بازدید این صفحه: 4514 تاریخ انتشار: 1392/2/10 ساعت: 10:02:24
محمدرضا توسلی
نظريه الهي لذت و شادي روا و ناروا /بخش نخست
مقاله تخصصی و عالمانه حاضر، به معرفی اجمالی مراحل تدوین” نظریه الهی لذت و شادی روا و ناروا”میپردازد. در ابتدا نظریه توضیح داده خواهد شد،چرا که هنوز نه تنها در بین مردم غیر متخصص،بلکه در بین علمای حوزه و اندیشمندان دانشگاه بر تعریف
موضوع: اندیشه نویسنده: محمدرضا توسلی
تعريف نظريه:
از نظريه برداشتهاي بسيار متفاوتي وجود دارد.برخي نظر شخصي خود را نظريه ميخوانند!،بسياري سخن دانشمندان و فيلسوفان را نظريه ميانگارند،گويي تماميآنها داراي مکتبي مختص به خود بوده اند.در برخي نوشتهها،اصطلاح تئوري به جاي فلسفه به کار برده شده است؛در فقه نيز “مفهوميکلي است که در بردارنده احکام مختلف و پراکنده اي(در فقه) بوده و در عين حال سازنده يک نظام حقوقي در مقابل ساير نظامهاي حقوقي ديگر ميباشد-که ممکن است در يک باب يا چند باب فقهي بوده -و مشتمل بر ارکان،شروط و احکام و روابط بين آنها ميباشد.” (4) ،در علوم رفتاري نيز چنين تعريف شده است:” مجموعهاي به هم پيوسته (و به بيان دقيق تر شبکهاي) از سازهها(5) (مفاهيم(6) )،تعاريف و قضاياست که به منظور تبيين و پيش بيني پديدهها از طريق تشخيص روابط بين متغيرها يک نظر نظامدار در باره اين پديدهها ارائه ميدهد.” (7)؛ در فرهنگ آکسفورد چندين تعريف براي نظريه آورده شده،که يکي از آنها چنين است:”نظريهها تورهايي هستند که افکنده ميشوند تا چيزي را صيد کنند که ما “جهان” ميناميم: تا آن را معقول سازند، تبيين و تسخير کنند(پوپر،59:1959).(8)
اهميت و ضرورت استخراج نظريه از قرآن مجيد:
طرح نظريهاي پيرامون لذت و شادي چه لزوميدارد و چه مشکلي را حل ميکند؟ بجز سوء رفتار احبار و رهبان به همراه فرعون و قارونهاي جوامع که منجر به دين گريزي ميگردند و بجز ضعف دين باوران در ادواري از تاريخ در تقابل علميبا متوليان نظريههاي عرفاني،فلسفي و علمي؛بي گمان يکي از دلايل ساري و جاري و ملموس مخالفت با دين ؛هواپرستي،لذتگرايي و خوشگذراني خود مردم بوده است.
لذت گرايي خود يک مکتب نانوشته در تماميجوامع است و منابع اقتدار و الگوهاي فراواني از بين هنرمندان، ادبا، ورزشکاران و حتي دانشمندان دارد.لذتگرايي يک فرهنگ است و اگر نيک بنگري فرهنگ، همان ديني است که مردم بر آن اساس عمل ميکنند!، چه بسيار مسلمان،يهودي،مسيحي،بودايي، بي دين و ضددين که همگي سر بر آستان اين مکتب ميسايند.کسي که دروغ و تهمت در برنامه روزانه اوست تا از نردبان قدرت بالا برود(عاشق قدرت) و از تحقير ديگران لذت ميبرد و دلخوش تفاخر و تکاثر است و البته عبادت در حاشيه زندگي اوست و به ظواهري از مذهب خود تظاهر ميکند،چه فرق ميکند که از چه مذهب باشد!؟
افرادي که به جاي رزم و مبارزه مستمر با بي عدالتي و فقر و فساد و فحشا ؛ مردم را به بزم دعوت ميکنند تا در سايه اين غفلت از درد و رنج جامعه،قدري بياسايند و به استهزا و تکذيب مصلحان جامعه همت گمارده و با سکوت خود در زنداني کردن و تبعيد و قتل مبارزين و دعوت کنندگان به عدالت دست دارند؛چه تفاوتي با آن دسته از قوم يهود ميکنند که يا پيامبران الهي را تکذيب کردند و يا به قتل رساندند؟(9)
انجام اين توليد دانش از اين نظر نيز مهم است که هوي پرستي يعني گمراهي و خارج شدن از صراط مستقيميکه يک مومن در پي آن است. (10) و با صراحت گفته شده که اين قوم را رها بايد کرد. (11) ؛راز اين رها و ترک کردن هواپرستان از اين جهت است که :”شيطان نخست در عواطف نفسانى انسان يعنى در بيم و اميد و در آمال و آرزوهاى او و در شهوت و غضبش تصرف مىنمايد و آنگاه در اراده و افكارى كه از اين عواطف برمىخيزد. (12) و بنابراين همه مردم اعم از جاهل و عالم در تيررس تحريک و وسوسه اش قرار دارند ؛ ثانيا:” کساني که از خواستههاي نفساني پيروي ميکنند، ميخواهند مومنان را نيز به انحراف بکشانند و در اين عرصه تنها خداست که ميتواند به کمک بيايد؛چرا که ميداند انسان در اين زمينه ناتوان آفريده شده”(13) و ايمانهاي ضعيف و تربيتهاي ناکارآمد، تاب مقاومت در چنين صحنههايي را ندارند و جوسنگين هوسراني هم که همواره وجود داشته و دارد. (14)
و باز به ياد داشته باشيم اولين آزمايش آدم و حوا”عليهماالسلام” را که در بهشت اوليه(نه بهشت جاودان!) همه چيز برايشان فراهم بود و تنها از يک خوراکي منع شدند(15) ؛ اما نتوانستند از خير وعدههاي شيطان بگذرند! (نهى نامبرده نهى مولوى نبوده، تا نافرمانيش معصيت خدا باشد، بلكه تنها راهنمائى و خير خواهى و ارشاد بوده و خدايتعالى خواسته است مصلحت نخوردن از درخت و مفسده خوردن آنرا بيان كند، نه اينكه با اراده مولوى آدم را به عبث، وادار به نخوردن از آن كند! (16) )؛ آدم”ع” هم با مغالطه شيطان، سفارش خدا را فراموش کرد و طبيعي است که اراده اش در انتخاب احسن تضعيف گردد(17) و اين آزمايش براي فرزندان او در عرصهاي گسترده همچنان ادامه دارد.چنان که ميتوان فرزندانش را بارها با يک وعده غذا فريفت و آنها را در انتظار روزهاي خوش نگه داشت!
ديگر اين که فلاسفه تا قرون هفدهم و هجدهم از مفهوم “خردگرايي”(18) - به اين معنا که هر فرد به مقدار زياد مسوول رفتار خويش است- دور نشدند.اما در آن زمان بعضي از فلاسفه رفته رفته ديدگاهي ماشين گرا(19) در باره رفتار عنوان کردند و معتقد شدند که اعمال از نيروهايي دروني و بروني ناشي ميشود که آدميکنترلي بر آنها ندارد. در قرن هفدهم “هابز”(20) اين عقيده را اظهار کرد که آدميبراي رفتار خود هر دليلي بياورد، علل اساسي رفتار، تمايل به کسب لذت و اجتناب از درد است.(آموزه لذت گرايي(21) ) (22) ؛ از اين رو کنترل و هدايت غريزه توسط عقل ديگر معني نداشت!،
بر فرض هم که چنين اتفاق تاريخي نيفتاده بود؛ از آنجا که عقل گاه با يک مغالطه از سلطنت خود منعزل شده و جاي خود را به وهم و خيال ميدهد، تقويت آن يک ضرورت است ؛ تا با بينش و بصيرت بتواند از پس فيلسوفان، هنرمندان و سياستمداران لذتگرا برآيد.خداوند از پيامبر(ص) و پيروانش ميخواهد تا با بصيرت مردم را به راه او بخوانند(23) و در پي آن نباشند تا انبوهي از خلق نا آگاه را صرفا با دست گذاشتن بر احساسات و عواطف و يا تامين حيات دنيا و اشباع غرايز، مطيع خود سازند!
از منظري ديگر نيز طرح و بررسي لذت و شادي مهم است، چرا که دين و از جمله اسلام _ اسلام متن، اسلام تفسير متن،اسلام مسلمانها- متهم به عبوس بودن و بيگانگي با شادي هستند و بخصوص به طور مکرر ادعا ميشود که اين خود مکتب تشيع است که غمبار و اندوه آفرين و ملايم با عزا و بيگانه با شادي است و نميتوان در پاسخ به اين اتهام، توجيه کرد که غمگيني آنها ربطي به مفسرين، متکلمين و فقهاي آنها ندارد.عرفانهاي نوظهور نيز بعضا اديان الهي را در اين زمينه به چالش کشيده اند؛ جملات زير متعلق به يکي از بزرگان اين رويکرد عرفاني(غير مذهبي) در دنياي معاصر است:”مذاهب با هر چيزي که انسان ميتواند از آن لذت ببرد، مخالفند.اين به نفع آنهاست که انسان را مفلوک و بدبخت نگه دارند و هر نوع امکان براي يافتن آرامش و نشاط و رضايت خاطر ـ اين که بهشت برين را هم اينک، همين جا بيابي - را از دستش بگيرند.” (24) بنابراين بررسي متن قرآن و حديث،پاسخي است به اتهامات فوق.
چالش اخير نبايد موهم اين معني باشد که نظريه پيش رو اختصاص به يک دين،مذهب و مکتب فقهي خواهد داشت؛ بلکه نظريه پيشنهادي حاضر متعلق به همه اديان الهي بوده و بنابراين جهاني است و قرآن بدان تصريح نموده است:... وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ...: و كسانى كه به آنان كتاب [آسمانى] دادهايم، از آنچه به سوى تو نازل شده شاد مىشوند. (25) و فراتر از آن تماميمردم روي زمين و حتي افراد بي دين و يا مخالف دين را نيز مخاطب خود ميداند، هرچند خود آنها از اين توجه و عنايت آگاه نباشند. (26)
فلسفه و اهداف نظريه:
در اين غوغاي نظريه پردازي جهت سلطه صاحب منصبان بر مغزها و قلبها و به دنبال آن فتح و غارت منابع مادي و مالي و انساني!، شايسته است مشخص شود که خداي نظريه پردازها چه هدفي از آفرينش شادي و غم؛ لذت و درد داشته است؟غايت هستي در اين دنيا لذت است يا سعادت و يا چيز ديگر؟ منبع شادي و لذت، زيستي است،رواني، اجتماعي و يا معنوي؟ شادي و لذت در قرآن اهداف واسطي هستند يا غايي؟ مباني لذت و شادي در قرآن کدامند؟ انواع لذت و شادي در قرآن کدامند؟ شادي و لذت با چه مفاهيم ديگري در قرآن رابطه همبستگي دارند؟ چارچوب مفهومي لذت و شادي در قرآن يا رابطه علّي شادي و لذت و به عبارت ديگر مدل شادي و لذت در قرآن چگونه است؟مراحل اجرايي نظريه حاضر کدامند؟ از ديد قرآن چگونه ميتوان از اعتياد به لذت و شادي ناروا پيشگيري نمود؟ آيا قرآن جهت مواجهه با اعتياد به لذت و شادي ناروا نيز پيشنهادي دارد؟ لذت و شادي اولويت زماني دارند يا رتبي؟منابع لذتهاي فردي و اجتماعي به تفکيک کدامند؟و...
پيشينه:
در فلسفه دو رويکرد غالب وجود داشته است: دسته اول سعادت گرايان چون ارسطو، افلاطون، سقراط،بوعلي و ملاصدرا که “خير و کمال” را غايت هستي دانسته اند. (27) ، برخي ديگر،لذتگرايان که خود دو دسته اند: اپيکوريان(که لذت نزد آنها بيشتر عبارت است از غيبت و فقدان الم) و کورناييان ( که معتقدند هر موجودي در جستجوي لذت است و نيک بختي در لذت است.)و هر دو دسته” لذت” را غايت هستي ميدانند(28) ، در نزد اين جماعت نيز فضيلت يک شرط آرامش نفس است، هر چند البته اپيکور ارزش آن را بر طبق نيروي توليد لذت برآورد کرده است. [البته در اصطلاح قرآن سعادت در مقابل شقاوت ميباشد و نه لذت!]اما در مورد شادي، بوعلي سينا معتقد است :” بزرگترين شاديها نزد خداست و خداوند شادترين موجودات در جهان هستي است؛ از آنجا که او اولين موجود شاد است، تنها راه شادي انسان نزديکي به اوست؛ به عبارت ديگر هر کس به او نزديکتر باشد، شادتر است و هرکس از او دورتر باشد، غمگين تر است. از نظر او اساسا عارف کسي است که گشاده رو، خوش برخورد و خندان باشد و چرا اين گونه نباشد!؟، کسي که به منبع شادماني و سرور دست يافته و به هرچيز مينگرد، جمال او را ميبيند، او بايد شاد و مسرور باشد. البته عارف حزن ممدوح نيز دارد؛ عارف را دو ديده است، با ديدهاي حضور جمال حق را ميبيند، لذا شاد ميشود و با ديدهاي ديگر جلال او و حقايق عالم هستي را مينگرد؛ لذا غمگين ميگردد.اما با توجه به اين که ميخوانيم:” يا من سبقت رحمته غضبه” اصل بر شادي است. (29)
عرفا بيش از همه به لذت عقلي پرداخته و آن را “ذوق” ناميده اند:”اهل المشاهده يسمون نيل اللذه العقليه،ذوقا”(30) و گاه به جاي لذت، ترجيح دادهاند که از “ بهجت” و “حسن حال”سخن به ميان آورند.آنها برآنند که لذت به دو چيز است:يکي کمال خيري و ديگري ادراک آن کمال. “در نزد عرفا اين شادي است که اصالت دارد، از جمله در نگاه مولانا، روح افسرده و غمگين همچون مرغ بيبال و پري است که قادر به شمول راه کمال نيست. روح هاي شادمان و پرنشاط قدرت تکاپو و جنبش دارند و ميتوانند چنان اوج بگيرند که از دايرة عالم فراتر روند.
بگو دل را که گرد غم نگردد
از ايرا غم به خوردن کم نگردد
مگرد اي مرغ دل پيرامن غم
که در غم پر و پا محکم نگردد
دل اندر بيغميپري بيابد
که ديگر گرد اين عالم نگردد(31)
اما در پيشينه پزشکي است که ميتوان به مطالعه جزيي لذت پرداخت و جايگاه و مکانيسم عمل آن را در مغز نشان داد:
اندورفينها(32) يا مسکنهاي طبيعي بدن موادي هستند که اثر اصلي آنها تسکين درد است. اندورفينها در حقيقت بسيار شبيه به مخدرها - مانند مرفين و ديگر مشتقات ترياک - عمل ميکنند و توليد آنها در زمان فعاليت بدني، هيجان، احساس درد، خوردن غذاهاي فلفلي، احساس عشق و اوج لذت جنسي است. (33)؛
بنابراين، افراد يا براي فرار از درد و يا براي سرخوشي و شاد بودن به الکل و سيگار و حشيش و ترياک و هرويين و...پناه ميبرند.جاي تعجب نيست، از سيگاريها ميشنويم كه سيگار كشيدن ميتواند موجب افزايش تمركز ذهني و آرامششان شود.مشكل اينجاست که اين لذت پس از مدتي كمرنگ تر ميشود و از بين ميرود، ولي فرد كه به شدت به نيكوتين وابسته شده براي اين كه عوارض ناخوشايند “سندرم”(43) قطع مصرف آن را تجربه نكند، مجبور ميشود مرتب سيگار بك(35)شد.
روان شناسان و جامعه شناسان نيز دو گروهي هستند که به مطالعه جزيي و دقيق لذت و شادي پرداخته اند، شادي از منظر جامعه شناسي چنين تبيين شده است: عدم تطبيق ابعاد مختلف پايگاه و از جمله ثروت، قدرت، منزلت و دانش که به دنبال رشد و گسترش علومي چون شهر نشيني، تحصيلات و غيره فراهم ميآيد، انتظارها، توقعات و مطالباتي را به وجود ميآورد که اجابت آنها از عهده بسياري از جوامع خارج است. اما از طرف ديگر انکار اين مطالبات نيز عواقب سويي را براي افراد و جوامع به دنبال دارد. اين ناهماهنگي ميتواند براي گروهي منشا روحيات منفي رواني نظير افسردگي، اضطراب و ياس باشد و براي گروهي اميدواري و نشاط روحي و رواني به بار آورد، ميتواند عدهاي را محافظه کار، اقتدارگرا، مخالف با تغييرات و نوگرايي و عدهاي را داراي گرايشهاي منعطف و مثبت نگر کند. ميتواند افرادي کارآمد و شايسته را منفعل و بي انگيزه و گروههايي بدون تخصص و صلاحيت را صاحب قدرت و بر امور و سرنوشت افراد جامعه حاکم سازد.(36) در تحقيقات طولي مکرر،کشورهاي دنيا را جهت مشخص کردن وضعيت شادماني مردمان با ملاکهاي زير مقايسه ميکنند: بهترين سرويسهاي دولتي خدمات اجتماعي، هويت اجتماعي کاملا مشخص براي جوانان، طبيعت بکر و معماري شهري زيبا، آلودگي محيط زيست ناچيز، ميزان جرم و جنايت ناچيز، ثبات سياسي، سيستم بهداشتي رايگان، خلق و خوي آرام مردم، سيستم حمل و نقل سريع شهري، عدم وجود خط فقر در جامعه، عدم وجود بيکاري در جامعه، يارانه غذا و مسکن براي همه، خانوادههاي محکم و آمار طلاق بسيار پايين و...از سوي ديگرعواملي که در اين آمارگيري کشورهايي را در آخر جدول قرار داده است، عبارتند از: تورم و گراني کالا، نارضايتي مردم از وضع معيشتي، نبود امنيت رواني و اجتماعي، رکود اقتصادي، نبود امنيت اقتصادي براي سرمايه گذاري، نرخ جرم و جنايت بالا، انحراف شديد از دين، نظام اداري نامنسجم و... (37) همچنين، هم اينک روان شناسها بيش از همه با رويکرد روان شناسي مثبت، به لذت و شادي ميپردازند:”از ديرباز دو “رويکرد” (38) اصلي در تعريف بهزيستي وجود داشته است،پيروان لذت گرايي، بهزيستي هيجاني را مطرح ساختهاند که آن را برابر حضور عواطف مثبت (مانند شادي)، غياب عواطف منفي (مانند نااميدي) و رضايت مندي از زندگي ميدانند (کيز، 2002)؛ پيروان فضيلت گرايي نيز دو نوع بهزيستي روانشناختي (ريف، 1989) و بهزيستي اجتماعي (کيز، 1998) را مطرح ساختهاند. مدل سلامت اين سه نوع بهزيستي را با هم ترکيب کرده و مفهوم جامع و کاملي از بهزيستي را که هم جنبه عاطفي (بهزيستي هيجاني) و هم جنبه کارکردي (بهزيستي روان شناختي و اجتماعي) سلامت رواني را در بر ميگيرد، به وجود ميآورد.” (39) شادي نيز در روان شناسي انواع مختلفي دارد، که در اين موارد قابل مشاهده است:
1. نشاط يا حالت موقت تهييج و بشاشيت(40) موجود در خنده
2. سرور خيلي شديد(هنگام ورزشهاي خطرناک توسط مشتاقان تهييج و برانگيختگي)
3.خلق مثبت آرميده (آرامش حين تماشاي تلويزيون)
4.حالت تجربه رضايت عميق خود (غلبه بر کارهاي چالش انگيز چون بالا رفتن از صخره).
در پيشينه ديني نيز کتاب، پايان نامه، مقـاله و سخـنرانيهاي بسـياري در اين زمـينه وجـود دارد، کـه ميتـوان به گوشـه اي از آن همه اشاره نمود: اسلام هرگز نگفته است در دنيا بايد غمگين باشيد تا در آخرت شاد باشيد؛ اما شاديهاي عقل پسند، خدا پسند، در جهت سلامتي بدن و روان خود و در جهت خدمت به خلق خدا و جامعه خدايي، چنين شاديهايي از نظر اسلام مطلوبند و هيچ ضرري هم به سعادت آخرت نميزنند. و ضمنا توجه انسان به لذتهاي آني و زودگذر، او را از لذتهاي مطلوب و مهمتر غافل ميکند.قرآن کريم، اصل التذاذ را يک امر فطري دانسته و نظر منفي بر آن ندارد، بلکه ترجيح لذتهاي آني و نامشروع را محکوم ميکند که در تزاحم با حکميواجب باشد و يا لذتهايي را محکوم ميکند که نامشروع ميباشد.اموري که مزاحم با لذايذ خاص اولياي خدا و انسانهاي متعالي و کامل است و افراد عادي استعداد درکش را ندارند و از حدّ نعمتهاي محسوس بهشت از قبيل خوردني و آشاميدنيها خيلي فراتر ميرود. طبعاً چيزهايي هم که مزاحم با چنين لذتها و مقاماتي باشد، ارزش منفي خاصي خواهد داشت، هرچند شرعاً مباح باشد و از اين جا راز امتناع و پرهيز اولياي خدا حتي از التذاذات مباح و تجملات مشروع روشن ميشود.
و بالاخره شايد بيش از همه در ادبيات به لذت و شادي پرداخته اند.در اينجا جهت هر يک از لذت و شادي روا و ناروا، نمونه اي ذکر ميگردد: برخي چون خيام به شاديهاي مبتذل و خوش گذراني و لذت جويي فرا ميخواند:
تا كي غم اين خورم كه دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پركن قدح باده كه معلومم نيست
كاين دم كه فرو برم، برآرم يا نه
يا رودکي که ميسرايد:
شاد زي با سياه چشمان شاد
كه جهان نيست جز فسانه و باد
و مولانا چنين بدانها پاسخ داده است:
آنکه خو کرده است با شادي مي
اين خوشي را کي پسندد خواجه هي
انبياء زان زين خوشي بيرون شدند
که سرشته در خوشي حق بدند
زان که جانشان آن خوشي را ديده بود
اين خوشيها پيششان بازي نمود
بابت زنده کسي چون گشت يار مرده را چون در کشد اندر کنار
[...] و همچنان که گذشت، ابتدا به معرفي سازهها(مفاهيم)و تعاريف آنها پرداخته ميشود؛تا متغيرهاي اصلي و کليدي و حدو مرز آنها مشخص گردد، در اين مرحله چيزي جز از قول لغويون و مفسرين بخصوص تفسير الميزان نقل نخواهد شد، تا شائبه تفسير به راي در بين نباشد و تحميل پيش فرضهاي نگارنده به حداقل برسد. به دنبال آن شبکه معنايي نظريه و به عبارت ديگر رابطه همبستگي و علّي مفاهيم با يکديگر کشف خواهد گرديد.برخي از مفاهيم و تعاريف آنها عبارتند از: لذت که به لذات اخروي و دنيوي تقسيم ميشود،در بخش لذتهاي اخروي، پس از تعريف لذت گفته شده است که هم ريشه با لذت،سه آيه در قرآن وجود دارد (محمد : 15)، (صافات:47-45) و (زخرف:71) که در يکي ديدنيها(جمال، زينت) و متعلقات شهوت مربوط به ساير حواس(بوييدنيها و...) و در دو ديگر مجلس باده نوشي و نهرهاي باده ناب بهشتي از منابع لذت و عوامل ايجاد آن شمرده شده اند؛ بنابراين لذت اخروي با ديدنيهاي با چشم سر و چشم دل(1-جمال و 2-زينت)و3-متعلقات شهوت مربوط به ساير حواس(بوييدنيها و...)؛ 4-”صِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ”(سينيهايى از طلا و جام)و 5-”طواف”(حسن خدمتگزارى)، 6-” عَلى سرُرٍ مُّتَقَبِلِينَ”(بزم)، 7-”كاس معين”(صفا و زلالي شراب)، 8 -”... بَيْضاءَ “([بادهاى] سخت سپيد) و 9-شراب جاري و از طرف ديگر واژه “الم” با واژههاي 1-”غول”(سر درد/ضرر شرابهاي دنيوي) و 2-”انزاف”(آن مرحله از مستي كه عقل را از بين ببرد) رابطه علّي داشته و با متغيرهاي 1-”اعين”(چشمها) و 2-”شهوت”، رابطه(همبستگي) دارد.
از مجموع سه آيه مورد بحث با ريشه: ”لذذ”، مشخص گرديد: واژه لذت در قرآن صرفا براي وعده و بشارت دادن و ايجاد انگيزه در پيمودن راه آخرت استعمال شده است. تلويحا لذت بصري بهشتي در شاني والاتر از متعلق شهوت نفس قرار دارد. ديگر اين که لذتي مورد تاييد قرار گرفته که مضر و آسيب زا نبوده و موجب فرسودگي و منعزل کردن عقل نگردد و تنها در آخرت است که آن هم انسانهاي مسلمان، مومن و مخلص به هرچه دلشان بخواهد ميرسند. بررسي لذت و شاديهاي اخروي بسي بيش از اين چند مورد است که در يک مقاله حتي نميتوان بدانها اشاره نمود.
لذّات دنيوي:
تمتع در لغت به اين معاني آمده است: خوشي، لذت، برخورداري و گفته شده که اصل آن تلذذ ميباشد. اما در قرآن هر کجا سخن از تمتعوا في الدنيا (...وليتمتعوا فسوف يعلمون) به ميان آمده، بوي تهديد ميدهد، تمتع در دنيا مدت محدودي داشته (ولکم في الارض مستقر و متاع الي حين) و در مقايسه با آخرت قابل توجه نيست. (قل متاع الدنيا قليل)؛ همچنين در مجمع ذيل آيه [بقره:36] فرموده: مَتاع، تَمَتُّعْ، مُتْعه و تَلَذُّذ متقارب المعنياند و هرچه از آن لذت بردى، متاع است. در آيه [يوسف:17] مراد نان و آب و نظير آن است و در آيه [يوسف:65] مالالتجاره منظور مىباشد.
الف :تمتع روا؛
شامل: 1- زندگي خوب دنيايي: متاع حسن تا أجل مسمى چيزى جز “زندگى خوب دنيوى” نمىتواند باشد. متاع حيات، وقتى حسن و نيكو مىشود كه آدمى در آن حيات به سوى سعادتى كه برايش امكان دارد روانه شود و خداى تعالى او را به سوى آرزوهاى انسانىاش كه همان تنعم به نعمتهاى دنيوى از قبيل : وسعت، امنيت، رفاه، عزت و شرافت است هدايت كند...اين حيات حسنه در مقابل عيش ضنك و تنگى است كه آيه شريفه:” و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا”، از آن خبر داده مىفرمايد : كسى كه از ياد من روى بگرداند معيشتى تنگ خواهد داشت. حيات حسنه براى مجتمع صالح و آزاده، عبارت از حياتى است كه در آن، همه افراد مجتمع از مزاياى نعمتهاى زمينى كه خداى تعالى برايشان خلق كرده برخوردار باشند و ترحم و تعاون و كمك به يكديگر در بين آنان حاكم باشد و در بينشان هيچگونه تجاوز و تزاحمى نباشد، به طورى كه هر انسانى خير خود و سود خود را در خير مجتمع و سود جامعه بجويد، نه اينكه خود را بپرستد و ديگران را برده خود بگيرد؛ بنابراين “زندگي خوب دنيايي” يکي از عوامل لذت دنيايي چه فردي و چه اجتماعي ميباشد.
برخي ديگر از اين متاعهاي عمومي در آيات ديگر ذکر شده اند، که موجبات لذت هر فرد انساني را فراهم خواهند کرد و به علت فراواني تنها فهرست وار ذکر ميگردند:
2- لذت صيد و ماکولات دريا (مائده:96)؛
3- لذت داشتن آتش و چوب (واقعه:73)؛
4- لذت داشتن زمين،آب،چراگاه و کوهها (نازعات:33)؛
5- لذت انگور، سبزي، زيتون، خرما، باغها و چراگاهها(عبس:32)؛
6- لذت داشتن ساز و برگ نظامي (نساء:102)؛
7- لذت بين دو عمل درحج تمتع (بقره:196)، علّت تسميه به حجّ تمتّع آن است كه شخص ميان دو عمل از احرام خارج شده و از چيزهايي كه در حال احرام حرام بود لذت مىبرد. و بالاخره.
8- لذت ازدواج موقت (متعه، نساء:24)
ب: تمتع ناروا؛ شامل:
1-کفران نعمت (زخرف:29)؛
2- اشتغال زايد از حد به لذايذ مادى (فرقان:18)؛
3- چشم داشتن به مال و جاه مردم (حجر:88)؛
4- قناعت کردن به متاع دنيا (قصص:61)؛
5- لذت وسوسه شيطان: (انعام:128)؛ آرى، شيطانها از فريفتن انسانها و ولايت داشتن بر ايشان يك نوع لذتى مىبرند، انسانها هم از پيروى شيطانها و وسوسههاى آنان يك نوع لذتى را احساس مىكنند.
بنابراين:1-کفران نعمت، 2- اشتغال زايد از حد به لذايذ مادى،3- چشم داشتن به مال و جاه مردم،4- قناعت کردن به متاع دنيا، 5- لذت وسوسه شيطان همگي از عوامل لذت نارواي دنيايي ميباشند.
طيب:
گفته شده که “طَّيِّبِ” در معاني زير به کار ميرود: اول- المستلذ(دلچسب)، دوم-آنچه که شارع آن را حلال کرده باشد، سوم- هرچيز پاک، چهارم-چيزي که موجب آزار جسم و جان نشود و “خبيث” در مقابل همين معاني قرار دارد. راغب گويد: اصل طيّب آن است كه حواس و نفس از آن لذّت مىبرند و پاك كردن چيزى سبب دلچسبى آن است.(و كلمه طيبات به معناى امورى است كه ملايم با نفس و موافق با طبع آدمى است و انسان از آنها لذت مىبرد. )، در قرآن ريشه “طاب” و مشتقات آن50 بار به کار گرفته شده اند که اکثرا به معناي پاک و پاکيزه آمده و از منابع و عوامل لذت روا به شمار ميروند:
1- همسران پاک (نساء:3 و 4 / نور:26)، 2- بهشت و خانههاي پاک بهشتي(زمر:73 / صف:12)، 3- بخشش مهريه از روي طيب خاطر(نساء:4)، 4- ايمان و عمل صالح (که منجر به زندگي پاک، حال و سرانجام خوش خواهد شد.) (رعد:29 / نحل:97)، 5- قول و سخن پاک(حج:24 / فاطر:10/ ابراهيم:24)، 6- مال پاك (نساء:2)، 7- خاک پاک (نساء:43/مائده:6)، 8- سرزمين پاک (اعراف:58)، 9- جان دادن در حال پاکي(نحل:32)، 10- نسل پاک (آل عمران :38)، 11- دستاورد پاک(بقره:267)،12- رزق پاک(اعراف:32 / انفال:26 / يونس:93/نحل:72 / اسراء:70 / غافر :64 / جاثيه :16) و 13-غذاي حلال پاک (بقره: 57 و 168و172/ انفال:69 / نحل:114/ اعراف:157و160 / طه:81 / مومنون:51)14- باد خوش:.(يونس:22)، 15- درود و سلاميخوش: :(نور:61)، 16- ايمان و عمل صالح: (رعد:29)، 17- همسر و نسلي مورد پسند:(نساء:3)، (نور:26) و (نحل:72): خداوند براى شما از همسرانتان فرزندان و ياورانى قرار داد كه به خدمت آنان در حوائجتان استعانت بكنيد و با دست آنان مكاره و ناملايمات را از خود دور سازيد؛ آيه ديگر در اين زمينه؛ (آل عمران:38) ميباشد که در آن،حضرت زکريا از خداوند فرزندي پاک و پسنديده درخواست ميکند. لازم به ذکر است که دو گروه زهد فروشان و مباهات کنندگان به فسق و فجور يکديگر را باز توليد ميکنند؛اولي با هرگونه لذت و شادي مخالف است و آنها را بر خود و خلق خدا حرام مينمايد و دوميغايت هستي در همين دنيا را لذت ميشناسد.در قرآن کريم با هر دو گروه محاجه شده،از جمله حرام کردن لذتهاي دنيوي روا به عنوان نمادي از رهبانيت را منع نموده و در آيه: (مائده:87)، فرموده است: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چيزهاىِ پاكيزهاى را كه خدا براى [استفاده] شما حلال كرده، حرام مشماريد...؛ تحريم حلال علاوه بر اينكه تجاوز از حد بندگى و معارضه با سلطنت خدا و مناقض با ايمان و تسليم است، خروج از حكم فطرت هم هست؛ زيرا فطرت خود هر حلالى را پاكيزه و طيب مىداند و از آنها هيچ نفرتى ندارد... و بايد دانست که مراد از تحريم طيبات، الزام و التزام به ترك حلالها است.
از بررسي واژه طيب چنين به دست آمد که: 1- همسران پاک ومورد پسند، 2- بخشش مهريه از روي طيب خاطر، 3- ايمان و عمل صالح، 4-قول و سخن پاک، 5- مال پاك، 6- سرزمين پاک، 7- جان دادن در حال پاکي، 8- نسل پاک، 9-دستاورد پاک،10-رزق پاک، 11-غذاي حلال پاک،12-باد خوش، 13- درود و سلاميخوش، 14- باد خوش، 15- درود و سلاميخوش، 16-ايمان و عمل صالح،17- همسر و نسلي مورد پسند نيز از عوامل لذت(و شادي) ميباشند.
خبيث:
در اين مقام به هر آنچه خبيث و درد افزاست،پرداخته ميشود؛ از جمله در مقابل انفاق از چيزهاي پاکيزه که لذتبخش است؛ 1- انفاق از چيزهاي ناپاک قرار دارد که نشانه اش آن است که اگر آن را [اگر به خودتان مىدادند] جز با چشمپوشى [و بىميلى] نسبت به آن، نمىگرفتيد.(بقره:267) و بالتبع تنفرآور است؛ ديگري2- عوض کردن مال پاک و مرغوب يتيمان با مال ناپاک خود ميباشد(نسا:2)، که اين نيز ظلميبزرگ و منزجرکننده است؛ از ديگر عوامل منزجر کننده،3- سخن ناپاک ميباشد که چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد.(نور:26) و چه زخم زبانها که اثرش از زخم شمشـير کـاري تر بوده و فـراموشي آن سخـت دشـوار مينمـايد و بالاخـره 4- لواط که در باره لوط و قوم او 27 آيه در قـرآن وجود دارد. بنابراين در بررسـي واژه: ”خبث”؛ مشخص گرديد که: 1- انفاق از چيزهاي ناپاک،2-عوض کردن مال پاک و مرغوب يتيمان با مال ناپاک خود، 3- سخن ناپاک و بالاخره،4- لواط پليد و ناپـاک بوده و از عـوامل درد و رنج آور ميباشند.
رجس:
در قاموس به معناي پليد آمده، راغب آن را شيى قذر و پليد گفته، در مجمع از زجاج نقل شده كه رجس نام هر كار تنفّر آور است؛ در قرآن مجيد چيزها و كارهائى كه با رجس توصيف شده به قرار زير است:خمر،قمار، بتها، ازلام (مائده:90)،ميته،خون، گوشت خوك در (انعام:145) و (احزاب:33)؛ اما ضلالت نيز در آيه شريفه: (انعام:125) به معناي رجس آمده است: خداوند رجس(ضلالت) را نصيب كسانى مىكند كه فاقد حالت تسليم بودن در برابر خدا و رام بودن در برابر حقند...ديگران از نزديكى به آنان نفرت دارند، همانطورى كه مردم از يك غذاى آلوده به قذارت متنفر مىشوند. از آنجا که شراب، قمار و گوشت خوک نزد بسياري از مردم دنيا از عوامل لذت بخش بوده و به پليدي و ناروايي آنها توجه ندارند؛ شايسته است که بدانها در بخش لذتهاي ناروا پرداخته شود.
شهوت:
شهوت اسم يا اسم مصدري عربي است، به معناي آرزو و ميل و رغبت و اشتياق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت.(ناظم الاطباء).آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت(غياث اللغات) و (آنندراج)، هوا و هوس. (ناظم الاطباء). آرزوهاي نامشروع و در قاموس قرآن به معناي دوست داشتن و ميل كردن آمده، در آيه شريفه: (اعراف:81)؛ مراد از شهوت ميل جنسى است ( شما به جاى زنان از روى رغبت و لذّت با مردان مىآميزيد؟) شهوت هم مصدر آمده و هم اسم به معنى مطالبه نفس چيزى را كه موافق ميل است و جمع آن شهوات مىباشد.در اسلام فقط مشتهيات كاذب و منحرف كننده حرام است، نه مطلق خواهشهاى نفس ؛بنابراين جا دارد در بخش لذتهاي ناروا، شهوت و مصاديق بارز آن (شهوت مقام، مال،جنسي و خوردن) نيز بررسي شوند.
الم:1- الم اخروي:
اَلَم مصدري است عربي به معناي دردمند شدن. (ترجمان علامه تهذيب عادل)، (مصادر زوزني)، (اقرب الموارد)، فرهنگ معين حالت اسم مصدري آن را رنجيدگي و حالت اسميآن را درد،آورده است. كلمه الم به معناى درد و ناراحتى و به تعبير كوتاه، مقابل لذت است. راغب قيد شدّت را نيز اضافه كرده و «اَلِيمْ» را ذيل آيه شريفه:(بقره:104) دردناك معنا نموده است، كلمه اليم طبق نقل “المعجم المفهرس” 72 بار در قرآن آمده است؛ که اکثراً به صورت عذاب اليم،يک مورد به صورت:”عذاب يوم اليم(هود:26)، دو مورد به صورت :”عذاب من رجز اليم”، يک مورد به صورت:”عقاب اليم” آمده که همگي در مورد آلام اخروي ميباشند.
2- الم دنيوي:
در مورد الم دنيوي دو آيه وجود دارد و هر دو در زمينه اي جامعه شناختي مطرح شده اند: يک مورد اليم به صورت:” أَخْذَهُ أَليمٌ شَديدٌ”(هود:102) و آيه اي ديگر به صورت فعل از ريشه الم(نساء:104) به کار رفته که لازم است بدانها توجه شود،اولي در طبقه:”درد جسم،اما لذت روان” و ديگري در طبقه:”هم درد جسـم و هم اندوه روان” (قهـر خـداوند برقوم سـتمگر) قـابل دـسته بندي هستند:
1- درد جسم:
اما لذت روان: در آيه شريفه:(نساء:74)، حال دو طايفه يعنى شما مسلمانان و طايفه كفار از نظر ناراحتى يكسان است.همانطور كه شما ناراحت مىشويد، آنها نيز مىشوند و شما حال بدترى از حال دشمنان خود نداريد، بلكه شما مرفهتر و خوشبختتر از كفاريد.براى اينكه شما از ناحيه خدايتان اميد فتح و ظفر و اميد مغفرت داريد، براى اينكه او ولى مؤمنين است و شما نيز از مؤمنين هستيد و اما دشمنان شما مولائى ندارند و اميدى كه دلگرمشان كند، از هيچ ناحيهاى ندارند و در نتيجه در عمل خود نشاط ندارند و كسى نيست كه رسيدن آنان به هدف را ضمانت بكند و خداى تعالى داناى به مصالح است و در امر و نهيى كه مىكند حكيم است.
2- هم درد جسم و هم اندوه روان:
درآيه شريفه:(هود:102)، مىفرمايد: مطلق أخذ او دردناك و سخت است و اين بيان از قبيل تشبيه كلى به بعضى از مصاديق است در حكم، تا دلالت كند بر اينكه حكم مختص به مصاديق نامبرده نيست، بلكه عمومى و شامل همه افراد است و اين نوعى شايع از انواع تشبيه است و معناى آيه اين است كه : همچنان كه أخذ اين اقوام ستمگر : قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعيب و قوم فرعون توسط خدا اخذى اليم و شديد بود، همچنين هر قوم ستمگر ديگر را كه اخذ كند، اخذش اليم و شديد است؛ پس بايد همه عبرتگيران عبرت بگيرند.
اين مختصـر و اشاره اي بود به گوشه اي از نتايج مربوط به “لذت” و اينک سزاوار است تا بحث شادي در شماره بعدي، درميان بيايد.
کد خبر: 1392210430
1392/2/10
|