امیر المومنین(ع) گشتم 140 مورد استناد یا تفسیر قرآن وجود دارد. حضرت می فرماید «إن الله يأمر بالعدل و الإحسان، العدل الإنصاف و الإحسان التفضل»[35]
در طول 250 سال ائمه(ع) ما برای مردم مرتب تفسیر داشتند ولی به دست ما نرسیده، کسی اهتمام نورزیده که اینها را با سند جمعآوری کند و در اختیار ما قرار دهد به همین جهت دست جاعلانی هم در کار بوده است.
روایات تاویلی ما خیلی زیاد است اگر بیشتر از تفسیر نباشد کمتر نیست. عرضم این است که یک معیاری برای این روایات داشته باشیم و بر اساس این معیار، این روایات را نقد کنیم و تفسیرها را از این گنجینه عظیمی که خیلیاش از لحاظ سند در اندازه خبر واحد است محروم نکنیم.
[1] مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ابن شهرآشوب جلد 1 صفحه 217
[2] بحار جلد 2 صفحه 160
[3] بحار جلد 2 ص 229
[4] وسائل الشیعه نماذج من احادیث ابی هریره ص 44
[5] همان
[6] سوره مائده آیه 6
[7] کافی جلد 5 صفحه 96
[8] سوره فجر آیه 10
[9] البرهان فی تفسیرالقرآن جلد 5 صفحه 651
[10] سوره ملک آیه 30
[11] سوره نبا آیه 2 و 1
[12] البرهان فی تفسیرقرآن جلد 5 صفحه 566
[13] سوره الرحمن آیه 31
[14] البرهان فی تفسیرالقرآن جلد 5 صفحه 237
[15] بحار جلد 99 صفحه 151
[16] کافی جلد 1 صفحه 412
[17] سوره بقره آیه 26
[18] تفسیرالبرهان جلد 1 صفحه 160
[19] سوره یونس آیه 15
[20] کافی جلد 2 صفحه 382
[21] سوره آل عمران آیه 110
[22] تفسیر قمی جلد1 صفحه 110
[23] همان
[24] شرح اصول و روضه کافی(صالح مازندرانی) جلد 3 صفحه 229
[25] سوره انعام آیه 103
[26] بحار جلد 61 صفحه 312
[27] سوره نور آیه 35
[28] اصول کافی جلد 1 صفحه 480
[29] البرهان فی تفسیرالقرآن جلد3 صفحه 160
[30] سوره معارج آیه 40
[31] معانی الاخبار صفحه 221
[32] اصول کافی جلد 1 صفحه 167
[33] سوره انشقاق آیه 2 و 1
[34] بحار جلد 55 صفحه 82
[35] نهج البلاغه حکمت 231