صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اندیشه >>
مرجع ما | نكاتي درباره هدايت وضلالت برگرفته از تفسير الميزان / حجت الاسلام سید مهدی ربانی
بازدید این صفحه: 4949          تاریخ انتشار: 1393/5/9 ساعت: 08:24:10
نكاتي درباره هدايت وضلالت برگرفته از تفسير الميزان / حجت الاسلام سید مهدی ربانی

به درستى اى محمد ( ص ) تو هر كه را دوست بدارى هدايت نتوانى كرد بلكه خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مىكند و او داناتر به كسانى است كه قابل هدايتند.

موضوع: اندیشه
نویسنده: حجت الاسلام سید مهدی ربانی

 

به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از شفقنا،

 

نکاتي درباره هدايت وضلالت برگرفته از تفسير الميزان - حجت الاسلام سید مهدی ربانی

(إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ)

به درستى اى محمد ( ص ) تو هر كه را دوست بدارى هدايت نتوانى كرد بلكه خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مىكند و او داناتر به كسانى است كه قابل هدايتند.

 

1- در صحاح گفته هدايت بمعناى دلالت است ، ساير علماى اهل لغت به وى اشكال كرده‌اند ، كه اين كلمه همه جا بمعناى دلالت نيست ، بلكه وقتى بمعناى دلالت است ، كه مفعول دومش را بوسيله كلمه ( الى ) بگيرد ، و اما در جايى كه خودش و بدون كلمه نامبرده هر دو مفعول خود را گرفته باشد ، نظير آيه * ( ( اهْدِنَا الصِّراطَ ) ) * ، كه هم ضمير ( نا ) و هم ( صراط ) را مفعول گرفته ، بمعناى ايصال و رساندن مطلوب است ، مثل كسى كه در مقابل شخصى كه مىپرسد منزل زيد كجا است ؟ دست او را گرفته بدون دادن آدرس ، و دلالت زبانى ، او را بدر خانه زيد برساند .

و استدلال كرده‌اند به امثال آيه : ( إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ ، وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ ، تو هر كس را كه دوست بدارى هدايت نمىكنى ، و لكن خداست كه هر كه را بخواهد هدايت مىكند )، كه چون كلمه هدايت در آن هر دو مفعول را بدون حرف ( الى ) گرفته ، بمعناى رساندن به مطلوبست ، نه راهنمايى ، چون دلالت و راهنمايى چيزى نيست كه از پيغمبر ( ص ) نفى شود ، زيرا او همواره دلالت ميكرد ، پس معنا ندارد آيه نامبرده بفرمايد : تو هر كس را بخواهى دلالت نمىكنى ، بخلاف اينكه كلمه نامبرده بمعناى رساندن بهدف باشد ، كه در اينصورت صحيح است بفرمايد تو نمىتوانى هر كه را بخواهى بهدف برسانى .

و در آيه : ( وَلَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً ) ، كه راجع به هدايت خدا ـ يعنى رساندن بمطلوب و هدف است ـ آن را بدون حرف ( الى ) متعدى به دو مفعول كرده است ، بخلاف آيه : ( وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ) ، كه راجع بهدايت رسول خدا ( ص ) است ، كلمه هدايت را با حرف ( الى ) متعدى به دو مفعول كرده است .

پس معلوم ميشود هدايت هر جا كه بمعناى رساندن به مطلوب و هدف باشد بخودى خود به هر دو مفعول متعدى ميشود ، و هر جا كه بمعناى نشان دادن راه و دلالت بدان باشد ، با حرف ( الى ) به دو مفعول متعدى ميشود.

اين اشكالى بود كه بصاحب صحاح كردند ، و لكن اشكالشان وارد نيست ، چون در آيه ( 56 - قصص ) كه هدايت را از رسول خدا ( ص ) نفى مىكرد ، نفى در آن مربوط به حقيقت هدايت است ، كه قائم بذات خداى تعالى است ، ميخواهد بفرمايد مالك حقيقى ، خداى تعالى است ، نه اينكه تو اصلا دخالتى در آن ندارى ، و بعبارتى ساده تر ، آيه نامبرده در مقام نفى كمال است ، نه نفى حقيقت ، علاوه بر اينكه خود قرآن كريم آن آيه را در صورتى كه معنايش آن باشد كه اشكال كنندگان پنداشته‌اند ، نقض نموده ، از مؤمن آل فرعون حكايت مىكند كه گفت : ( يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ ، اى مردم مرا پيروى كنيد ، تا شما را برشاد برسانم ) .

پس حق مطلب اين است كه معناى هدايت در آنجا كه با حرف ( الى ) مفعول دوم را بگيرد ، و آنجا كه بخودى خود بگيرد ، متفاوت نميشود ، و بطور كلى اين كلمه چه بمعناى دلالت باشد ، و چه به معناى رساندن به هدف ، در گرفتن مفعول دوم محتاج به حرف ( الى ) هست ، چيزى كه هست اگر مى بينيم گاهى بدون اين حرف مفعول دوم را گرفته ، احتمال ميدهيم از باب عبارت متداول ( دخلت الدار ) باشد ، كه در واقع ( دخلت فى الدار داخل در خانه شدم ) ميباشد .

و كوتاه سخن آنكه : هدايت عبارتست از دلالت و نشان دادن هدف ، بوسيله نشان دادن راه ، و اين خود يك نحو رساندن بهدف است ، و كار خدا است ، چيزى كه هست خداى تعالى سنتش بر اين جريان يافته كه امور را از مجراى اسباب به جريان اندازد ، و در مسئله هدايت هم وسيله اى فراهم مىكند ، تا مطلوب و هدف براى هر كه او بخواهد روشن گشته ، و بنده اش در مسير زندگى به هدف نهايى خود برسد .

و اين معنا را خداى سبحان بيان نموده ، فرموده : ( فَمَنْ يُرِدِ اللَّه أَنْ يَهْدِيَه ، يَشْرَحْ صَدْرَه لِلإِسْلامِ ، خداوند هر كه را بخواهد هدايت كند ، سينه او را براى اسلام پذيرا نموده ، و ظرفيت ميدهد ) ، و نيز فرموده : ( ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّه ، ذلِكَ هُدَى اللَّه يَهْدِي بِه مَنْ يَشاءُ ، سپس پوست بدن و دلهايشان بسوى ياد خدا نرم ميشود و ميل مىكند ، اين هدايت خدا است ، كه هر كه را بخواهد از آن موهبت برخوردار ميسازد ) .

و اگر در آيه اخير ، لينت و نرم شدن با حرف ( الى ) متعدى شده ، از اين جهت بوده كه كلمه نامبرده بمعناى ميل ، اطمينان ، و امثال آن را متضمن است ، و اينگونه كلمات هميشه با حرف ( الى ) متعدى ميشوند ، و در حقيقت لينت نامبرده عبارتست از صفتى كه خدا در قلب بنده اش پديد مى‌آورد ، كه بخاطر آن صفت و حالت ياد خدا را مى‌پذيرد ، و بدان ميل نموده ، اطمينان و آرامش مى‌يابد ، و همانطور كه سبيلها مختلفند ، هدايت نيز به اختلاف آنها مختلف ميشود ، چون هدايت بسوى آن سبيلها است ، پس براى هر سبيلى هدايتى است ، قبل از آن ، و مختص به آن .

آيه شريفه : ( وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا ، لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ، وَإِنَّ اللَّه لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ، و كسانى كه در ما جهاد مىكنند ، ما ايشان را حتما به راه هاى خود هدايت مىكنيم ، و بدرستى خدا با نيكوكاران است ) ، نيز به اين اختلاف اشاره مىكند چون فرق است بين اينكه بنده خدا در راه خدا جهاد كند ، و بين اينكه در خدا جهاد كند ، در اولى شخص مجاهد سلامت سبيل ، و از ميان برداشتن موانع آن را ميخواهد ، بخلاف مجاهد در دومى ، كه او خود خدا را ميخواهد ، و رضاى او را مىطلبد ، و خدا هم هدايت بسوى سبيل را برايش ادامه ميدهد ، البته سبيلى كه او لياقت و استعدادش را داشته باشد ، و همچنين از آن سبيل به سبيلى ديگر ، تا آنجا كه وى را مختص بذات خود جلت عظمته كند .

 

2- هدايت در قرآن كريم هر جا استعمال شده به معناى راهنمايى به سوى حق است ، نظير آيه : « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ » ، و يا اگر نامى از حق را نمى‌برد منظورش همان حق است نظير آيه : « إِنَّا هَدَيْناه السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً ».

 

3- حقيقت هدايت قائم به خداى تعالى است ، هم چنان كه خودش در جاى ديگر كتاب مجيدش فرموده : « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ » ، و نيز فرموده : « وَكَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَلَا الإِيمانُ ، وَلكِنْ جَعَلْناه نُوراً نَهْدِي بِه مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ ، صِراطِ اللَّه الَّذِي لَه ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الأَرْضِ ، أَلا إِلَى اللَّه تَصِيرُ الأُمُورُ » ، و اين آيات بطورى كه ملاحظه مى‌كنيد هدايت را در عين اينكه به قرآن و به رسول نسبت مىدهد در عين حال برگشت آن را به خداى سبحان مىداند ، پس هادى حقيقى او است ، و غير او سببهاى ظاهرى است كه خداى تعالى آن را براى احياى امر هدايت ، مسخر فرموده .

 

4- هدايت هميشه از ناحيه خدا است ، به خلاف ضلالت ، چنان كه از جمله « لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ » برمى‌آيد كه انسان به واسطه نقصى كه در ذات خود دارد اگر هدايت خدايى نباشد ، از گروه گمراهان خواهد شد . و آيه شريفه « وَلَوْ لا فَضْلُ اللَّه عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُه ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً » و همچنين آيه « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ » و آياتى ديگر نيز دلالت بر اين معنا دارند .

البته آيات ديگرى هم هست كه اضلال را نيز به خدا نسبت مىدهند ، ليكن امثال آيه « وَما يُضِلُّ بِه إِلَّا الْفاسِقِينَ » نيز در بين هست كه آن آيات را تفسير نموده و بيان مىكند كه آن ضلالتى كه به خدا نسبت داده شده است ضلالتى است كه اشخاص به كيفر نافرمانى‌هايشان و از جهت استحقاقى كه دارند به آن مبتلا مى‌شوند ، نه ضلالت ابتدايى.

 

5- توضيح اين مطلب با بيان ديگر اين است كه : فرق ميان ضلالت ابتدايى كه منسوب به بنده خداست با ضلالت مجازاتى كه منسوب به خداى تعالى است اين است كه خداى تعالى در اصل خلقت بشر استعداد هدايت و امكان رشد را در او نهاده بطورى كه اگر بر طبق فطرتش قدم بردارد و فطرت خود را مريض نكند و استعداد هدايت خود را با پيروى از هوى و ارتكاب گناهان باطل نكند و بر فرض هم كه گناهى از او سر بزند نقيصه‌اى كه از اين راه بر فطرتش وارد شده با ندامت و توبه جبران نمايد ، خداى تعالى هدايتش مىكند اين هدايت هدايت پاداشى و از ناحيه خداى تعالى است ، هم چنان كه استعداد اولى و فطريش هدايت اولى او بود .

و اگر هواى نفس خود را پيروى نموده پروردگار خود را نافرمانى كند و به تدريج استعداد فطرى را كه براى هدايت داشت باطل سازد خداوند هم هدايت را به وى افاضه نمى‌فرمايد ، و اين آن ضلالتى است كه به سوء اختيار خود براى خود درست كرده ، حال اگر ندامتى به وى دست ندهد و توبه نكند خداوند هم او را بر حالى كه دارد باقى گذارده ضلالتش را تثبيت مىكند و اين آن ضلالت خدايى و مجازاتى است .

و چه بسا بعضى توهم كنند كه : امكان و استعداد هميشه دو طرفى است ، كسى كه استعداد هدايت دارد ، استعداد ضلالت هم دارد ، و انسان همواره ميان آثار وجودى و افعال مثبته خود در حال تردد است و همه اينها از خداوند متعال است حتى استعداد و امكان اوليه‌اش .

ليكن توهم مزبور بسيار واهى و سست است زيرا درست است كه امكان ، امرى دو طرفى است و ليكن يك طرف ديگر امكان مورد بحث كه ضلالت است امر وجودى نيست كه آن را به خدا نسبت دهيم و بگوييم انسان چه راه هدايت را انتخاب كند و چه راه ضلالت را در هر دو حال خدا او را چنين و چنان كرده است . پس ضلالت از اين جهت ضلالت است كه عدم هدايت است و اگر آن را امرى وجودى و ثبوتى بگيريم ديگر عدم هدايت و ضلالت نخواهد بود بلكه در اين صورت هدايت و ضلالت دو اثر از آثار وجودى مىشوند ، مانند آثار وجودى كه بر يك سنگ يا كلوخ مترتب مىشود كه هر دو وجودى است .

و به عبارت ديگر : ضلالت ، وقتى ضلالت است كه در برابرش هدايتى باشد كه اين نسبت به آن ضلالت باشد يعنى كمالى كه در هدايت است فاقد باشد و در اين صورت مسلم است كه بخاطر آن فقدان و نادارى كمال ، ضلالت شده ، پس ضلالت امرى عدمى است ، و اگر امرى وجودى فرض شود ديگر ضلالت نيست و ديگر انسانها به دو قسم ضال و مهتدى تقسيم نمىشوند و حالات انسانى هم به دو حالت ضلالت و هدايت تقسيم نمىگردد ، پس چاره اى جز اين نيست كه ضلالت را امرى عدمى بدانيم و ضلالت اولى هر كسى را به خود او منسوب نماييم .

 

6- هدايت به سوى حق اگر به معناى هدايت زبانى نباشد ، و بلكه به معناى رساندن به مقصد باشد ، كه همين طور هم هست چنين هدايتى كار كسانى است كه خود راه يافته باشند ، و اهتدايشان به هدايت كسى ديگر نباشد ، و در اهتداء و راه يافتن بين آنان و خداى عز و جل هيچ واسطه‌اى دخالت نداشته باشد ، حال چون امامان يا از همان حين تولد چنين باشند ، و يا چون انبياء بعد از گذشتن برهه‌اى از عمرشان به عنايت خاصى از خداى سبحان به چنين هدايت رسيده باشند .

و اما هدايت قسم اول كه گفتيم صرف راهنمايى زبانى است ، نه اختصاصى به خداى تعالى دارد ، و نه به ائمه و نه به انبياء و اوصياى انبياء ، بلكه افراد عادى نيز مىتوانند خلق را به راه راست دعوت كنند ، و خصوصيات و نشانيهاى راه راست را براى مردم بيان نمايند ، هم چنان كه قرآن كريم از مؤمن آل فرعون كه نه پيغمبر بوده و نه امام و نه وصى پيغمبر حكايت كرده كه گفت : « يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ » و نيز يافتن چنين هدايتى اختصاص به طائفه خاصى ندارد ، همه بشر به اين قسم از هدايت يعنى به ارائه طريق هدايت شده‌اند ، و قرآن كريم در باره جنس بشر فرموده : « إِنَّا هَدَيْناه السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً » .

و اما اينكه در خطاب به رسول گرامى خود با اينكه او نيز يك امام بوده و امام بايد هدايتش به نحو رساندن به هدف باشد فرمود : « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ » ، و يا در آياتى ديگر اين مضمون را به بيانى ديگر خاطرنشان كرده منافاتى با گفته ما ندارد ، و نمى‌خواهد بفرمايد : هدايت ائمه و انبياء هم به نحو راه نشان دادن است ، و اين حضرات هدايت به نحو ايصال و رساندن به مطلوب ندارند ، بلكه مىخواهد به مساله اصالت و تبعيت اشاره نموده بفرمايد : انبياء و ائمه هم هدايت به نحو ايصال به مطلوب را از پيش خود مالك نشده‌اند ، بلكه خداى تعالى به آنان چنين مقامى عطا فرموده ، هم چنان كه در مساله ميراندن زندگان و مساله علم به غيب و امثال آن به اين حقيقت اشاره نموده و خاطرنشان كرده كه مالك بالذات و به نحو حقيقى هر چيزى خداى سبحان است ، و هر كس ديگر هر چه دارد خدا به او تمليك كرده ، و مالكيتش حقيقى نيست ، بلكه تبعى و يا عرضى است ، و به اذن خداى تعالى سبب آن مالكيت شده است ، هم چنان كه در باره هدايت ائمه كه گفتيم به نحو ايصال به مطلوب است ، فرموده : « وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا » . در احاديث نيز اشاره به اين حقيقت شده و فرموده‌اند كه « هدايت به سوى حق شان پيامبر عظيم الشان اسلام و عترت و اهل بيت او ( عليهم صلوات الله) است ».

 

7- « الر كِتابٌ أَنْزَلْناه إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » . در اين آيه بيرون كردن از ظلمت به سوى نور را به رسول خدا ( ص ) نسبت داده و فرموده است : تا تو مردم را بيرون آورى . اين بدان جهت است كه رسول خدا ( ص ) يكى از اسباب ظاهرى اين اخراج است ، و ايمان هر مؤمنى هر چند در هزاران سال بعد و با واسطه‌هاى بسيار باشد بالأخره مستند به آن جناب مىشود .

در اينجا ممكن است بپرسيد كه : اين آيه هدايت مردم را به رسول خدا ( ص ) نسبت داده ، و حال آنكه آيه « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ » ، اين معنا را از آن جناب سلب مىكند ، اين تناقض چگونه بر طرف مىشود ؟ .

در جواب مىگوييم آيه‌اى كه هدايت را از آن حضرت ، سلب مىكند با آيه مورد بحث ، منافات ندارد ، چون آن آيه اصالت و استقلال رسول خدا ( ص ) را در هدايت خلق انكار مى‌كند نه مطلق هدايت و حتى هدايت به نحو وساطت و به اذن خداى را ، تا منافات داشته باشد . خلاصه اينكه آيه مورد بحث آن جناب را در امر هدايت واسطه ميان خدا و خلق مىداند و آيه سوره قصص استقلال او را انكار مىكند ، به شهادت اينكه آيه « وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ » صريحا هدايت را به او نسبت مىدهد ، و در آيه مورد بحث هم كه جمله « بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » را اضافه نموده به منظور اشاره به همين جهت است .

 

8- هدايت تنها و تنها از ناحيه خداى تعالى است و احدى با او شريك نيست و جز او به هيچ كس ديگرى منتسب نمىشود مگر به تبع او هم چنان كه خود او در قرآن مجيدش خطاب به پيغمبر گراميش فرموده : « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ » .

و اين مطلب مستلزم جبر و اضطرار نيست ، كه بنده هيچ دخالتى در آن نداشته باشد بلكه مقدمات آن به اختيار خود عبد است ، هم چنان كه آيه « وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّه لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ » به آن اشاره نموده و افاده مىكند كه هدايت الهى طريقى است در دسترس خود انسان ، و آن طريق عبارت است از احسان در عمل كه اگر احسان كند خدا با او است ، و نمىگذارد گمراه شود .

 

9- جمله پاياني « أرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَه هَواه أفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْه وَكِيلًا » معنايش اين است كه تو وكيل و سرپرست او و قائم به امور او نيستى تا به دلخواه خود به سوى راه رشد هدايتش كنى ، پس تو چنين قدرتى ندارى كه با اينكه خدا گمراهش كرده و اسباب هدايتش را از او قطع نموده ، تو هدايتش كنى ، و در همين معنا فرموده : « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ ».

 

10- « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ » مراد از « هدايت » در اينجا صرف راهنمايى نيست ، بلكه رساندن به هدف مطلوب است كه بازگشتش افاضه ايمان بر قلب است ، و معلوم است كه اين چنين هدايت كار رسول نيست ، بلكه كار خداى تعالى است ، و احدى در آن با او شركت ندارد ، و اما اگر مقصود از آن راهنمايى بود ، معنا نداشت كه آن را از رسول خدا ( ص ) نفى كند ، و بفرمايد تو هدايت نمىكنى ، براى اينكه اين قسم هدايت وظيفه رسول است . و مراد از « مهتدين » كسانى است كه هدايت را قبول مىكنند .

بعد از آنكه خداى تعالى در آيات قبل محروميت مشركين يعنى قوم رسول خدا ( ص ) را از نعمت هدايت ، و نيز ضلالتشان را به خاطر پيروى هواى نفس ، و استكبار از حق ، كه به ايشان نازل شده ، بيان كرد ، و نيز بعد از آنكه ايمان و اعتراف اهل كتاب را به آن حق ذكر فرمود ، آيات اين فصل را با اين جمله ختم كرد كه امر هدايت به دست خدا است ، نه به دست تو ، به دليل اينكه اهل كتاب را با اينكه قوم تو نيستند ، هدايت فرمود ، و قوم تو را با اينكه به تو نزديكند ، و خيلى دوست مىدارى هدايت شوند ، هدايت نفرمود ، آرى اوست كه پذيرندگان هدايت را مىشناسد.

 

11- خداوند بر خود واجب كرده كه راه خود را براى آنان بيان نموده ، سپس ايشان را به آن راه هدايت كند ، البته هدايت به معناى نشان دادن راه ، حال چه اينكه بپذيرند و آن راه را پيش بگيرند ، و چه نپذيرند ، و راه ديگر بروند ، هم چنان كه فرمود : « وَعَلَى اللَّه قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْها جائِرٌ » ، و نيز فرموده : « وَاللَّه يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ » ، و باز فرموده : « إِنَّا هَدَيْناه السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً » .

خواهى گفت از اين آيات بر مى‌آيد كه هدايت تنها كار خداست ، و بنا بر اين پس انبيا چكاره‌اند ؟ در پاسخ مى‌گوييم منافات ندارد كه انبيا هم قيام به اين امر بكنند براى اينكه اگر هدايت كنند به اذن او مىكنند ، و خود مستقل در اين كار نيستند ، ( هم چنان كه در هيچ كارى نيستند ) و خود خداى تعالى در عين اينكه فرموده : « إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّه يَهْدِي مَنْ يَشاءُ » فرموده : « وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ » و نيز فرموده : « قُلْ هذِه سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّه عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي » .

همه اينها در باب هدايت به معناى ارائه طريق بود ، و اما هدايت به معناى رساندن به هدف كه در آيات مورد بحث رساندن به آثار حسنه‌اى است كه به دنبال يافتن هدايت الهى و متصف شدن به صفت عبوديت مى‌آيد ، از قبيل رسيدن به حيات طيبه در دنيا ، و حيات سعيده ابدى آخرت ، پر واضح است كه از قبيل صنع و ايجاد است ، كه مختص به خداى تعالى است ، و از امورى است كه خدا قضايش را رانده ، و بر خود واجب كرده ، و در آيه زير وعده اش را مسجل نموده : « فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقى » ، و نيز فرموده : « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّه حَياةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ » ، و نيز فرموده : « وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَعْدَ اللَّه حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّه قِيلًا » .

پس فرق بين هدايت به معناى راه نشاندادن و بين هدايت به معناى رساندن به هدف اين شد كه هدايت اولى مستقيما كار انبيا و اوليا و ساير هدايت گران است ، ولى مؤثر شدنش منوط به اذن خدا است ، ولى هدايت دوم چون از باب صنع و خلقت است مستقيما كار خود خداست ، البته اسبابى كه بين او و خلقش در اين مورد و در همه موارد خلقت واسطه‌اند بى دخالت نيستند ، پس اين هدايت را هم مىتوان به تبع به غير خداى تعالى نسبت داد .

و در معناى آيه مىگوييم اگر مراد از هدايت در آيه شريفه هدايت به معناى اول باشد ، معنايش اين مىشود كه ما اگر بيان مىكنيم براى شما آنچه را كه بيان مىكنيم براى اين است كه ارائه طريق عبوديت به عهده ما است . و اگر مراد از هدايت ، رساندن به هدف باشد معناى آيه چنين مىشود : اگر ما براى كسانى كه انفاق مىكنند و ثواب را تصديق دارند يسرى را تيسير مىكنيم و خلاصه اگر اعمال صالح و حيات سهله ابدى و دخول بهشت را برايشان آسان مىكنيم براى اين است كه : اين كار مربوط به صنع و ايجاد و از باب رساندن هر مخلوقى به هدف نهايى او است ، و معلوم است كه اين كار به عهده ما است .

و اما تيسير عسرى و يا ساده تر بگوييم آسانتر كردن گناه ، كار مستقيم خداى تعالى نيست بلكه لازمه قهرى تيسير يسرى است ، وقتى خداى تعالى بخواهد براى آن بندگانى كه اوصافشان گذشت راه عبوديت را آسان سازد ، قهرا براى عده ديگر راه كفر آسان مىشود ( آرى آسان كردن كار نيك براى عده اول ، به اين است كه انبيايى بر انگيزد ، و كتب آسمانى بفرستد ، و اين باعث نافرمانى آن عده ديگر ، و در نتيجه آسان شدن گناه بيشترشان مىشود ، اگر براى طايفه اول ، انبيا نمى‌فرستاد ، طايفه دوم انبيايى را نمى‌كشتند ، اگر براى طايفه اول كتاب نمى‌آمد ، طايفه دوم هم نافرمانى نمى‌كردند ) پس نتيجه قهرى هدايت طايفه اول و تيسير يسرى براى آنان ، ضلالت و تيسير عسراى طايفه دوم است ، هم چنان كه فرمود : « لِيَمِيزَ اللَّه الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَه عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَه جَمِيعاً فَيَجْعَلَه فِي جَهَنَّمَ » ، و حتى در باره قرآن كه هدايت براى عالميان است فرموده : « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً » .

ممكن هم هست مراد از آن مطلق هدايت باشد ، اعم از هدايت دومى ، يعنى تكوينى و حقيقى ، و هدايت اولى يعنى تشريعى و اعتبارى ـ و اتفاقا ظاهر آيه هم كه مطلق آمده همين است ـ ، و بنا بر اين ، هم هدايت حقيقى به عهده خداست ، هم چنان كه فرمود : « الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَه ثُمَّ هَدى » ، و هم هدايت اعتبارى هم چنان كه فرمود : « إِنَّا هَدَيْناه السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً » .

کد خبر: 1393594189
1393/5/9

پر بازدید
1392/7/4: حقوق استاد و شاگرد در رساله حقوق امام سجاد(ع)
1392/3/23: اخلاق فردی، شخصیت اجتماعی و مقام عصمت حضرت عباس(س) از زبان آیت‌الله سیدرضی شیرازی
1392/11/13: گفتمان اعتدال و نواندیشی دینی / سید صادق حقیقت
1392/6/5: فرياد مظلوم، فریادی مشروع
1392/9/20: دولت و ابزارهای الزام به شریعت / محمد سروش محلاتی / شش بخش
آخرین مطالب
1401/5/10: عاشورا و برهان فطرت/ آیت الله عرب
1401/5/10: تفسیر علمی و تجلی عینی قرآن در عاشورا/ آیت الله عرب
1400/11/26: روزنامه جمهوری اسلامی/قسمت اول/صفحه حوزه: علی‌اکبر بیگی نوآوری فقهی حضرت آیت ‏الله صانعی در فتوای رفع حرمت نظر در فرزند خواندگی
1400/10/11: نواندیشی در فتاوای آیت الله صانعی / علی اکبر بیگی
1400/9/15: آیت الله یوسف صانعی (ره): رشیده نباشند، ازدواجشان حرام است
بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن