بازدید این صفحه: 5114 تاریخ انتشار: 1393/2/28 ساعت: 10:11:26
مولا علی(ع) و استبداد زمامداران / محمد نصراصفهانی
مهمترین آفت حکومتها، ناکارآمدی و استبداد آنهاست. موضوع بحث ما به مناسبت ایام شهادت مولا علی (ع)، علل گرایش به استبداد و راهکارهای جلوگیری از...
موضوع: اندیشه نویسنده: حجة الاسلام والمسلمین دکتر محمد نصر اصفهانی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
مهمترین آفت حکومتها، ناکارآمدی و استبداد آنهاست. موضوع بحث ما به مناسبت ایام شهادت مولا علی (ع)، علل گرایش به استبداد و راهکارهای جلوگیری از این آفت حکومتها از نظر امیر المومنین علی (ع) است. همه کسانی که به قدرت سیاسی دست مییابند، چون به سرعت از قدرت، شهرت، ثروت و موقعیت قابل توجهی برخوردار میشوند و شیرینی ناشی از آن، آنها را سرمست میسازد، دیری نمیپاید که از وظایف اصلی خود غافل شده و نه تنها شعارهای اولیه خود را فراموش میکنند بلکه رسالتی جز تثبیت بیشتر قدرت خویش و در نتیجه تلاش برای تداوم شیرینیهای آن، در رفتار آنان با سرکوب مخالفان خود مشاهده نمیشود. آنان به میزان داشتن قدرت، ثروت، شهرت و موقعیت برتر، خود را از انسانهای دیگر بینیاز احساس میکنند و به مرور، رسیدن به مطامع خویش برای آنان اصل میشود و بر مسئولیتهای اخلاقی – اجتماعی خویش پشت پا میزنند.
بر دین و خدا طغیان کرده و ارزشها و فرامین الهی را که در تعارض با اهداف آنان است یا به کلی فراموش میکنند و یا به گونهای آن را توجیه میکنند که با تمایلات قدرت طلبانه آنان تعارضی نداشته باشد. خداوند متعال در قرآن کریم به این حالت استغنا و به این عملکرد طغیان گفته است: کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى، أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى؛[۱] «حقاً که انسان همین که خود را بىنیاز پندارد، سرکشى و طغیان مىکند.» از این جهت، تفاوتی بین سلطنت طلب و انقلابی، چپ و راست، سکولار و دیندار، بنیادگرا و اصولگرا وجود ندارد. به قول مولا علی(ع): گاه دین در دست بدکاران اسیر میشود و از روى هوا و هوس در آن عمل مىکنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار میدهند.[۲]
در سخنان امیر المومنین (ع)، این حقیقت اینگونه آمده است که: هر که به خواستهایش برسد، سرکشی میکند.[۳] هر که به قدرت سیاسی دست یابد، خودکامگی پیشه میکند. [۴] مهمترین انتقاد امیر المومنین (ع) به حکومت عثمان، خودکامگه و استبدادی آن بود.[۵]
قدرت و بینیازی در هر حد و مرتبهای از قدرت اثر مخرب خود را دارد. گویا در نظر امیر المومنین (ع) بعید است که کسی در جریان قدرت قرار گیرد و حق مردم را پایمال نکند. نوف از قبیله بکاله میگوید: شبی امیر المؤمنین (ع) را دیدم که از بستر برخاست و به ستارگان نگریست و خطاب به من فرمود: اى نوف، خواب هستى یا بیدار؟ گفتم : یا امیر المومنین! بیدارم. فرمود: اى نوف، خوشا به حال کسانى که از دنیا بریدهاند و به آخرت روى آوردهاند. اینها کسانی هستند که زمین را فرش خود کردهاند و خاکش را بستر و آبش را عطر خوشبوى خود ساخته، درون خود را به قرآن آراسته و برون را به دعا پیراسته و چون مسیح، دنیا را از خود دور ساختهاند. اى نوف! داوود ( ع ) در چنین ساعتى از شب، برخاست و فرمود: این ساعتى است که هیچ بندهاى به درگاه خداوند دست به دعا بر ندارد، مگر آنکه، دعایش مستجاب شود، مگر نیروهای اطلاعاتی و نیروهای انتظامی حکومت و…»[۶]
با همه این احوال، حکومت بهترین مکان برای خدمت به بندگان خدا و ارزشمندترین طریق برای بسط عدالت و زمینه ساز پرستش خداوند است. پرسشی که در اینجا به ذهن میآید این است که اگر هر قدرتی به فساد میانجامد و قدرت مطلق، فساد و استبداد مطلق را به دنبال دارد و در عین حال، بهترین راه برای بسط عدالت، حکومت است و بدون حکومت امکان حیات اجتماعی مناسب وجود ندارد، پس چه باید کرد؟ این ضرورت اجتماعی را چگونه میتوان بدون آفت اخلاقی آن در اختیار داشت؟
سیر تاریخی اندیشه سیاسی نشان میدهد که بشر همواره در پی راه حلی برای این مشکل بوده است. راهی که امکان سوء استفاده از قدرت را به حداقل ممکن برساند. برخی بر شخص صالح و برخی بر ساختار صالح و برخی نیز بر هر دو تکیه کرده و راه حلهای مختلف اصلاحی را پیش روی بشر قرار دادهاند. در پاسخ به این پرسش در صدد هستیم راه رهایی از حکومت جائرانه و استبدادی را از منظر امام علی (ع) مورد بررسی قرار دهیم.
۱) نگاه مسئولانه به قدرت: قدرت سیاسی از نظر زمامدار نباید یک فرصت برای چپاول و استحکام بیشتر قدرت تلقی شود بلکه کسب قدرت باید یک مسئولیت سنگین دانسته شود. حضرت به فرماندار خود در آذربایجان ، أشعث بن قیس، مینویسند: حوزه فرمانروایی لقمه لذیزی نیست، بلکه مسئولیتی بر گردن تو است.[۷]
قاعده این است که کسی که قدرت طلب نیست، هنگامی که به اریکه قدرت میرسد، قدرتطلب میشود، اگر از ابتدا با انگیزه کسب قدرت وارد عرصه سیاست شود این مشکل دوچندان خواهد شد. این نگرش به قدرت، عین دنیا گرایی مذموم است. در مسیر نبرد بصره، امام علی (ع) در حال وصله کردن کفش خود، خطاب به عبد الله بن عباس فرمود: این کفش چقدر مىارزد؟ او پایخ میدهد که هیچ. حضرت میفرماید: به خدا سوگند، که من این کفش را از حکومت شما بیشتر دوست دارم، مگر آنکه در حکومت حقى را برپاى دارم یا باطلى را از بین ببرم. [۸] مولا علی اتهام قدرتطلبی را از خود دور کرده و میفرماید: اگر سخنی بگویم، میگویند که او قدرت طلب است و اگر سکوت کنم، میگویند که از مرگ مىترسد. چه دورند از حقیقت. آیا پس از آن همه جانبازى در عرصه پیکار، از مرگ مىترسم؟ به خدا سوگند، دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى کودک به پستان مادر بیشتر است.[۹] امام (ع) در نامه ای که به مردم مصر نوشته است نیز حکومت دریغ شده از خود پس از پیامبر (ص) را نیز دنیایی سراب گونه مینامند که از دور مطلوب به نظر میرسید: حکومت، اندک روزهایى بیش نپاید و چون سراب زایل گردد، یا همانند ابرهایى است که هنوز به هم نپیوسته، پراکنده خواهد شد.[۱۰]
۲) اتکا به ارادۀ عمومی: حکومتی که با زور و بدون توافق مردم بر سر کار بیاید، چون وامدار کسی نیست از ابتدا احساس بینیازی کرده و طغیان میکند. چنین حاکمیتی، دلیلی برای عدم ظلم و جور یا استبداد خود نمیبیند. بنابراین هر حاکمیتی باید دلیل موجودیت و دوام خود را از ناحیه مردم اخذ کنند. عموم مردم به دنبال منافع و مصالح خویش هستند، معمولاً کسانی را برای زمامداری انتخاب مینمایند که احساس میکنند کمتر قدرت طلب هستند و بیشتر حقوق آنان را رعایت میکنند. هر چه ارکان مختلف حکومت بیشتر به آراده مردم متکی باشد و مردم آگاهانهتر اعمال حاکمیت و نظارت بر حکومت کنند، قدرت سیاسی کمتر به سوی استبداد تمایل پیدا میکند. حکومتها باید خود را نیازمند آراء و افکار عمومی ببیند تا احساس بینیازی به آنها دست ندهد. آراء عمومی نیز باید متوجه کسی باشد که در عمل خود را نشان داده باشد که اهل خدمت کردن است، قدرت طلب نیست و قدرت سیاسی را نوعی مسئولیت میداند.
یکی از تفاوتهای مهم حکومت امیر المومنین (ع) با حکومت معاویه، متکی بودن حکومت ایشان به آراده مردم و اتکای حکومت معاویه بر زور بود. مولا علی (ع) در دفاع از مشروعیت حکومت خویش در نامهای به معاویه مینویسند: این مردمى که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کرده بودند، بر اساس همان مبانی با من هم بیعت کردند… شورا از آن مهاجران و انصار است. اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند، خشنودى خدا هم در همان است. [۱۱]
مسئولیت و قدرت سیاسی در عین اهمیت و ارزشمندی، آنقدر دشوار و پر لغزش است که تا کسی به خود از نظر علمی و عملی اطمینان نداشته باشد و کسی را شایستهتر از خود برای این مسئولیت نشناسد، نباید زیر بار این مسئولیت برود. این جاست که مولا علی(ع) میفرماید: سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر آن جماعت انبوه نمىبود، یا گرد آمدن یاران، حجت را بر من تمام نمىکرد، و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمپرستی ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند، افسار حکومت را بر گردنش مىافکندم و رهایش مىکردم و در پایان با آن همان مىکردم که در آغاز کرده بودم و مىدیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارجتر است.[۱۲]
۳) مشورت: از نظر مولا علی (ع) سومین دلیل نابودی و سقوط حکومتها، عدم استفاده از دیدگاههای دیگران و مشورت با مردم و صاحبنظران است. بر همین مبنا خود میفرماید: جز در حکم خدا هیج کاری را بدون مشورت شما انجام نخواهم داد.[۱۳] هر که خودکامگى پیشه کند، به هلاکت رسد و هر که با مردم مشورت نماید، در خردشان شریک خواهد شد[۱۴]و میتواند با عقل جمعی به اداره حکومت بپردازد و خطای حکومت را به حداقل برساند. حضرت در جای دیگر میفرمایند: هر که از آراء دیگران استقبال کند، مواضع خطا را بخوبی خواهد شناخت.[۱۵]
کبر و غرور ناشی از قدرت، معمولاً زمامداران را از مشورت و پذیرش سخن مخالف و به کارگیری آرای دیگران باز میدارد. ساختار حاکمیت باید به گونهای طراحی شود که زمامدار مجبور به مشورت کردن و استفاده از دیدگاههای دیگران شود. وقتی خداوند در قرآن کریم پیامبر خود را فرمان به مشورت در امور کشور داده است، دیگران به مراتب بیشتر به مشورت احتیاج دارند و باید به آن تن دهند.
۴) نقد قدرت: در هر جامعه تک تک مردم، روشنفکران، رسانهها، سازمانها و احزاب باید دلنگران وضعیت جامعه خویش باشند. آنان باید نقش چشمان مراقب و نقادی را داشته باشند که با دیدن حُسنها آن را تقویت کنند و با مشاهده عیوب آن را اصلاح نمایند. اسلام انتظار دارد که همه مسلمانان نسبت به شرایط اجتماعی و سیاسی خود حساس بوده و نسبت به آن نگرشی انتقادی داشته و با احساس همدلی توام با مسئولیت با آن برخورد کنند. این انتظار در شریعت اسلام تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر نامگذاری شده است.
حاکمیت باید شرایط آزاد نقد قدرت را فراهم سازد و موانع آن را برطرف نماید. در همین راستا امام علی (ع) خطاب به مالک اشتر میفرمایند: براى کسانى که به تو نیاز دارند، زمانى معین کن که در آن فارغ از هر کارى شخصاً به سخنان آنان گوش داده و به آنان بپردازى. براى دیدار با ایشان به مجلس عمومی بنشین، مجلسى که همگان امکان حضور در آن را داشته باشند، براى خدایى که آفریدگار توست، در برابرشان فروتنى نمایى، سپاهیان و کارمندان از نیروهای حراست و نگهبانان را از مردم دور کن، تا آنکه سخن میگوید بدون ترس و بىلکنت، زبان به سخن گشاید. من بارها از رسول الله صلى الله علیه و آله شنیدم که مىگفت: پاک و آراسته نیست امتى که در آن، زیردست نتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از قوى بستاند.[۱۶]
جامعهای که در آن امر به معروف و نهی از منکر آزاد نباشد جامعه زنده و دینی نیست. مولا علی (ع) مسلمانان را به نسبت میزان حساسیت و احساس مسئولیتی که در برابر بیعدالتیها دارند، به چهار دسته تقسیم نموده است. ۱- آنان که امر نادرستی را میبینند و اعتراض خود را با اعمال، سخن و دل خود نشان میدهند، چنین کسانى همه خصال نیکو را در خود به اتمام رسانیدهاند. ۲- آنان که به زبان و دل به آن اعتراض دارند ولی در عمل گونهای دیگر نشان میدهند، چنین کسانى دو خصلت از خصال نیکو را دارا هستند و یک خصلت مهم را از دست دادهاند. ۳- آنان که تنها در دل آن را ناپسند دانسته ولی در زبان و عمل این را نشان نمیدهند، چنین کسانى دو خصلت مهمتر را تباه کردهاند. ۴- کسانی که منکر را نه به زبان انکار کنند و نه در عمل و در دل به آن اعتراضی دارند، این افراد مردگان متحرکی بیش نیستند.
از نظر امام (ع) امر به معروف و نهی از منکر فریضۀ واجبی است که به جامعه حیات، بالندی و کمال میبخشد. این فریضه هر چه در سطح کلان جامعه به اجرا درآید از ارزش و اعتبار بیشتری برخوردار است. ارزش این وظیفه با هیچ یک از وظایف دیگر قابل مقایسه نیست و هیچ چیز به اندازه آن برای سلامت جامعه از ظلم و استبداد مفید نیست. حضرت در عین حال ترس ناشی از عواقب حقگویی را بیجهت دانسته و میفرمایند: «مجموعه اعمال نیک در برابر امر به معروف و نهى از منکر، همانند قطرهای در برابر دریاى بیکران و مواج است، امر به معروف و نهى از منکر، نه مرگ کسى را نزدیک مىسازد و نه از روزى کسى مىکاهد. بالاترین امر به معروف و نهی از منکر، اعتراض به عدم اجرای عدالت، رو در روى حاکم جائر است.»[۱۷]
از نظر امیر المومنین (ع) سرنوشت محتوم جامعهای که در آن امر به معروف و نهی از منکر وجود نداشته باشد، نابودی است. اگر این چشم عمومی برای بازبینی و ارزیابی مستمر عملکردها بسته باشد، ضعفها و راه حلها شناخته نمیشوند. مشکلات و بحرانها به یکباره خودنمایی میکند و ناتوانی از حل مشکلات کلان پیش آمده، جامعه را به سقوط میکشاند. این حالت همان است که در فرهنگ دینی به لعنت و دوری از رحمت خدا تعبیر شده است. حضرت علی (ع) در این خصوص میفرمایند: «خداوند سبحان گذشتگان را از رحمت خود دور نکرد، مگر بدین سبب که امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند. خداوند بیخردان را به دلیل انجام زشتیها و خردمندان را برای عدم ترک پلیدیها لعنت فرمود.»[۱۸]
امیر المومنین (ع) خود با همه عظمت نه تنها از نقد سیاسی برنمیآشفت بلکه از آن استقبال نیز میکرد و حتی مردم را به آن تشویق نموده و از آنان میخواست دست از تملق و چاپلوسی بردارند و اگر انتقادی دارند بدون لکنت زبان آن را ابراز نمایند. حضرت میفرمود: سپاس خدا را که من خواهان ثنا و ستایش نیستم. اگر هم دوست مىداشتم که مرا بستایند به سبب فروتنى در برابر پروردگارم آن را ترک مىکردم. زیرا تنها اوست که سزاوار عظمت و کبریایی است. بسیار اتفاق میافتد که مردم پس از انجام کار مهمى که انجام دادهاند، دوست دارند آنها را بستایند، ولى شما من را به سبب فرمانبرداریم از خدا و نیز رفتار نیکویى که با شما داشتهام، به نیکى نستایید، زیرا هنوز حقوق بسیاری از شما هست که من ادایشان نکردهام و فرایضی بر گردن من است که باید آنها را در مورد شما بجا آورم.
ای مردم، شما آنگونه که با ستمگران سخن مىگویند، با من سخن نگویید و آنچه را مردم از انسانهای خشمگین به هنگام خشمشان پنهان مىدارند از من پنهان نکنید. به چاپلوسى و تملق با من رفتار نکنید. تصور نکنید که گفتن سخن حق برای من دشوار است. دوست نمیدارم که مرا بزرگ انگارید، زیرا هر که شنیدن سخن حق بر او دشوار باشد، یا نتواند اندرز کسى را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت برای او دشوارتر خواهد بود. پس با من از گفتن حق یا رأى زدن به عدل خودداری نکنید، زیرا من به نظر خودم، بزرگتر از آن نیستم که مرتکب خطایی شوم و در اعمال خود از خطا ایمن باشم. مگر آنکه، خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، کفایت کند زیرا او تواناتر از من به من است. [۱۹]
۵) استفاده از حداقل مزایا: ساختار حاکمیت باید به گونهای تنظیم شود که هر کسی به قدرت میرسد، در دوران حاکمیت خویش، حکومت را تنها عرصه خدمت نه کسب منفعت بداند. به همین جهت حقوق و مزایای زمامداران باید به گونهای تعریف شود که قدرت نه تنها امتیاز ویژهای برای او نداشته باشد بلکه او در عین مسئولیتهای بیشتر، مزایایی هم چون دیگران یا کمتر داشته باشد. زمامدار نباید شیرینی قدرت را بچشد تا به آن علاقه پیدا کند و دست از خدمتگذاری بردارد و به عیاشی بگذراند و یا در رقابت بر سر حفظ و یا تداوم آن، افراد را زیر چکمه استبداد خود خرد سازد.
انعکاس این اندیشه در نامه امام علی (ع) به عثمان بن حنیف، والی خود در بصره، هویداست. امام او را به دلیل شرکت در یک مجلس میهمانی اشرافی که فقرا به آن دعوت نشده بودند، توبیخ میکند و میفرماید: « امام شما از همه دنیایش به پیرهنى و ازارى و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یاراى آن نیست که چنین کنید، ولى مرا به پارسایى و مجاهدت و پاکدامنى و درستى خویش یارى دهید. به خدا سوگند، از دنیاى شما زرى نیندوختهام و از همه غنایم آن، مالى ذخیره نکردهام و به جاى این جامه، که اینک کهنه شده است، جامهاى دیگر آماده نساختهام. با اینکه اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامههاى ابریشم، دست خواهم یافت.
ولى، هیهات که هواى نفس بر من غلبه یابد و آزمندى من مرا به انتخاب غذاهای مختلف و رنگارنگ بکشد، حال آنکه، در حجاز یا در یمامه بینوایى باشد که به یافتن قرص نانى امید ندارد و هرگز مزه سیرى را نچشیده باشد. آیا من در شب با شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکمهایى گرسنه و جگرهایى تشنه باشد … آیا به همین راضى باشم که مرا امیر المؤمنین خطاب میکنند ولی با مردم در سختیهاى روزگارشان مشارکت نداشته باشم؟ یا آنکه در سختى زندگى مقتدایشان نشوم؟ پس اى پسر حنیف، از خدا بترس و به همان چند قرص نان قناعت کن تا از آتش جهنم رهایى یابى.[۲۰]
۶) خود سازی: یکی از اموری که نقش بسیار مهمی در کنترل و جلوگیری از انواع ظلم و استبداد ایفا میکند، خود سازی و مبارزه با نفس، زهد و بیتوجهی به دنیا و توجه به آخرت و تقوای الهی است. با اینکه این روش امری فردی و شخصی است که تنها از عهده شخص زمامدار برمیآید و امری نیست که بتوان در ساختار حکومت آن را تعریف کرد ولی مرز جدایی بین نظامهای دینی با نظامهای دنیامدار و سکولار غیر اخلاقی است. موفقیت انبیا و اولیا در طول تاریخ مرهون همین تزکیه و اخلاصی است که در آنها بود و اینکه انگیزههای شخصی را در رسالت خویش به کناری میگذاشتند. شعار همه انبیا این بود که ما در مقابل رسالت و زمامداری خود طالب هیچ پاداشی نیستیم و اجر و پاداش ما تنها بر عهده خداوند است. تنها در همین صورت است که زمامدار حتی در درون خلوت خود نیز میل به قدرت، ثروت، شهرت و موفقیت اجتماعی را طالب نیست. این سخن به معنای نفی ساختارهای قانونی کنترل نیست بلکه مکملی برای آن است.
مولا علی (ع)، از بندگان خدایی است که خود را به گونهای ساختهاند که قدرت، ثروت و شهرت و موقعیت اجتماعی انان را شیفته خود نمیسازد، اینچنین تجلیل کرده است که: خوشا به حال کسى که وظیفه خود را نسبت به پروردگارش گزارده باشد و در بلاى خویش صابر باشد و شب هنگام، خواب را بر چشم خود حرام کند، یا چون خواب بر او غلبه کند، زمین را نهالى و دستهاى خود را بالش سازد. در میان مردمى که از وحشت قیامت شب را زنده داشتهاند و از جامه خواب دورى گزیدهاند و لبهایشان به ذکر پروردگارشان مىجنبد و گناهانشان در اثر آمرزش خواستن فراوانشان ناچیز گشته است. اینان حزب خداوند هستند و حزب خداوند رستگارند.» حضرت در مورد خود نیز همین خطبه میفرمایند: «باکى از آن ندارم که روزگار بر من تنگ گیرد، زیرا دنیا در نظر من روزى است بر آستان غروب. ای دنیا از نزد من دور شو، در برابر تو تسلیم نخواهم شد تا بر من ریاست کنی. زمام کارم را به دست تو نخواهم سپرد که هر جا که خواهى مرا بکشى… نفس خویش را چنان پرورش میدهم که چون قرص نانى یابد شادمان شود و به جاى هر خورشی به نمک قناعت ورزد و چشمانم را چنان به گریه وادارم که سرچشمه اشکش بخشکد و سرشکش به پایان رسد… اگر على پس از سالیان دراز به آن گوسفند یا شتر رها شده در علفزار، شباهت یافته باشد، چشمش روشن باد.»[۲۱]
از این رو اولین توصیه مولا علی به مالک اشتر به هنگام سپردن زمامداری مصر به او همین است که او را به ترس از خداوند، برگزیدن طاعت او بر اطاعت دیگران و یاری کردن همه جانبه خدا سفارش فرموده است. با همه این احوال گویا نفس سرکش و تمایلات قدرت طلبانه سیاستمداران، چنان شیطانی عمل میکنند که زمامدار باید همواره در حال جهاد اکبر باشد. حضرت خطاب به مالک اشتر میفرماید: هنگامی که تمایلات نفسانی به سوی تو هجوم آورد، آنان را در هم شکن؛ که اگر خدا به انسان رحم نکند از هجوم نفس اماره در امان نخواهد بود.[۲۲]
نتیجه اینکه قاعده محتوم همه حاکمیتهای سیاسی این است که به فساد انجامد، قدرت مطلق، فساد و استبداد مطلق را به دنبال دارد، از سوی دیگر بهترین راه برای بسط عدالت، حکومت است و از آن گریزی نیست. شکستن یا کم کردن اثر این این قاعده در صورتی ممکن است که علل گرایش به فساد و استبداد حاکمیتها شناخته شود و با آن ساختاری و ریشهای مقابله گردد. چون بدون حکومت امکان حیات از نظر امیر المومنین علی (ع) مهمترین عواملی که باعث فساد قدرت و گرایش آن به استبداد میشود، نگاه منفعتطلبانه دولتمردان به قدرت سیاسی، عدم اتکاء دولتها به اراده مردم، عدم مشاوره و استفاده از آراء مردم در اداره حکومت، فقدان نگرش نقادانه به قدرت، غرق شدن زمامداران در امکانات مادی پیشرو و عدم خودساخته بودن و اصلاح مستمر صاحبان قدرت است. راهکار جلوگیری از این آفت خانمانسوز تنظیم ساختار قدرت به گونهای است که ارکان مختلف حکومت به اراده مردم متکی باشد و مردم آگاهانهتر دولتمردانی را بر اریکه قدرت بگمارند که کمتر از دیگران منفعت طلب باشند.
ساختار حاکمیت زمامدار را موظف به مشورت کردن و استفاده از دیدگاههای دیگران سازد. ساختار فرهنگ اجتماعی را به سمتی سوق دهند که مردم دلنگران وضعیت جامعه خویش باشند و نسبت به قدرت سیاسی بدون ترس و با آزادی کامل بتوانند اظهار نظر و انتقاد کنند. ساختار حاکمیت به گونهای تنظیم شود که هر کسی به قدرت میرسد، در دوران حاکمیت خویش، بهره مادی فوقالعادهای از حکومت خویش نبرد و قدرت در ردههای بالا به کسانی تعلق گیرد که سیاست را عرصه خدمت نه کسب منفعت بداند و مبارزه با نفس و توجه به آخرت و تقوای الهی را شیوه مستمر زندگی خود بدانند.
[۱] سوره علق، آیه ۷ – ۶
[۲] نهج البلاغه، نامه ۵۴
[۳] نهج البلاغه، حکمت ۲۱۶
[۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۶۰
[۵] نهج البلاغه، خطبه ۳۰
[۶] نهج البلاغه، حکمت ۱۰۴
[۷] نهج البلاغه، حکمت ۵
[۸] نهج البلاغه، خطبه ۳۳
[۹] نهج البلاغه، خطبه ۵
[۱۰] نهج البلاغه، نامه ۶۲
[۱۱] نهج البلاغه، نامه ۶
[۱۲] نهج البلاغه، خطبه ۳
[۱۳] نهج البلاغه، نامه ۵۰
[۱۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱
[۱۵] نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳
[۱۶] نهج البلاغه، نامه ۵۳
[۱۷] نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴
[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
[۱۹] نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶
[۲۰] نهج البلاغه، نامه ۴۵
[۲۱] نهج البلاغه، نامه ۴۵
[۲۲] نهج البلاغه، نامه ۵۳
کد خبر: 13932284160
1393/2/28
آخرین مطالب 1393/1/28:
تأملی در فرضیه رویا و فهم قرآن / محمد نصر اصفهانی
1393/1/19:
افراط در شخصیت پردازی از ائمه اطهار(ع) / محمد نصر اصفهانی
1392/9/15:
فلسفه و مبانی تعلیم و تربیت / بخش دوم
1392/7/4:
فلسفه و مبانی تعلیم و تربیت / بخش اول
1392/6/5:
حکومت دینى در عصر غیبت
|