بازدید این صفحه: 4240 تاریخ انتشار: 1393/7/23 ساعت: 03:35:03
پروژهی دين و اخلاق (۱) / ابوالقاسم فنايی
پروژهی دين و اخلاق در صدد تحریف دين یا بزک کردن آن به منظور جلب توجه انسان مدرن نیست، بلکه در صدد است دين را آنگونه که هست بشناسد و بشناساند.
موضوع: اندیشه نویسنده: ابوالقاسم فنایی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
پروژهی دين و اخلاق[1]
بیجستجو ایمان ما از جنس عادت میشود[2]
1. درآمد رابطهی دين و اخلاق موضوعی است که صاحب اين قلم سالهاست در قالب پروژهای تحقيقاتی درگير آن است. در اين جستار به معرفی ابعاد گوناگون اين پروژه خواهم پرداخت و جايگاه و ربط و نسبت آن را با برخی از پروژههای مشابه خواهم کاويد.
2. سرشت فلسفی پروژهی دين و اخلاق
پروژهی دين و اخلاق اولاً و بالذات پروژهای «فلسفی»،«دينشناسانه» و «اخلاقشناسانه» است، نه پروژهای «روشنفکرانه»، هرچند پيامدهای نظری و عملی اين پروژه توجيهی برای گنجاندن آن در ذيل پروژههای روشنفکرانه هم به دست دهد. نگارنده به جد بر اين باور است که «فلسفهورزی» و «فعاليتروشنفکرانه» دو مقولهی متفاوتاند، و هر يک از آنها هدف، ابزار، ادب و اخلاق و مخاطبان مخصوص به خود را دارد. آميختن اين دو به يکديگر و ناديدهگرفتن تفاوتهای چشمگيرشان، علیالخصوص ناديده گرفتن ملاحظات اخلاقی مربوط به هر يک از اين دو قلمرو به بهانهی ديگری، کمترين ضرری که دارد اين است که هر دو را خراب و ناکارآمد ميکند و نتايج بسیار نامطلوب بهبار میآورد.
علاوه بر اين، پروژههای روشنفکرانه، اگر از پشتوانهی تحقيقاتیِ فلسفی و علمی عمیق و معتبر برخوردار نباشند، سطحی و مبتذل از کار درخواهند آمد و بنیادشان بر آب خواهد بود. چنين پروژههایی ماندگار نمیشوند و دردی از دردهای مخاطبان را درمان نخواهند کرد، هرچند ممکن است چند صباحی اذهان ناآزمودگان را به خود مشغول کنند.
اگر با پیروی از ملکیان رسالت روشنفکران را «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» بدانیم، انجام اين رسالت به نحوی شایسته تنها در صورتی امکانپذیر خواهد بود که حقیقتی که شخص در صدد تقریر آن است با استفاده از راه و روشی معتبر و در پرتو جستجو، تحقيق، مطالعه و اندیشیدن کافی همراه با مراعات استانداردهای تحقيقاتی و نگارشی لازم به دست آمده باشد. ترکیب عجولانهی ایدهها و نظریههای منطقاً ناسازگار که حاصل گزينشی ناموجه و مبتنی بر درکی سطحی و مغشوش از آنهاست و بیان اين امور با زبانی شاعرانه و ادیبانه حقیقتی نیست که يک روشنفکر مسئول خود را موظف به تقریر آن بداند.
رابطهی دين و اخلاق يکی از مسائل بنیادينی است که پرداختن فیلسوفانه و سیستماتيک به آن، به کشف حقیقتی میانجامد که دانستن آن هم رهاییبخش است و هم متضمن کاهش درد و رنج، و هم مبنایی برای اصلاحات ماندگار دينی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی. رابطهی دين و اخلاق از سنخ موضوعاتی نیست که پرداختن به آنها شخص را دچار حیرت کرده و در نهایت او را در وادی شکاکیت سرگردان کند؛ و نه بر معرفت او بیفزاید و نه از درد و رنج او بکاهد. اما اين همه به شرطی حاصل خواهد آمد که شخص از منظری فلسفی به اين موضوع بپردازد. در غیر اين صورت، نتیجهای که به دست خواهد آمد چیزی به جز تحریف حقیقت و تشديد مرارت نخواهد بود.
دين و اخلاق، علاوه بر موضوعات ديگری که به آنها میپردازند، با امور «آرمانی» نیز سروکار دارند و ميکوشند تصویری از انسان آرمانی، جامعهی آرمانی، سیاست آرمانی، اقتصاد آرمانی، زندگی آرمانی و به طور کلی «وضعیت آرمانی»/ «وضعیت مطلوب» نیز به دست دهند. از نظر دينی و اخلاقی هرگونه تحول و پیشرفتی مطلوب و پذیرفتنی و واجد ارزش مثبت نیست.
در يک نگاه کلی میتوان گفت که تحول و پیشرفت مطلوب، چه در زمينهی فردی و چه در زمينهی اجتماعی، شرایط/ مقدمات خاصی دارد که برخی از آنها معرفتی و برخی ديگر از جنسی ديگرند. فهرست زیر حاوی برخی از اين شرایط/ مقدمات است:
1) داشتن تصویری جامع، روشن و سنجیده از «وضعیت مطلوب»
2) آگاهی دقیق و جامع از «وضعیت موجود»
3) نقد وضعیت موجود در پرتو وضعیت مطلوب
4) آگاهی از راهها/ابزارها، چگونگی و مراحل حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب و
5) انتخاب بهترين راه/ وسیله برای حرکت تدریجی/ گام به گام از وضعیت موجود به سوی وضعیت مطلوب و برنامهریزی برای تحقق اين هدف،
6) و سرانجام تلاش همراه با صداقت و جدیت در اين مسیر
اين شرایط/ مقدمات سرشت يکسانی ندارند. شرط/ مقدمهی (1) «هنجاری»/ «تجویزی»/ «ارزشی» است، اما شرایط/ مقدمات (2) و (4) «توصیفی»اند. تحصیل شرایط/ مقدمات (3) و (5) در گرو ترکیبی از پیشفرضهای توصیفی با پیشفرضهای تجویزی است. شرط/ مقدمهی (6) نیز از جنس عمل است، نه از جنس نظر.
آگاهی دقیق و جامع نسبت به وضعیت موجود و نیز شناخت راهها/ وسایل ممکن برای حرکت از وضعیت موجود به سوی وضعیت مطلوب از رهگذر بسط و گسترش علوم «توصیفیِ»[3]مربوطه (مانند علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، و شاخهها یا بخشهای توصیفی فلسفه و الاهیات) به دست آمدنی است. اما شناخت وضعیت مطلوب شأن دانشهای «تجویزی»[4] (مانند اخلاق هنجاری، فقه و...) است. نقد وضعیت موجود در پرتو وضعیت مطلوب و نیز انتخاب بهترين راه/ وسیله از میان راهها/ وسایل ممکن برای رسیدن به وضعیت مطلوب و برنامهریزی در اين جهت نیازمند ترکیب مقدمات توصیفی با مقدمات تجویزی است.
به تعبیر ديگر، هر حرکت یا پیشرفت آگاهانه و از سر قصد درگرو «انتخاب هدف» و «انتخاب وسیله» است. انتخاب هدف متضمن مقایسهی اهداف/ آرمانها/ وضعیتهای آرمانی و ارزشداوری در باب آنهاست، و انتخاب بهترين وسیله متضمن مقایسهی وسایل در دسترس و ارزشداوری در باب آنها. بر اين اساس میتوان گفت که دين و اخلاق به عنوان دو منبع ارزش و هنجار هم به آدمی میگويند که «هدف» چیست و هم به او میگويند که «بهترين راه رسیدن به آن هدف» کدام است. دين و اخلاق هم وضعیت مطلوب را توصیف/ تجویز ميکنند (شرط اول)، هم معیاری برای نقد وضعیت موجود به دست میدهند (شرط سوم) و هم در انتخاب بهترين راه رسیدن یا نزديک شدن به وضعیت مطلوب به آدمی کمک ميکنند (شرط پنجم).
اما روشن است که اگر ارزشهای دينی در موردی با ارزشهای اخلاقی تعارض پیدا کنند، کسانی که دل در گرو اين دو نظام ارزشی/ هنجاری دارند، یا در مقام تشخیص وضعیت مطلوب/ انتخاب هدف، و به تبع آن در نقد وضعیت موجود، دچار سردرگمی خواهند شد، یا در مقام انتخاب بهترين وسیله و برنامهریزی برای رسیدن به وضعیت مطلوب.
به عنوان مثال، اگر تعریفی که دين و اخلاق از «جامعهی خوب» به دست میدهند متفاوت باشد، یعنی اگر مدينهی فاضلهای که دين به پیروان خود معرفی ميکند غیر از مدينهی فاضلهای باشد که اخلاق به آنان معرفی ميکند، اينان در طراحی ساختار سیاسی جامعهی خود و تنظیم رابطهی نهادهای اجتماعی با يکديگر و با شهروندان، و تعیين حقوق و وظایف دولتمردان و شهروندان نسبت به يکديگر، سردرگم خواهند شد.
به عنوان يک مثال فرضی ديگر، اگر فرض کنیم که دين طرفدار اقتصاد بازار آزاد است و توزیع عادلانهی ثروت را به مکانیزم خودتنظیمی بازارِ عرضه و تقاضا، و دست نامرئی، واگذار ميکند، اما اخلاق انسانها را به کنترل بازار توصیه ميکند، و توزیع عادلانهی ثروت را در گرو مداخلهی دولت میداند، یا برعکس، اخلاق طرفدار اقتصاد سرمایهداری است، اما دين آدمیان را به کنترل بازار توصیه ميکند، در اين حالت ديندارانی که علاوه بر تعهد دينی به تعهد اخلاقی خود نیز بها میدهند، در مقام طراحی و ادارهی نهادهای اقتصادی و تنظیم روابط اقتصادی در سطح خرد و کلان قادر نخواهند بود تکلیف خود را مشخص کنند؛ یعنی احساس ميکنند که در اين موارد ناگزیرند یا دين را فدای اخلاق کنند یا اخلاق را فدای دين.
همچنين اگر تعریف «انسان خوب» از نظر دين و اخلاق متفاوت باشد، و مثلاً برخی از اموری که از نظر اخلاقی فضیلت قلمداد میشود از نظر دينی رذيلت قلمداد شود یا بر عکس، در اين صورت کسی که دغدغهی خودسازی دينی و اخلاقی دارد بر سر دوراهیِ انتخاب میان اخلاقی زیستن و دينی زیستن قرار خواهد گرفت.
پروژهی دين و اخلاق بر پیشفرضهای گوناگونی مبتنی است که در آينده مورد بحث و بررسی قرار خواهند گرفت. از میان اين پیشفرضها دو پیشفرض زیر به بحث کنونی ما مربوطند:
1) تعارض دين و اخلاق یا اخلاق دينی و اخلاق فرادينی يکی از دو چالش مهم و مبنایی پیشاروی دينداران در جهان مدرن است،[5] و
2) حل شایستهی اين تعارض تنها از طریق تحقيق فیلسوفانه در باب رابطهی دين و اخلاق ممکن است.
3. جايگاه پروژهی دين و اخلاق در فلسفهی اخلاق فلسفهی اخلاق متشکل از سه بخش است به نامهای «فرااخلاق»،[6] «اخلاق هنجاری»،[7]و «اخلاق کاربردی».[8]در مقام تفکيک اين سه حوزه از يکديگر به اختصار میتوان گفت: فرااخلاق به تحقيق در باب «مبانی» اخلاق میپردازد، اخلاق هنجاری در مورد «خود» اخلاق/ اصل یا اصول کلی اخلاقی تحقيق ميکند و اخلاق کاربردی به «تطبیق» اصل یا اصول اخلاق هنجاری بر موضوعات خاص میپردازد.[9]پروژهی دين و اخلاق به هر سه بخش فلسفهی اخلاق ربط دارد، زیرا پرسش از رابطهی دين و اخلاق را در سه سطح متفاوت میتوان طرح کرد؛ اين پرسش به يک معنا فرااخلاقی است، به معنایی ديگر هنجارين است و به معنایی ديگر کاربردی. درحقیقت با نگاهی عمیقتر میتوان گفت که به جای يک پرسش در اينجا با سه پرسش متفاوت سروکار داریم که هر يک از آنها به يکی از بخش مذکور در فلسفهی اخلاق مربوط است.
بر اين اساس، در توصیف اين پروژه میتوان گفت که در میان بخشهای گوناگون اين پروژه سه بخش زیر از اهمیت ویژهای برخوردارند:
(1) اولين بخش مهم اين پروژه به فرااخلاق مربوط است. در اين بخش، «اخلاق دينی» و «اخلاق فرادينی» به عنوان دو نظریهی«فرااخلاقی» در باب «سرشت اخلاق» و «رابطهی آن با دين» با يکديگر مقایسه و مورد داوری و ارزیابی قرار خواهند گرفت. پرسش اصلی در اين بخش اين است:
(1) «آیا اخلاق سرشتی دينی دارد یا سرشتی فرادينی؟».[10]
(2) دومين بخش مهم اين پروژه به اخلاق هنجاری/ هنجارين مربوط است. در اين بخش خواهیم کوشید بر اساس نتايجي که در بخش اول به دست خواهد آمد راهحل شایستهای برای تعارض اخلاق دينی و اخلاق فرادينی به عنوان دو نظریهی رقیب در «اخلاق هنجاری» پیدا کنیم. پرسش اصلی در اين بخش اين است:
(2) «در صورت تعارض اخلاق (هنجاریِ) دينی با اخلاق (هنجاریِ) فرادينی چه باید کرد؟».
چنانکه پیداست، سرشت پرسش (2) کاملاً با سرشت پرسش (1) تفاوت دارد، هرچند پاسخ آن عمیقاً مبتنی بر پاسخی است که شخص به پرسش (1) میدهد.
(3) سومين بخش مهم اين پروژه در حوزهی اخلاق کاربردی قرار میگيرد. در اين بخش خواهیم کوشید بر اساس نتايج به دست آمده در بخش دوم،اختلاف «اخلاق کاربردی» (= «اخلاق کاربردیِ فرادينی») و «فقه کاربردی» (= «اخلاق کاربردیِ دينی»)را حل کنیم. اين دو اخلاق در شکل کنونی خود بر سر موضوعات خاص و مناقشه برانگیزیمانند حقوق بشر، حقوق شهروندی، حقوق زنان، حقوق اقلیتها، مقتضای عدالت اجتماعی در باب سیاست و اقتصاد، پیوند یا جدایی دين و سیاست و... با يکديگر اختلاف/ تعارض دارند. فهرست پرسشهای مربوط به اين بخش گشوده است، و علی الاصول تمام قلمروهای زندگی را دربر میگيرد. روشن است که سرشت اين پرسشهای خاصو کاربردی با سرشت پرسش (1) و (2) تفاوت دارد، هرچند پاسخگویی به اين پرسشها در گرو پاسخگویی به آن دو پرسشِ مبنایی است.
تا آنجا که من میدانم، تفکيک و مرزبندی میان اين سه پژوهش برای نخستين بار است که در ادبیات بحث از رابطهی دين و اخلاق مطرح میشود. کسانی که به بحث از رابطهی دين و اخلاق پرداختهاند، از جمله صاحب اين قلم در آثار قبلی خود، اين سه پژوهش را از يکديگر تفکيک نکردهاند، در حالی که تفکيک آنها از يکديگر ضرورت دارد. درواقع در اينجا با سه رابطهی متفاوت زیر سروکار داریم:
(1) رابطهی دين و اخلاق از منظر فرااخلاقی
(2) رابطهی دين و اخلاق در اخلاق هنجاری، و
(3) رابطهی دين و اخلاق در اخلاق کاربردی
اين سه رابطه عين يکديگر نیستند، بلکه سه رابطهی متفاوتاند که در عين تفاوت کاملاً به يکديگر مربوطند. يکی گرفتن اين سه رابطه و پرسش ناظر به آنها خطایی منطقی است که اعتبار نتايج هر تحقيقی در اين باب را زیر سؤال خواهد برد.
4. اهميت پروژهی دين و اخلاق از منظر روشنفکری/نوانديشی دينی روشنفکری و نواندیشی دينی در دیار ما فراز و نشیب بسیار داشته و تحولات گوناگونی را از سر گذرانده است. روشنفکران و نواندیشان مسلمان چه به لحاظ پیشينهی معرفتی و چه به لحاظ دغدغههای عملی تفاوتهای مهم و غیر قابل چشمپوشی بايکديگر دارند. اين تفاوتها خود را هم در آسیبشناسی آنان نشان میدهد و هم در نسخهای که برای درمان آسیب(های) مورد نظر تجویز ميکنند.اما بدون ترديد يکی از رسالتهایی که کمابیش همهی روشنفکران و نواندیشان دينی برای خود قائل بوده و بر دوش خود احساس ميکردهاند عبارت است از نقد اخلاقی وضعیت موجود یا نقد جامعهی دينی یا نقد اندیشهی دينی و رفتار دينی از «منظر اخلاقی». نگارنده در عين اينکه سعی و کوششسایر روشنفکران و نواندیشان مسلمان در اين زمينه را ارج مينهدبر اين باور است که چنين کار سترگی باید به نحو منسجم و سیستماتيک و در قالب پروژهای فلسفی و با استفاده از روش مقبول در فلسفهی اخلاق انجام شود.
طبیعتاً اظهارنظر محققانه دربارهی اين موضوع نیازمند در دست داشتن مبنایی مستحکم و درگرو فراهم بودن و فراهم آوردن صلاحیتها و مقدماتی است که بدون تحصیل آنها،نه تنها نتیجهی مطلوب به دست نخواهد آمد، که دينداری موجود و پشتوانهی دينیِ اخلاقموجود هم از دست خواهد رفت و چیز بهتری هم جایگزيناين دو نخواهد شد.در حقیقت میتوان گفت که بخشی از رواج «شکاکیت دينی» و «پوچگرایی اخلاقی»[11] در میان نسل جوان از اظهارنظرهای شتابزده،ناپخته و ناسنجیده از سوی افرادیسرچشمه میگيرد که فاقد صلاحیت اظهارنظر در اين زمينهاند. بازسازی اخلاقی فکر دينی و عمل دينی کاری بسیار حساس و ظریف است. از باب تشبیه معقول به محسوس میتوان گفت که اين کار شبیه جداسازی دو قلوهایی است که از ناحیه سر بهم چسبیدهاند.
به عنوان مثال، سازگار بودن فتوای اين یا آن فقیه با ديدگاه اين یا آن فیلسوف اخلاق یا نظر عموم مردم در مورد يک موضوع خاص نشان نمیدهد که دين و اخلاق در مورد آن موضوع تعارض ندارند و با يکديگر سازگارند. تعارض دين و اخلاق را با توسل به چنين روش سهلالوصولی نمیتوان حل کرد. اين راه میانبری است که برخی از معاصران به گمان خود برای اصلاح اخلاقی فکر دينی و پیراستن فقه از احکام غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی در پیش گرفتهاند. در حالی که به نظر نگارنده مسیر درستی که در اين مورد باید پیموده شود بسیار طولانی است؛اين مسیر صعب و دشوار سه مرحله دارد.
(1) شخصی که سودای اصلاح اخلاقی فکر دينی را در سر دارد در گام نخست ناگزیر است به تحقيق در باب سرشت دين و سرشت اخلاق و رابطهی اين دو با يکديکر بپردازد، و وابستگی یا استقلال یا تقدم يکی از اين دو بر ديگری یا ارتباط متقابل/ همارزی اين دو را نشان دهد. در دست داشتن یا پروراندن نظریهای فلسفی در باب سرشت دين و سرشت اخلاق و رابطهی اين دو با يکديگر و صورتبندی دقیق و روشن اين نظریه و سپس دفاع عقلانی از آن در برابر نظریههای رقیب سنگ بنای هر اظهارنظر محققانه دربارهی موضوعات خاص از منظر دينی و اخلاقی است.
نشان دادن سازگاری فتوای برخی از فقیهان با ديدگاه برخی از فیلسوفان اخلاق صرفاً نشان میدهد که «فقه توصیفی»علی الاصول میتواند با «اخلاق توصیفی» سازگارباشد. در حالی که چیزی که ما در بحث از رابطهی دين و اخلاق در جستجوی آن هستیم، راهحلی برای تعارض فقه توصیفی با اخلاق توصیفی نیست، بلکه راهحلی برای تعارض فقه هنجاری با اخلاق هنجاری است. به تعبیر دقیقتر، در اينجا با سه نوع تعارض متفاوت زیر روبروییم که راهحل میطلبند:
الف) تعارض دو نظریهی «فرااخلاقی» در باب سرشت اخلاق و وابستگی یا عدم وابستگی آن به دين
ب) تعارض «فقه هنجاری» با «اخلاق هنجاری»، و
پ) تعارض «فقه کاربردی» با «اخلاق کاربردی»
تحقيق فیلسوفانه در باب سرشت اخلاق و سرشت دين/ شریعت، و ربط و نسبت اين دو به يکديگر،به قلمرو «فرااخلاق»،«فلسفهی دين» و «فرافقه» مربوط است.
(2) گام دومی که در اين مورد باید برداشته شود، پژوهش در باب «اخلاق هنجاری» و «فقه هنجاری»،و ربط و نسبت اين دو با يکديگر،است. در اين مورد با دو نظام هنجاری متفاوت سروکار داریم که در مواردی با يکديگر ناسازگارند، و التزام عملیِ همزمان به تجویزها/ راهنماییهای عملیايکه اين دو نظام هنجاری در اين موارد عرضه ميکنند، ممکن نیست. حل تعارض اين دو نظام هنجاری از طریق نشاندادن سازگاری فتوای يک فقیه با يک یا چند فیلسوف اخلاق امکان ندارد، بلکه در گرو در دست داشتن یا پروراندن نظریهی خاصی در اخلاق هنجاری و دفاع عقلانی از اين نظریه است؛نظریهای که متضمن راهحلی برای تعارض دو نظام هنجاری یادشده نیز هست.[12]
نظریههای موجود در فلسفهی اخلاق مدرن فاقد چنين راهحلی هستند، هرچند ظرفیت لازم برای حل اين تعارض در آنها وجود دارد. البته برخی از موارد خاص و مناقشهبرانگیزِ موجود در کتاب مقدس، مانند فرمان خداوند به ابراهیم مبنی بر ذبح فرزندش، از قدیم الایام مورد توجه فیلسوفان دين، الاهیدانان و مفسران متن مقدس قرار داشته، و ديدگاههای متنوعی برای حل تعارض در خصوص اين موارد وجود دارد. اما تلاش برای فهم تعارضی که در گذشته اتفاق افتاده غیر از تلاش برای یافتن راهحلی برای تعارضهایی است که در حال حاضر دينداران با آن روبرو هستند یا در اينده با آن روبرو خواهند شد.
(3) گام سوم عبارت است از تلاش برای حل تعارض موردی میان دين و اخلاق. کسانی که دو گام قبلی را برداشتهاند صلاحیت لازم برای برداشتن گام سوم را خواهند داشت، و عملاً قادر خواهند بود برای تعارض موردی فقه و اخلاق در باب موضوعات گوناگون و خاص راهحلی مقبول و معتبر بیابند. اظهارنظر اين افراد از وثاقت و اعتبار معرفتشناسانهی لازم برخوردار خواهد بود. البته صرف برداشتن دو گام قبلی برای برداشتن گام سوم کفایت نميکند؛ زیرا صلاحیت لازم غیر از صلاحیت کافی است؛صلاحیت کافی برای برداشتن گام سوم در گرو تخصص و صلاحیت اظهارنطر در اخلاق کاربردی و فقه کاربردی نیز هست.
بر اين اساس میتوان گفت که نشان دادن سازگاری فتوای اين یا آن فقیه با اين یا آن فیلسوف اخلاق کار مورخان اندیشه است و به درد تاریخ اندیشه میخورد، یعنی پژوهشی است در باب تاریخ فلسفهی اخلاق و تاریخ فقه، نه پژوهشی در حوزهی فرااخلاق یا اخلاق هنجاری یا اخلاق کاربردی. فلسفه، اخلاق و فقه غیر از تاریخ فلسفه، تاریخ اخلاق و تاریخ فقه است.
5. جايگاه پروژهی دين و اخلاق در احيا و اصلاح دينی پروژهی دين و اخلاق بر اين پیشفرض مبتنی است که بدون در دست داشتن نظریهای منقح و جامع درباب رابطهی دين و اخلاق،پروژهی احیا و اصلاح دينی به سر منزل مقصود نخواهد رسید؛صرفاً به اين دلیل سرراست و روشن که بسیاری از خطاهایی که در دينشناسی/ کسب معرفت دينی رخ میدهد از ناديده گرفتن ارزشهای «اخلاق باور»[13]/ «عقلانیت نظری» در مقام فهم دين و تفسیر متون دينی سرچشمه میگيرد، و بسیاری از خطاهایی که در دينداری/پیروی از دين رخ میدهد از ناديده گرفتن ارزشهای «اخلاق رفتار»/ «عقلانیت عملی» در مقام دينورزی. نقد دينشناسی و دينداری از منظر اخلاقی هم معنایی به جز اين ندارد که ديندارانیا در مقام شناخت دين و تفسیر متون دينی یا در مقام پیروی از دين در معرض خطاهایی هستند که برخی از مهمترين آنها خطاهای اخلاقی است.[14]
بر اين اساس، مسلح بودن به چنين نظریهای از ضروریات نواندیشی دينی و اصلاح و احیای دينی بر پایهی اخلاق است؛نظریهای که بدون آن قدم از قدم نمیتوان برداشت.اين ایده که فکر دينی نیازمند بازنگری و بازسازی اساسی از رهگذر نقدِ چارچوب یا سرمشق اجتهاد و روش تحقيق در دين است راه نواندیشان دينی را از عالمان سنتی جدا ميکند. اما پرسش کلیدیايکه پاسخ آن راه نواندیشان دينی را از يکديگر جدا ميکند اين است که اين بازنگری و بازسازی از چه منظر و پایگاهی و بر اساس چه مبنایی باید صورت بگيرد. پروژهی دين و اخلاق بر اين پیشفرض مبتنی است که اين بازنگری و بازسازی باید از «منظر اخلاقی» صورت بگيرد. پیشفرض ناظر به واقعی که اين «باید» را توجيه ميکند، اين است که مشکل اصلیما جداشدن اندیشه و عمل دينی از اخلاق و از دست رفتن چارچوب اخلاقی دين است.
6. رسالت روشنفکری و نواندیشی دينی چیست؟ بنابراين، نگارنده بر اين باور است که روشنفکران و نواندیشان دينی به جای اينکه بکوشند سنت را با مدرنیته سازگار کنند، لازم است بکوشند دين را با اخلاق یا اخلاق سنتی را با اخلاق مدرن سازگار کنند، یا به تعبیر دقیقتر، سازگاری اين دو را نشان دهند، یا راهحلی برای تعارض اين دو پیدا کنند.به گمان نگارنده، رسالت روشنفکران و نواندیشان دينی اين نیست که گذار جامعهی دينی از سنت به مدرنیته را تسهیل کنند، یا تفسیری سازگار با مدرنیته/اندیشههای مدرن از متون دينی به دست دهند.[15]جدی گرفتن مدرنیته غیر از مفروض گرفتن بدون چون و چرا و غیر انتقادی آن است. جدی گرفتن مدرنیته به معنای نظر کردن محققانه و نقادانه در اندیشههای مدرن و تکنولوژی مدرن است.
معایب و نقطه ضعفهای مدرنیته کمتر از سنت نیست. نگارنده بر اين باور است که سنت و مدرنیته هر دو از «برساختههای بشری»اند، و لذا به يکسان در معرض نقد اخلاقی قرار دارند و دقیقاً به همين دلیل در هر دو مورد ما ناگزیر،و بل موظفیم،دست به گزينش بزنیم. البته اين گزينش نمیتواند بلهوسانه و گزافی یا بر اساس مفروض گرفتن حقانیت سنت یا مدرنیته به نحو مطلق و پذیرش بی چون و چرای يکی از اين دو باشد، بلکه نیازمند معیاری مستقل و قابل دفاع است. به گمان نگارنده اخلاق به معنای عام کلمه چنين معیاری را برای ما فراهم ميکند.
نگارنده پیشتر به اقتفای برخی از روشنفکران دينی معاصر، دين را بخشی از سنت قلمداد ميکرد، اما اينک بر اين باور است که نسبت سنت با دين نسبت ظرف و مظروف است، نه نسبت کل و جزء؛ دين بخشی از سنت نیست، بلکه مظروف آن است. سنت و مدرنیته دو ظرف متفاوتاند که دين، دينشناسی و دينداری را در بر میگيرند. اين دو ظرف هر دو از برساختههای بشریاند و لذا هیچ تقدس و اصالتی ندارند و به يکسان در معرض نقد و ارزیابی قرار دارند.
دينی که در متون دينی با آن سروکار داریم با سنت عجين و موزون و هماهنگ شده است. اما پیوند اين مظروف با ظرف خود عرضی و اتفاقی است، نه ذاتی و ضروری. دين سرچشمهای الاهی دارد/ برساختهی خداوند است که در قالب/ ظرف سنت، که برساختهی مخاطبان اولیهی دين است، ریخته شده و از اين طریق در دسترس آدمیان قرار گرفته است.
اگر بپذیریم که مفاد متون دينی ترکیبی از برساختهی الاهی با برساختهی بشری است، آنگاه میتوانیم نتیجه بگيریم که وظیفهی اصلی دينشناسان در جهان معاصر تفکيک ظرف از مظروف است.پرسش اصلی اجتهاد در دين اين است که اگر قرار بود اين مظروف در روزگار کنونی نازل شود در چه ظرفی به مخاطبان عرضه میشد؟ دين ذاتیاتی دارد و عرضیاتی، و ظرف دين، یعنی سنت، يکی از اين عرضیات است. البته اين بدين معنا نیست که همهی اجزاء و مؤلفههای سنت ناموجه و ناپذیرفتنی است، بلکه بدين معناست که صرف ترکیب دين با سنت در متون دينی مستلزم حقانیت و مشروعیت سنت نیست و تقدس مظروف را نباید به ظرف آن سرایت داد. عرضیات دين علی الاصول میتوانند مشمول نقد و بازنگری و حک و اصلاح قرار بگيرند و در صورت لزوم جای خود را به عرضیات ديگری بدهند یا شکل و شمایل ديگری پیدا کنند، بدون اينکه دين در اثر تغییر و تحول عرضیات هویت و اصالت خود را از دست بدهد.
ناسازگاری سنت و مدرنیته علی الاصول ربطی به ناسازگاری دين و مدرنیته ندارد. بنابراين، ما ناگزیریم پیش از بازنگری و بازسازی فکر دينی برای ناسازگاری سنت و مدرنیته چارهاندیشی کنیم. در مقام آشتی دادن سنت و مدرنیته نیز نباید يکی از اين دو را مفروض گرفت و بر اساس آن ديگری را نقد کرد، بلکه باید با هر دو طرف ماجرا برخورد انتقادی کرد.
همچنين نگارنده بر اين باور است که تفکيک میوههای مدرنیته/ تکنولوژی مدرن از ریشههای مدرنیته، یعنی اندیشهو اخلاق مدرن، و پیوند زدن اين میوهها بهریشههای سنت، یعنی اندیشه/ اخلاق سنتی، حتا اگر ممکن باشد، مقرون به صواب نیست و به بحران میانجامد.
اين ادعا درست و قابل دفاع است که پارهای از ناهنجاریهای اخلاقی رایج در جوامع سنتی در جوامع مدرن وجود ندارد. اما اين بدين معنا نیست که جامعهی مدرناز منظر اخلاقی در وضعیت آرمانی و ایدهآل قرار دارد؛ چه بسا در اين جوامع ناهنجاریهای ديگری جای ناهنجاریهای قبلی را گرفته باشند. در مقایسهی جهان مدرن و جهان پیشامدرن و داوری اخلاقی در مورد اين دو نمیتوان به روشنی و قاطعیت ادعا کرد که اولی حال و روز بهتری دارد. پیشرفت فلسفه، علم و تکنولوژی لزوماً متضمن یا مستلزم پیشرفت اخلاقی نیست. بلکه بر عکس، علم و تکنولوژی با افزایش تصاعدی قدرت تصرف آدمیان زمينهی تحقق برخی از ناهنجاریهای اخلاقی را در مقیاسی به مراتب گستردهتر فراهم آوردهاند.
برخلاف پندار رایج، ورود انسان به جهان مدرن موجب نشده که پارهای از مفاسد اخلاقی معمول در جهان پیشامدرن کاملاً از میان بروند؛ بلکه اين ناهنجاریها تغییر شکل داده و به شکلی پنهان و پیچیده به حیات خود ادامه میدهند. يکی از اين ناهنجاریهای اخلاقی بردهداری و استفادهی ابزاری از انسانهاست. البته به لحاظ حقوقی بردهگيری و بردهفروشی در جهان امروز جرم قلمداد میشود، اما میتوان پرسید که «آیا واقعاً و به لحاظ حقیقی نیز بردهداری و استفادهی ابزاری از انسانها از میان رفته است؟». اگر پرسش به اين شکل صورتبندی شود، آنگاه میتوان در عين پذیرش تفاوت حقوقی جهان مدرن با جهان پیشامدرن در باب بردهداری، در زوال بردهداری در جهان مدرن ترديد جدی روا داشت و ادعا کرد که گوهر بردهداری هنوز هم به قوت خود باقی است. نباید گمان کرد که صرف تفاوت حقوقی جهان مدرن و جهان پیشامدرن از اين نظر مستلزم تفاوت حقیقی اين دو جهان نیز هست. ناهنجاری ديگر، تبعیضهای اخلاقاً نارواست. در جوامع مدرن تبعیضهای خاصی، مانندتبعیض میان دينداران و بیدينان یا پیروان ادیان مختلف تا حدود زیادی از میان رفته، اما اصل تبعیض از میان نرفته است، بلکه شکل و معیار آن عوض شده و تبعیضهای ديگری، مانند تبعیض قومی و نژادی، جای تبعیضهای پیشين را گرفته است.
بسیاری از کارهای خلاف اخلاقی که در جوامع سنتی با توجيه و انگیزهای دينی انجام میشد، اينک با توجيه و انگیزهای سکولار انجام میشود. مثلاً در جوامع سنتی به نام دين، و در لوای دفاع از دين،آزادی بیان دگراندیشان به رسمیت شناخته نمیشد و حریم خصوصی افراد نقض میشد. در جوامع مدرن همين کارها صورت میگيرد، اما به نام امنیت ملی و مبارزه با تروریزمو در لوای دفاع از آزادی، حقوق بشر و دمکراسی. جنگ و خشونت نیز در دنیای مدرن از میان نرفته و جای خود را به صلح نداده است، بلکه جنگ بر سر دين و مذهب جای خود را به جنگ بر سر منابع طبیعی و بازار و سرمایه و قدرت و زمين و سرزمين داده است.
بنابراين، به جای پرداختن به نقد سنت در پرتو مدرنیته ما ناگزیریم به نقد همزمان سنت و مدرنیته از منظر اخلاقی بپردازیم، و به جای بازسازی فکر دينی بر مبنای «ذهنیت انسان مدرن»ناگزیریم به بازسازی همزمانِ «فکر دينی»و «ذهنیت انسان مدرن» بر مبنای اخلاق همت گماریم.نقادی و بازسازی فکر دينی بر مبنای ذهنیت انسان مدرن سر از بدعت در دين،تحریف دين و بزک کردن دين در میآورد.
تفاوت انسان مدرن وانسان سنتی در اين نیست که اولی يکسره بر حق است و دومی يکسره بر باطل.هیچ ملازمهای میان مدرن بودن و بر حق بودن یا سنتی بودن و بر باطل بودن برقرار نیست. بنابراين، حقطلبی اقتضا ميکند که روشنفکران و نواندیشان دينی، به جای اينکه حقانیت و مشروعیت مدرنیته و اندیشههای مدرن را مفروض بگيرند،و بر اساس اين مبنای ناموجه به نقد و بازسازی سنت بپردازند، هم با سنت و هم با مدرنیته برخورد انتقادی کنند.
به هر تقدیر، پروژهی دين و اخلاق در صدد نقد و بازسازی دين یا اندیشهی دينی بر مبنای مدرنیته و اندیشههای مدرن نیست.نگارنده دين را در ذيل مدرنیته تعریف نميکند.زیرا صرف مدرن بودن يک اندیشه و صرف رواج و مقبولیت آن در جهان مدرن دلیل حقانیت آن نیست، همانگونه که صرف سنتی بودن يک اندیشه دلیل بطلان آن نیست. اندیشهها فراتاریخیاند. حقیقت دورهای نیست و تاریخِ صدق و تاریخ مصرف ندارد؛ بدين معنا که صدق و کذب اندیشهها تابع مطابقت و عدم مطابقت آنها با واقع است، نه تابع باور یا ذهنیت انسانهایی که در دورههای مختلف تاریخی زندگی ميکنند. تنها معیاری که از رهگذر آن میتوان مطابقت یا عدم مطابقت اندیشهای را با واقع احراز کرد «دلیل» است و بس، و مدرن بودن دلیل خوبی برای مطابقت با واقع نیست.
نظریهی کیهانشناسانهای که میگوید: «زمين بدور خورشید میگردد»، از آغاز پیدایش زمين صادق بوده و تا ابد هم صادق خواهد بود، هرچند همهی انسانها برخلاف آن فکر کنند، و هرچند «کشف» اين نظریه در دوران مدرن و در جهان غرب صورت پذیرفته باشد؛ همانگونه که نظریهی رقیب آن، یعنی نظریهی زمين مرکزی، از اول کاذب بوده و تا ابد هم کاذب خواهد بود، ولو اينکه همهی انسانها بدان باور داشته باشند. نه انسان معیار حقیقت است، نه تاریخ و جغرافیا.
به هر تقدیر، پروژهی دين و اخلاق پروژهای تجددگرایانه نیست؛ بدين معنا که اين پروژه در صدد نقد و بازسازی فکر دينی بر مبنای اخلاق مدرن یا عقلانیت مدرن یا فلسفهی مدرن نیست. نگارنده نميکوشد دين را در چارچوب مدرنیته بگنجاند؛ «دين در چارچوب اخلاق» غیر از «دين در چارچوب مدرنیته» است. اما از سوی ديگر، اين پروژه، «ناسازگاری سنت با مدرنیته» را عين «ناسازگاری دين با مدرنیته» قلمداد نميکند. عجين شدن دين با سنت در جهان پیشامدرن به خودی خود دلیل قانعکنندهای به سود اين ادعا به دست نمیدهد که دين با مدرنیته ناسازگار است. بله دينشناسی و دينداری سنتی، و بلکه مفاد متون دينی،فی الجمله با مدرنیته ناسازگارند، اما اين ناسازگاری هیچ دلالتی بر ناسازگاری خود دين با مدرنیته ندارد.
پروژهی دين و اخلاقبرخی از اندیشههای مدرن در باب اخلاق و عقلانیت را به نحوی آگاهانه و مستدل برخواهد گرفت، اما معیار برگرفتن اين اندیشهها مدرن بودن آنها یا مقبولیت و شیوعشان در جهان مدرن نیست، بلکه «حقانیت» و «صدق» آنهاست؛ حقانیت و صدقی که متکی به شواهد و دلایل کافی است. اخلاق باور از ما میخواهد فرزند دلیل باشیم. در کارزار سنت و مدرنیته یا نزاع اندیشههای سنتی و اندیشههای مدرن اندیشهای را باید برگرفت که دلیلی قویتر به سود آن در دست است.اين مقتضای اخلاق باور است؛و اين پروژه نیز به چنين معیاری ملتزم خواهد بود. از نظر اين پروژه برچسبهای «سنتی» و «مدرن» صرفاً در مقام دستهبندی و توضیح نظریهها مفیدند، نه در مقام داوری درباب صدق و حقانیت آنها.
اخلاق باور از ما میخواهد که در مقام برگزیدن یا وانهادن يک اندیشه زمان و مکان پیدایش یا رواج آن اندیشه، و مدرن بودن یا سنتی بودن آن،یا شرقی یا غربی بودن آن، و رایج بودن یا مهجور بودن آن را در نظر نگيریم، بلکه صرفاً به دلایل و شواهدی که به سود و زیان آن اندیشه در دست هست نظر کنیم، و قوت و ضعف آن دلایل و شواهد را در ترازوی خرد و انصاف بسنجیم.[16]
7. اخلاقی کردن دين يا اخلاقی بودن دين در اينجا لازم است از سوء فهم ديگری نیز پیشگيری کنیم. پروژهی دين و اخلاق در صدد اخلاقی کردن «دين» نیست، بلکه در صدد اخلاقی کردن «دينشناسی» و «دينداری» است. دين در نفس الامر خود، و پیش از آنکه انسانها به شناخت و پیروی از آن بپردازند، یا اخلاقی هست یا اخلاقی نیست. اگر دين فی حد نفسه و در وضعیت نخستين خود اخلاقی نباشد، اخلاقی کردن آن توسط انسانها دخالت کردن در کار خداست، زیرا برساختن دين کار خداوند است. به تعبیر ديگر، اخلاقی کردن دين کار خداوند است، در حالی که اخلاقی کردن دينشناسی و دينداری کار دينداران است. برای سازگاری دينشناسی و دينداری با اخلاق صرف اخلاقی بودن خود دين کافی نیست، زیرا ممکن است دينداران، به خاطر پیشفرضهای نادرست و نقص روش تفسیری خود، در فهم دين و عمل به آن خطا کنند.
مدعای پروژهی دين و اخلاق اين است که چون دين فی حد نفسه،یعنی پیش از شناخت و پذیرش آن از سوی دينداران، سرشتی اخلاقی دارد، و چون خدا در مقام تشریع دين ارزشهای اخلاقی را نقض نميکند، مؤمنان و خداباوران نیز موظفاند دينشناسی و دينداری خود را با ارزشهای اخلاقی بسنجند و موزون کنند.
بدين ترتیب، اين پروژه در گام نخست ميکوشد نشان دهد که «دين اخلاقی است»، بدين معنا که سرشت/ چارچوبی اخلاقی دارد، و چنين ویژگیای را از پیش خود و با صرفنظر از فهم و درک و ذهن و تمایلات انسانها دارد. اين پروژه سرشت دين را دستکاری نميکند،بلکه ميکوشدآن را آنگونه که هست «کشف»و «صورتبندی» کند. اگر دين در ذات خود اخلاقی نباشد، اخلاقی کردن آن نوعی بدعت در دين خواهد بود که هم با گوهر دیانت و تعهد دينی و هم با حقطلبی و حقیقتجویی و التزام به اخلاق باور یا عقلانیت منافات خواهد داشت. اما اگر دين در «ذات» خود اخلاقی باشد، تفسیرهای غیر اخلاقی از متون دينی و رفتارهای نشأت گرفته از اين تفسیرها اعتبار و مشروعیت خود را از دست خواهند داد.[17]بنابراين، بازسازی اخلاقیِاندیشه و عمل دينی، اخلاقی بودن خود دين را مفروض میگيرد.
برخی از اندیشمندان و نویسندگان معاصر با مسلم گرفتن تفسیر سنتی از متون دينی به عنوان یگانه تفسیر معتبر از اين متون مفروض میگيرند که دين در ذات خود غیر اخلاقی است، و براساس اين پیشفرضِ ناموجه هرگونه تلاشی برای ارائهی تفسیری اخلاقی از دين را در ذيل مقولهی «اخلاقی کردن خود دين» طبقهبندی ميکنند.اما نگارنده بر اين باور است که دين در ذات خود سرشتی اخلاقی دارد. البته اين ادعایی است که باید به سود آن استدلال کرد.
اتفاقی که در طول تاریخ دينشناسی و دينداریو در اثر عجين شدن دين با فرهنگ زمانه و تعامل آن با نهادهای اجتماعی ديگر، از جمله نهاد سیاست و اقتصاد، و درآميختن آن با قدرت سیاسی و اقتصادی و تأثیرپذیری آن از سنتها و رویههای غیر اخلاقیِاز پیش موجود، رخ میدهد اين است که سرشتاخلاقی دين به علل و دلایل گوناگون در فکر دينی و عمل دينی مبتنی بر آن فکر ناديده گرفته شده یا نقض میشود. دين نه در خلأ نازل میشود و نه در خلأ بسط و گسترش پیدا ميکند، و نه مخاطبان آن فرشتگان معصوم یا انسانهای فاقد فرهنگ و سنت و تاریخ و جغرافیا و حقوق و آداب و رسوم هستند.
دين وقتی از آسمان نازل میشود و در قالب ذهن و زبان آدمیان صورتبندی میشود و آدمیان ميکوشند آن را بفهمند و بر اساس فهم خود بدان عمل کنند، به ناگزیر در ذهن و عمل آنان با شخصیت، عواطف و احساسات،منافع و تمایلات و پیشينهی علمی و تجربهی زیستهی آنان ترکیب میشود، و رنگ بشری به خود میگيرد، و به ناگزیر خلوص اخلاقی خود را از دست خواهد داد.بنابراين، چیزی که نیازمند «بازسازی اخلاقی» است خود دين نیست، بلکه دينشناسی و دينداری است. اصلاح و بازسازی دين غیر از اصلاح،بازسازی و پالایش و پیرایش اندیشه و عمل دينی است. اولی کار خداوند و پیامبران اوست، اما دومی کار مؤمنان و مصلحان و احیاگران است. پروژهی دين و اخلاق در صدد تحریف دين یا بزک کردن آن به منظور جلب توجه انسان مدرن نیست، بلکه در صدد است دين را آنگونه که هست بشناسد و بشناساند.
8. فروکاهش دين به اخلاق یا اخلاق به دين همچنين لازم است از سوء فهم ديگری هم در اينجا جلوگيری کنیم. پروژهی دين و اخلاق در صدد فروکاستن دين به اخلاق یا اخلاق به دين، یا نشاندن اخلاق به جای فقه یا بر عکس نیست. چنانکه در فصول اينده و در فرايند شرح و بسط اين پروژهخواهد آمد، اين پروژه به هیچ يک از فروکاهشها و جایگزينیهای یادشده نمیانجامد. بازسازی اخلاقی الاهیات و فقه به معنای احیای فکر دينی و بازگرداندن خلوص اخلاقی دين به آن است. اين پروژه نیاز بشر به دين و شریعت را مفروض میگيرد، و هدف آن صرفاً بازگرداندن دين و شریعت به جایگاه شایستهی آنهاست.بازسازی معنوی و اخلاقی فقه، که اين پروژه در صدد آن است، مستلزم عبور از فقه نیست. نگارنده فقه و شریعت را از عرضیات دين نمیداند، بلکه بر اين باور است که خود شریعت نیز ذاتیاتی دارد و عرضیاتی. فقه در چارچوب اخلاق غیر از اخلاق به جای فقه است، همانگونه که حکومت دينی در چارچوب حکومت فرادينی/ اخلاقی غیر از حکومت فرادينی به جای حکومت دينی است.
از سوی ديگر، اين پروژه نیاز انسان به اخلاق را هم مفروض میگيرد، و دين را جایگزين اخلاق نميکند، بلکه بر اين پیشفرض مبتنی است که دين و شریعت نمیتوانند نیاز انسان به اخلاق را برآورده کنند. با به رسمیت شناختن نیاز بشر به دين و اخلاق اين ادعا مطرح میشود که دين و اخلاق اگر بخواهند نقش شایستهی خود را در زندگی انسان بازی کرده و نیاز او در اين دو زمينه را برآورده کنند، آدمیان ناگزیرند درک درست و دقیقی از رابطهی اين دو داشته باشند. در غیر اين صورت، دين و اخلاق کارکرد شایستهی خود را در زندگی فردی و اجتماعی از دست خواهند داد، و جامعهی دينی با بحران دينی و اخلاقی مواجه خواهد شد.
به رسمیت شناختن دين متضمن به رسمیت شناختن نوعی «اخلاق هنجاری دينی»(= شریعت) است. بنابراين، برخلاف پندار کژخوانان، تأکید بر اخلاق به معنای عبور از فقه نیست، همانگونه که دفاع از اين نظریه که اخلاق مقولهای فرادينی است، متضمن نفی امکان یا وجود یا ضرورت اخلاق دينی نیست. از منظر پروژهی دين و اخلاق، اخلاق هنجاریيکسره فرادينی نیست، بلکه از دو بخش فرادينی و دينی تشکیل میشود. اين پروژه ميکوشد ربط و نسبت اين دو نوع یا دو بخش از اخلاق هنجاری با يکديگر را تبیين کند و توضیح دهد.
از نظر اين پروژه، صرفاً بخش فرادينی اخلاق هنجاری،که متشکل از مجموعهای از اصول بنیادين اخلاق است، هم مستقل از دين و هم مقدم بر آن است. اين بخش از اخلاقِ هنجاری جهانشمول است، و به يکسان همهی انسانها، اعم از دينداران و غیر ديندارانرا در برمیگيرد. بخش فرادينیِ اخلاق هنجاری تنها مبنای خردمندانهی موجود برای تنظیم رابطهی پیروان ادیان مختلف با يکديگر و با خداناباوران، و تنها راه صلحآمیز برای حل اختلاف اين گروهها با يکديگر، است.
اما بخش دينیِ اخلاق هنجاری به انحاء گوناگون به دين وابسته است. مخاطبان اين بخش از اخلاق هنجاری خصوص مؤمنان به يک دين خاصاند؛مؤمنانی که پیشتر باورهای دينیِ خاصی را پذیرفتهاند که مبنا و پیشفرض اخلاق هنجاریِ دينی است، و توجيه و انگیزهی لازم برای پذیرش نظری و پیروی عملی از اين اخلاق را در اختیار آنان قرار میدهد.
بر اين اساس میتوان گفت که احکام هنجاری موجود در متون دينی به دو بخشِ «مولوی» و «ارشادی» تقسیم میشوند. توصیههایی که در متون دينی دربارهی بخش فرادينیِ اخلاق هنجاری آمده، «ارشادی» است؛ اين توصیهها صرفاً به منظور تذکر/ یادآوری و رفع غفلت آدمیان در متون دينی آمده است، نه به منظور تشریع یا تعلیم/ آموزشاين ارزشها و برطرف کردن جهل آنان نسبت به ارزشهای اخلاقی. آدمیان قادرند ارزشهای اخلاق فرادينی را از راههای ديگری، مانند رجوع به عقل یا حس و وجدان اخلاقی، نیز کشف و تصدیق کنند.
بخش فرادينی اخلاق هنجاری جهانشمول است و همهی انسانها صرفنظر از باورهای دينی و غیر دينی یا ضد دينی یا لاادریگرایانهی خود مخاطب اين اخلاق و ملزم به پیروی از آناند. اما اخلاق هنجاری دينی چنين نیست؛ اين بخش از اخلاق هنجاری فقط برای دينداران/ پیروان يک دين خاص الزامآور است و مخاطب آن خصوص مؤمنان به يک دين خاص هستند. شأن متون دينی در مورد اخلاق هنجاریِ دينی ارشاد نیست، بلکه اين متون در اين قلمرو نقش منبعیبرای معرفت یا توجيه معرفتشناسانه را بازی ميکنند.
بنابراين، پروژهی دين و اخلاق«امکان»، «وجود» و «ضرورتِ» اخلاق هنجاری دينی و اخلاق هنجاری فرادينی را به رسمیت میشناسد، و هیچ يک از اين دو اخلاق را فدای ديگری یا جایگزين ديگری نميکند، بلکه ميکوشد با رعایت انصاف و بیطرفی راهحلی معقول و رضایتبخش برای تعارضِموردی اين دو بخش از اخلاق هنجاری پیدا کند. استقلال اخلاق از دين یا تقدم اخلاق بر دين به عنوان نظریهای فرااخلاقی صرفاً به معنای استقلال اصول بنیادين اخلاق از دين یا تقدم اين اصول بر دين است. اين استقلال و تقدم با وجود اخلاق هنجاری دينی در چارچوب اخلاق هنجاری فرادينی کاملاً سازگار و متلائم است.
9. نقش فلسفهی اخلاق در بازسازی اخلاقی فقه به گمان نگارنده،«فلسفهی اخلاق» بهترين الگویی است که در فرايند بازسازی اخلاقی فقه میتواند راهنما و الهامبخش ما باشد. جامعهی اسلامی به شدت به رشتهای فلسفی به نام «فلسفهی فقه»نیاز دارد، و فلسفهی اخلاق بهترين مدلی است که بر اساس آن میتوان به تأسیس و بسط چنين رشتهای همت گماشت.البته برخی از موضوعاتی که فلسفهی فقه متکفل تحقيق دربارهی آنها خواهد بود در کلام اسلامی و علم اصول فقه موجود مورد تحقيق و بررسی قرار میگيرند، اما نه به نحوی سیستماتيک و با روش فلسفی.
فلسفهی اخلاق هم در تعیين محتوا و موضوعات مورد بحثدر فلسفهی فقه میتواند الهامبخش باشد و هم در تعیين ساختار آن. مثلاً، در مورد ساختار فلسفهی فقه میتوان گفت که متناظر با سه بخش موجود در فلسفهی اخلاق،در رابطه با فقه نیز ما ناگزیریم «فرافقه» را از «فقه هنجاری» و «فقه کاربردی» تفکيک کنیم. فقه موجود از دو نقیصهی بزرگ ساختاری رنج میبرد: اول اينکه مبانی فلسفی/ فرافقهی آن منقح و روزآمد نیست،[18]و اساساً به نحو مستقل و سیستماتيک مورد بررسی و تحقيق قرار نمیگيرد و دوم اينکه در فقه موجود «فقه هنجاری» از «فقه کاربردی» تفکيک نمیشود.
بنابراين، بازسازی اخلاقی فقه نیازمند طی کردن مراحل زیر است:
(1) تأسیس و بسطِ فرافقه
(2) تفکيک فقه هنجاری از فقه کاربردی
(3) تعیين ربط و نسبت فرافقه با فرااخلاق
(4) تعیين ربط و نسبت فقه هنجاری با اخلاق هنجاری
(5) تعیين ربط و نسبت فقه کاربردی با اخلاق کاربردی
(6) بازسازی اخلاقی فقه هنجاری، و سرانجام
(7) بازسازی اخلاقی فقه کاربردی
در حقیقت هر تحقيقی در باب رابطهی فقه و اخلاق اگر بخواهد جامع و معتبر باشد، ناگزیر است فرافقه را با فرااخلاق و فقه هنجاری را با اخلاق هنجاری و فقه کاربردی را با اخلاق کاربردی مقایسه کند. پرداختن به بازسازی اخلاقی فقه هنجاری و فقه کاربردی بدون طی کردن مراحل پنجگانهی قبلی اعتبار نتايج به دست آمده را به شدت زیر سؤال خواهد برد.
در رابطه با محتوای فرافقه نیز میتوان گفت که شماری از سرفصلهایی که در فرافقه باید مورد تحقيق و بررسی قرار بگيرند از اين قرارند: (1) زبان فقه، (2) هستیشناسی/ متافیزيک فقه، (3) معرفتشناسی فقه، (4) روانشناسی فقه، و (5) عقلانیت تعهد فقهی/پیروی از احکام فقهی. در مقام تحقيق دربارهی تمام اين موضوعات پای اخلاق و ربط و نسبت آن با جنبههای گوناگون یادشده به میان خواهد آمد. برای مثال، تئوریهای مطرح در باب زبان اخلاق، مانند «شناختگرایی»،[19]«ناشناختگرایی»،[20]«احساسگرایی»[21]و غیره، علیالاصول بر زبان فقه/ شریعت نیز قابل تطبیقاند؛ بدين معنا که در مورد زبان فقه نیز میتوان/ باید نظریههای مشابهی را صورتبندی کرد و سپس به بررسی و نقض و ابرام آنها پرداخت، و بر اساس ضوابط عقلانی/ فلسفی در میان آنها دست به انتخاب زد.
به عنوان مثالی ديگر در مورد محتوای فرافقه میتوان گفت که تحقيق در باب مبانی معرفتشناسانهی فقه و روزآمد کردن آن به شدت نیازمند تأسیس و بسط و گسترش زیرشاخهای به نام «معرفتشناسی فقه» است و برای اينکار میتوان از معرفتشناسی اخلاق الهام گرفت. پرسش از «سرشت معرفت فقهی» و «سرشت توجيه فقهی» و تشابه و تفاوت اين دو با انواع ديگر معرفت و توجيه سامان بخش مباحث اين بخش خواهند بود.
فقه هنجاری دانشی است که وظیفهی آن شناخت مجموعهای از هنجارهای شرعيکلی است که در منابع معتبر دلیل قانعکنندهای به سود آنها در دست است. تطبیق اين اصول هنجاری عام بر موارد خاصتر، از جمله بر موضوعات نوين/ مسائل مستحدثه، وظیفهی فقه کاربردی است، و از قلمرو فقه هنجاری بیرون است.
مثلاً تطبیق حکم «ضرر زدن به بدن» بر «کشیدن سیگار» یا تطبیق احکام لواط بر همجنسگرایی یا تطبیق حکم نجاست مشروبات الکلی بر الکل خالص/ طبی، یا تطبیق احکام مسافر در صدر اسلام بر مسافران امروزی یا تعیين اوقات شرعی در سرزمينهایی که طول روز و شب در آنها متعارف/ متعادل نیست، و صدور فتوا در مورد «شبیهسازی انسان»،[22]اسکناس، نهادهای مدرن مانند بانک و قوهی مجریه، مقننه و قضائیه، و اظهارنظر فقیهانه دربارهی موضوعاتی مانند بهرهی بانکی، استفاده از فیس بوک و شبکههای اجتماعی، ماهواره، تلفن همراه، نرمافزارهایی مانند وایبر و واتساپ،وظیفهی فقه کاربردی است، نه فقه هنجاری. فقه کاربردی بر فقه هنجاری تکیه ميکند، اما از نظر روش تحقيق و استنباط و پیشفرضها و مواد خامی که در استدلالهای خود مصرف ميکند با آن فرق دارد.
به تعبیر ديگر، تخصص در فقه هنجاری مستلزم یا متضمن تخصص در فقه کاربردی نیست. فقه کاربردی علاوه بر تغذیه از فقه هنجاری به تناسب از منابع ديگری، مانند علوم تجربی، نیز تغذیه ميکند، و علاوه بر مصرف کردن پیشفرضهای متخذ از فقه هنجاری، پیشفرضهای ديگری دارد که به تناسب از علوم و دانشهای ديگری غیر از فقه هنجاری وام گرفته میشوند. بنابراين، فقه کاربردی به چیزی بیش از تسلط بر علومی مانند صرف و نحو و اصول فقه و رجال و درایه و قرآن و حدیث نیازمند است. فقه هنجاری صرفاً بخشی از مواد خام و پیشفرضهای لازم در فقه کاربردی را تولید ميکند، نه همهی آنها را. بنابراين،برای تحقيق در فقه کاربردی و صدور فتوا بر اساس آن، تخصص یا آشنایی لازم با فقه هنجاری «شرط لازم»است، نه «شرط کافی».
به گمان نگارنده ادغام فقه کاربردی در فقه هنجاری در قرنهای گذشته به اين توهم دامن زده است که با فراگرفتن مقدمات و دانشهایی که پیشنیاز فقه هنجاریاند، و رسیدن به مقام اجتهاد در اين فقه، شخص حق اظهارنظر تخصصی و صلاحیت صدور فتوا در فقه کاربردی را هم خواهد یافت، و اين توهم مشکلات بسیاری برای جامعهی اسلامی پديد آورده و در حال حاضر سد راه پیشرفت و توسعهی مطلوب و متوازن جامعهی اسلامی است. در حالی که اجتهاد در فقه کاربردی غیر از اجتهاد در فقه هنجاری است. کسی ممکن است در دومی مجتهد باشد، اما در اولی مقلد باشد، نه مجتهد. حتا مجتهدانی که در چارچوب پارادایم کنونیِ اجتهاد،«مجتهد مطلق» نامیده میشوند، به خودی خود صلاحیت کافی برای صدور فتوا در قلمرو فقه کاربردی را ندارند.
بنابراين، يکی از گامهای اساسی و مقدماتی که در فرايند بازسازی اخلاقی فقه باید برداشته شود عبارت است از تفکيک دقیق قلمرو فقه کاربردی از قلمرو فقه هنجاری و مرزبندی میان اين دو.اين تفکيک نشان میدهد که پرسش از رابطهی فقه هنجاری با اخلاق هنجاری غیر از پرسش از رابطهی فقه کاربردی با اخلاق کاربردی است. ربط و نسبت اين دو اخلاق با اين دو فقه و روش تحقيق در باب آنها با يکديگر تفاوت دارد.
[1]. مکتوب حاضر مقدمه کتاب جدیدی است که صاحب این قلم در دست نگارش دارد. این مکتوب پیشتر در مجله وزین سخن ما، 1، صص 107-114 منشر شده است.
[2]. (افشین یداللهی).
[3]. descriptive
[4]. prescriptive
[5]. چالش دوم عبارت است از تعارض علم و دین. البته چالشهای دیگری نیز وجود دارد که در جهان پیشامدرن نیز سابقه داشته و لذا مدرن نیست، مانند چالش عقل و وحی یا چالش فلسفه و دین.
[6]. metaethics
[7]. normative ethics
[8]. applied ethics
[9]. دانشی که در فرهنگ اسلامی آن را «علم اخلاق» نامیدهاند درحقیقت ترکیبی از اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی است.
[10]. روشن است که مشابه این پرسش دربارهی «سرشت دین» و «رابطهی آن با اخلاق» نیز قابل طرح است. اما این پرسش اصالتاً پرسشی کلامی/ الاهیاتی و فلسفهی دینی است، نه فلسفهی اخلاقی.
[11]. moral nihilism
[12]. البته اگر کسی به جای تحقیق در صدد تقلید باشد، میتوان به او توصیه کرد که برای پرهیز کردن از تعارض در مقام عمل از فتوای این فقیه و رأی آن فیلسوف اخلاق پیروی کن. اما حتا در این مورد نیز گزینش گزافی میان نظریههای ناسازگار کاری ناموجه و به لحاظ عقلانی غیر قابل دفاع است، و شخص ناگزیر است دلیل قانعکنندهای برای ترجیح فتوای آن فقیه و رأی آن فیلسوف اخلاق ارائه کند.
[13]. The ethics of belief
[14]. در یک نگاه کلی، خطاهایی که در مقام کشف حقیقت و کسب معرفت رخ میدهد به دو دستهی (1) «خطای معرفتیِ محض» و (2) «خطای معرفتی ناشی از خطای اخلاقی» قابل تقسیماند. تفاوت این دو نوع خطا در این است که در نوع اول، شخص خطاکار از نظر اخلاقی معذور است، زیرا وظیفهی خود را انجام داده، اما به خاطر اموری که خارج از کنترل و اختیار او بوده به حقیقت نرسیده است. در حالی که در مورد دوم، نرسیدن به حقیقت به خاطر کوتاهی (= عدم صداقت و/ یا عدم جدیت) خود شخص است.
[15]. مقصود من در اینجا تعیین تکلیف برای دیگران نیست، بلکه شرح و بسط روش و موضع شخصی خود در باب دین، سنت و مدرنیته و تأکید بر تفاوتهای این پروژه با پروژههای مشابه آن است.
[16]. این اقتضای اخلاق باور یا عقلانیت در «مقام داوری» (context of justification) در باب اندیشهها و تصدیق و تکذیب آنهاست. روشن است که در «مقام فهم» (context of understanding) یک اندیشه در نظرگرفتن زمان و مکان پیدایش و پیشزمینهی تاریخی آن اندیشه از مقومات فهم و تفسیر درست/ معتبر آن اندیشه است. بنابراین، مقتضای اخلاق باور غیر از مقتضای اخلاقِ فهم/ تفسیر است.
[17]. مقصود از «ذات» در اینجا «ماهیت» به معنای ارسطویی کلمه نیست، بلکه «طبیعت»/«سرشت» (= nature) به معنای مورد قبول بسیاری از فیلسوفان تحلیلی است. توضیح بیشتر در مورد تفاوت این دو در آینده خواهد آمد.
[18]. طنز روزگار است که اینک گروهی با مفروض گرفتن فقهی که مبانی فلسفی آن منقح و روزآمد نیست میکوشند مبانی فلسفی علوم انسانی را نقد و به خیال باطل خود علوم انسانیِ اسلامی را جایگزین علوم انسانیِ غربی کنند.
[19]. cognitivism
[20]. non-cognitivism
[21]. emotivism
[22]. human cloning
دین آنلاین
کد خبر: 13937234273
1393/7/23
|