صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اندیشه >>
مرجع ما | یازدهم ذیقعده فرخنده زادروز امام رضا(ع) تهنیت باد
بازدید این صفحه: 5255          تاریخ انتشار: 1395/5/22 ساعت: 06:06:12
یازدهم ذیقعده فرخنده زادروز امام رضا(ع) تهنیت باد

ابوالحسن علی بن موسی(ع) ملقب به «رضا» امام هشتم و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) می باشد. ایشان در یازدهم ذیقعده سال 148.ق در مدینه دیده به جهان گشود.

موضوع: اندیشه

ابوالحسن علی بن موسی(ع) ملقب به «رضا» امام هشتم از ائمه اثنی‌عشر(ع) و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع). حضرت علی بن موسی الرضا در یازدهم ذیقعده سال 148.ق در مدینه دیده به جهان گشود، البته روزهای دیگری نیز گفته شده است. مادر او بانویی با فضیلت به نام «تُکتم» بود که پس از تولد حضرت، از طرف امام کاظم(ع) «طاهره» نام گرفت. کنیه آن حضرت ابوالحسن بوده است و چون حضرت امام موسی بن جعفر(ع) نیز مکنی به ابوالحسن بوده است، حضرت رضا(ع) را ابوالحسن ثانی گفتهاند. مشهورترین لقب ایشان «رضا» بوده است که بنا بر روایتی در عیون اخبارالرضا(1/13) علت ملقب بودن آن حضرت به «رضا» این بوده است که هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزی برای هیچیک از پدران او دست نداده بود، امام جواد(ع) در این باره می‌فرماید: خداوند او را رضا لقب نهاد، زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همین‌طور (به‌خاطرخلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند. (علل‌الشرایع، ج2، ص237، باب 172). باید متذکر شد که داعیان و مبلغان بنی‌عباس در اواخر عهد بنی‌امیه مردم را دعوت می‌کردند که به «رضا از آل محمد» بیعت کنند، یعنی بی آنکه از کسی نام ببرند می‌گفتند: چون خلافت بنی‌امیه درست نیست باید به کسی از خاندان محمد(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت کنند. چون مأمون خود از بنی‌عباس بود و حضرت علی بن موسی بن جعفر(ع) را به ولایتعهدی برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضی شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب موسوم و مشهور شد. در کتب معتبر، از جمله در عیون اخبارالرضا، نصوص و دلایل امامت آن حضرت مذکور است و در همین کتاب (1/23 به بعد) وصیت‌نامه مفصلی از حضرت امام موسی کاظم(ع) مندرج است. مدت امامت آن حضرت بیست سال بود که ده سال آن معاصر با خلافت «هارون‌ا‌لرشید»، پنج سال معاصر با خلافت «محمد امین» و پنج سال آخر نیز معاصر با خلافت «عبدالله مأمون» بود. (کافی، ج1، ص486؛ ارشاد، ص304)


 

شمه‌ای از زندگانی آن حضرت

اباصلت هروی می‌گوید: اسحاق بن موسی بن جعفر(ع) می‌گفت: «پدرم موسی بن جعفر(ع) به پسران خود می‌فرمود که ای اولاد من! برادر شما علی بن موسی(ع) عالم آل محمد است از او سؤال کنید معالم دین خود را و حفظ کنید فرمایشات او را، همانا من شنیدم از پدرم جعفر بن محمد(ع) که مکرر به من می‌گفت که عالم آل محمد در صُُُلب تو است و ای کاش من او را درک می‌کردم، همانا او هم‌نام امیرالمؤمنین علی(ع) است.»

در باره خصوصیات فردی و اخلاقی آن حضرت شیخ صدوق(ره) از ابراهیم‌بن‌العباس روایت کرده که گفت: «هرگز ندیدم که حضرت ابوالحسن الرضا(ع) کسی را به کلام خویش جفا کند و ندیدم که هرگز کلام کسی را قطع کند، یعنی در میان سخن او سخنی گوید تا فارغ شود از کلام خود، و رد نکرد حاجت احدی را که مقدور او بود برآورد و هیچگاهی در حضور کسی که با او نشسته بود، پا دراز نفرمود و در مجلس، مقابل جلیس خود تکیه نمی‌فرمود، و هیچ وقتی ندیدم او را که به یکی از موالی و غلامان خود بد گوید و فحش دهد و هیچگاهی ندیدم که آب دهان خود را دور افکند و هیچگاهی ندیدم که در خنده خود قهقه کند، بلکه خنده او تبسم بود و چون خلوت می‌فرمود و خوان طعام نزد او می‌نهادند، ممالیک خود را تمام سر سفره می‌طلبید حتی دربان و میرآخور او، و با آنها طعام میل می‌فرمود و عادت آن جناب آن بود که شبها کم می‌خوابید و بیشتر شبها را از اول شب تا به صبح بیدار بود و روزه بسیار می‌گرفت و روزه سه روز از هر ماه که پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه میان ماه باشد از او فوت نشد و می‌فرمود: روزه این سه روز مقابل روزه دهر است، و آن حضرت بسیار احسان می‌کرد و صدقه می‌داد در پنهانی و بیشتر صدقات او در شبهای تار بود، پس اگر کسی گمان کند که مثل آن حضرت را در فضل دیده است پس تصدیق نکنید او را. و از محمد بن ابی عباد منقول است که حضرت امام رضا(ع) در تابستان‌ها بر روی حصیر می‌نشستند و در زمستان بر روی پلاس و جامه‌های خشن و درشت می‌پوشیدند و چون برای مردم بیرون می‌آمدند زینت می‌فرمودند.» (منتهی‌الامال، ج2، ص480-481)

در خصوص توجه آن حضرت به شیعیان و دوستان آن حضرت، مرحوم حاج شیخ عباس قمی در منتهی‌الامال از ابن شهر آشوب این روایت را آورده است که موسی‌بن‌یسار گفت: «من با حضرت امام رضا(ع) بودم و نزدیک شده بود آن حضرت به دیوارهای طوس که شنیدم صدای شیون و فغانی، پس پی آن صدا رفتم، ناگاه برخوردیم به جنازه‌ای، چون نگاهم به جنازه افتاد دیدم سیدم پا از رکاب خالی کرد و از اسب پیاده شد و نزدیک جنازه رفت و او را بلند کرد، پس خود را به آن جنازه چسبانید، چنانکه بره نوزاد خود را به مادر چسباند. پس رو کرد به من و فرمود: ای موسی‌بن‌سیار! هر که مشایعت کند جنازه دوستی از دوستان ما را از گناهان خود بیرون شود مانند روزی که از مادر متولد شده که هیچ گناهی بر او نیست، و چون جنازه را نزدیک قبر بر زمین نهادند دیدم سید خود امام رضا(ع) را به طرف میت رفت و مردم را کنار کرد تا خود را به جنازه رسانید، پس دست خود را به سینه او نهاد و فرمود: ای فلان‌بن‌فلان! بشارت باد ترا به بهشت. بعد از این ساعت دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست. من عرض کردم: فدای تو شوم! آیا می‌شناسی این شخص میت را و حال آنکه به خدا سوگند که این بقعه زمین را تا به حال ندیده و نیامده بودید؟ فرمود: ای موسی! آیا ندانستی که بر ما گروه ائمه عرضه می‌شود اعمال شیعیان ما در هر صبح و شام، پس اگر تقصیری در اعمال ایشان دیدیم از خدا می‌خواهیم که عفو کند از او و اگر کار خوب از او دیدیم از خدا مسئلت می‌نماییم شکر، یعنی پاداش از برای او.» (منتهی‌الامال، ج2، ص486)

آن حضرت اهتمام ویژه‌ای به حق‌الناس و رعایت حقوق کارگر و تعیین اجرت کار داشت، چنانکه در حالات آن حضرت شیخ کلینی از سلیمان جعفری روایت کرده که گفت: «من با حضرت امام رضا(ع) بودم در شغلی، پس چون خواستم بروم به منزلم فرمود: برگرد با من و امشب نزد من بمان. پس رفتم با آن حضرت پس داخل شد آن حضرت به خانه وقت غروب آفتاب پس نظر کرد به غلامان خود دید مشغول گل‌کاری می‌باشند برای ساختن اخیه برای ستوران یا غیر آن، ناگاه دید سیاهی را با ایشان نیست. فرمود چیست کار این مرد با شما؟ گفتند: نه، این مرد راضی می‌شود از ما به هر چه به او بدهیم. پس حضرت رو آورد و غضب کرد برای این کار غضب سختی، من گفتم: فدای تو شوم! برای چه اذیت بر خودتان وارد می‌آورید، فرمود: من مکرر ایشان را نهی کردم از مثل این کار و اینکه کسی با ایشان کاری بکند مگر مقاطعه کنند با او در اجرتش و بدان که نیست احدی که کار بکند برای تو بدون مقاطعه، پس تو زیاد کنی برای آن کارش سه مقابل اجرتش را مگر آنکه گمان می‌کند که تو کم دادی مزدش را و اگر مقاطعه کردی با او، پس بدهی به او مزدش را ستایش می‌کند ترا به آنکه وفا کردی و اگر زیاد کردی بر مزدش یک حبه می‌داند آن را و منظور دارد آن زیادتی را.» (منتهی‌الامال، ج2، ص486-487)

از سال 183 هجری که پیشوای هفتم حضرت موسی بن جعفر(ع) در زندان بغداد به دستور هارون مسموم شد و از دنیا رفت، امامت پیشوای هشتم به مدت ده سال در دوران حکومت وی سپری گردید. این مدت، در آن عصر اختناق و استبداد و خودکامگی هارون، دوران آزادی نسبی و فعالیت فرهنگی و علمی امام رضا(ع) به شمار میرود، زیرا هارون در این مدت متعرض امام نمی‌شد و حضرت آزادانه فعالیت می‌نمود، از این رو شاگردانی که امام تربیت کرد و علوم و معارف اسلامی و حقایقی از تعلیمات قرآن که حضرت در حوزه اسلام منتشر نمود، عمدتاً در این مدت صورت گرفت.

یکی از دلایل کاهش فشار از طرف هارون، نگرانی وی از عواقب قتل امام موسی بن جعفر(ع) بود، لذا علی بن موسی با استفاده از این فرصت در زمان هارون، علناً اظهار امامت می‌کرد و در این مورد بر خلاف پدران تقیه نداشت، تا آنجا که بعضی از مخلصان و دوستان آن بزرگوار، او را بر حذر می‌داشتند و امام(ع) به آنان اطمینان می‌داد که از سوی هارون آسیبی به وی نخواهد رسید!

هارون در زمان خلافت خود، «محمد امین» را (که مادرش زبیده بود) ولیعهد خود قرار داده از مردم برای او بیعت گرفت و «عبدالله المأمون» را نیز (که از مادری ایرانی تولد یافته بود) ولیعهد دوم قرار داد. در سال 193هجری شورش و انقلاب در خراسان بالا گرفت، هارون محمد امین را در بغداد گذاشت و همراه عبدالله مأمون راهی خراسان شد و موفق شد فتنه را خاموش سازد، ولی در همین سال در طوس درگذشت و دو برادر وارد صحنه رقابت شدند. در آن موقع بزرگان در مقایسه امین و مأمون، به مراتب فضل، تقوا و علم مأمون نسبت به برادرش امین نظر می‌دادند. البته خود هارون نیز به برتری مأمون بر برادرش محمد امین اذعان داشت.

 پس از آنکه محمد امین در بغداد کشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلّم گردید، مأمون تصمیم گرفت تا خلافت را پس از خود به کسی که غیر از خاندان بنی‌عباس باشد بسپارد و پس از تحقیق و بررسی در احوال علویان کسی را شایسته‌تر و برازنده‌تر از علی بن موسی بن جعفر(ع) ندید و از این رو کس فرستاد و او را از مدینه به خراسان فراخواند. درباره علت این تصمیم مطالبی گفته شده است و از جمله بنا بر خبری در عیون اخبارالرضا از قول مأمون نقل شده است که گویا هنگامی که امین خود را در بغداد خلیفه خواند و بسیاری از نقاط شرق عالم اسلام بر مأمون عاصی شدند، مأمون عهد و نذر کرد که اگر بر مشکلات فائق آید خلافت را در محلی قرار دهد که خداوند قرار داده است و چون بر برادرش غالب آمد و به خلافت منصوب شد کسی را سزاوارتر از علی بن موسی(ع) ندید و او را از مدینه بخواست و ولایتعهدی خود را به او تفویض کرد. که بعضی این موضوع را صحیح نمی‌دانند، زیرا مأمون شیعه به معنی واقعی کلمه نبود. بعضی گفته‌اند فضل‌بن‌سهل «ذوالریاستین» که در حکم وزیر مأمون بود او را بر این کار واداشت. به احتمال قوی دلایل فضل و مأمون در انتصاب حضرت رضا(ع) به ولایتعهدی دلایل سیاسی بوده است، زیرا پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنی‌عباس فرد برجسته‌ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت و مأمون با همه لیاقت و شخصیت باارزش در عراق ناشناخته بود. در یمن، کوفه، بصره، بغداد و ایران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاری که از خلافت بنی‌عباس داشتند در نیافتند، زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی بودند. از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی(ع) بودند و امیدها و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند. فضل و مأمون با شم سیاسی خود از مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم به این نکته پی برده بودند و می‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازی از خاندان علی(ع) به ولایتعهدی رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه‌های خلافت مأمون را مستحکم سازند، لذا مأمون تصمیم گرفت امام(ع) را به «مرو» مقر حکومت خود، بیاورد و با آن حضرت طرح دوستی بریزد و ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی آن حضرت، کارهای او را تحت کنترل کامل قرار دهد. وقتی مأمون از امام(ع) دعوت نمود از مدینه به مرو بیاید، برای آگاهی مردم آشکارا از این سفر اظهار ناخشنودی می‌نمود. روزی که می‌خواست از مدینه حرکت کند در جمع خاندان خود فرمود: «من دیگر به میان خانواده‌ام بر نخواهم گشت». آنگاه وارد مسجد رسول خدا شد تا با پیامبر(ص) وداع کند و خطاب به «مخول سیستانی» فرمود: «من از کنار جدم دور می‌شوم و در غربت جان می‌سپارم و در کنار هارون دفن می‌شوم». (بحارالانوار، ج49، ص117) به همین جهت مأمون در سال 200.ق بنا به گفته طبری رجاء بن ابی الضحاک و فرناس خادم را به مدینه فرستاد تا علی بن موسی بن جعفر(ع) و محمد بن جعفر (عم حضرت رضا«ع») را به خراسان ببرند. این رجاء بن ابی الضحاک، خویش نزدیک فضل‌بن‌سهل بود و همین امر شاید مؤید این مطلب باشد که فضل‌بن‌سهل در کار ولایتعهدی حضرت رضا(ع) دخالت داشته است.

به روایت عیون اخبارالرضا (2/149) مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد کرد که خود خلافت را قبول کند ولی آن حضرت امتناع فرمودند، فضل‌بن‌سهل می‌گوید: خلافت را هیچگاه چون آن روز بی‌ارزش و خوار ندیدم، مأمون به علی بن موسی(ع) واگذار می‌نمود و او از قبول آن خودداری می‌کرد و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید، سپس مأمون از امام خواست ولیعهدی وی را بپذیرد. امام فرمود: از این هم مرا معذور بدار. که مأمون به صراحت امام را تهدید نمود حضرت را با جبر و اکراه به قبول ولایتعهدی وادار کرد، که در این صورت امام به‌طور مشروط پذیرفت. سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع ناچار ولایتعهدی را پذیرفت، به این شرط که از امر و نهی و حکم و قضا دور باشد و چیزی را تغییر ندهد. علت مقاومت امام این بود که اوضاع را پیش‌بینی می‌کرد و بر او مسلّم بود عشیره عباسی رجال دولت که عادت به لاابالی‌گری و درازدستی عهد هارون‌الرشید کرده‌اند، زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به انجام قوانین الهی نخواهد بود. بدین ترتیب امام به مشروعیت سیستم حکومتی او اعتراف نکرد، سیستم موجود هم هرگز نظر امام را به عنوان یک نظام حکومتی تأمین نمی‌کرد، مأمون بر خلاف آنچه که در ذهن داشت، با قبول این شروط نمی‌توانست کارهایی را بنام امام و به دست ایشان انجام دهد، و امام هرگز حاضر نبود تصمیم‌های قدرت حاکم را اجرا سازد. (زندگی سیاسی هشتمین امام، ص168-183) مأمون پس از آنکه آن حضرت ولایتعهدی را پذیرفت، امر کرد تا لباس سیاه که شعار عباسیان بود ترک شود و درباریان و فرماندهان و سپاهیان و بنی‌هاشم همه لباس سبز که شعار علویان بود بپوشند. خود نیز جامه سبز پوشید و نام امام را زینت بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت که در همه بلاد اسلام بر منابر خطبه بنام امام خوانده شود و این به روایت طبری روز سه شنبه دوم رمضان سال201.ق بود.

 علی بن عیسی اربلی مؤلف کشف‌الغمه عهدی را که مأمون ظاهراً درباره ولایتعهدی امام رضا(ع) نوشته بود و ملاحظاتی را که حضرت رضا(ع) در میان سطور آن عهدنامه و در پشت آن مرقوم فرموده بودند در سال 670.ق در دست یکی از «قوام» (خادمان مشهد و قبر آن حضرت) دیده و صورت آن را در همان کتاب آورده است. در اینجا فرض بر صحت و اصالت آن است و از مطالعه آن نتیجه می‌شود که آنچه در بعضی کتب ادعا شده است که مأمون شیعی بوده است، صحت ندارد، زیرا مأمون در این عهدنامه از مقام خلافت به گونه‌ای تعبیر می‌کند که با عقاید اهل سنت مطابق است. مأمون در این عهدنامه به سخن عمر استناد می‌جوید و همچنین خلافت خود را مستند و شرعی و قانونی می‌داند. همچنین در این عهدنامه مأمون علت انتخاب آن حضرت را به ولایتعهدی علم، فضل، ورع و تقوای او می‌داند نه به آنچه شیعیان معتقدند که او خلیفه و امام بحق و برگزیده از جانب خدا و منصوص از سوی پدر و اجداد خویش است. نیز در این عهدنامه به صراحت آمده است که ملقب شدن آن حضرت به «رضا» از جانب خود مأمون بوده است. حضرت رضا(ع) به موجب آنچه مؤلف کشف‌الغمه آورده است در پشت این عهدنامه قبول خود را اعلام فرموده است، اما بقای خود را پس از مأمون و وصول خود را به مقام خلافت با تردید و شک تلقی کرده است. البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن‌بینی خاصی که از اوضاع و احوال سیاسی زمان خود داشت می‌دانست که این کار به آخر نخواهد رسید و بنی‌عباس و مخالفان خاندان علی(ع) به هر طریقی که باشد با آن مخالفت خواهند کرد. صدوق در عیون اخبارالرضا از ابوعلی حسین بن احمد سلامی مؤلف اخبار خراسان نقل می‌کند که ولایتعهدی حضرت رضا(ع) به اشاره و توصیه فضل‌بن‌سهل بوده است و چون این خبر به بغداد رسید خاندان بنی‌عباس را خوش نیامد و مأمون را خلع کردند و با ابراهیم‌بن‌المهدی که موسیقیدان و عودنواز بود بیعت کردند و چون مأمون این خبر را شنید دریافت که فضل‌بن‌سهل رأی ناصوابی در پیش او گذاشته است. پس، از مرو بیرون آمد و راهی بغداد شد و چون به سرخس رسید فضل ناگهان در حمام کشته شد و قاتل او «غالب»، دایی مأمون بود. بعد مأمون حضرت را در حال بیماری که به او روی داده بود مسموم ساخت و آن حضرت در اثر آن سم وفات یافت و در سناباد طوس در کنار قبر هارون مدفون گردید. این واقعه در صفر سال 203.ق اتفاق افتاد.

روایتی در عیون اخبارالرضا (2/167) هست که به موجب آن فضل‌بن‌سهل با هشام‌بن‌ابراهیم نزد حضرت رضا رفتند و خواستند برای قتل مأمون و رساندن آن حضرت به خلافت با او تعهد بندند. حضرت بر ایشان خشم گرفت و هر دو را از نزد خود راند. آن دو ترسیدند و نزد مأمون رفتند و گفتند ما می‌خواستیم «رضا» را بیازماییم. پس از آن حضرت رضا(ع) نزد مأمون رفت و قصه را بازگفت و مأمون دریافت که حق با امام رضا(ع) بوده است. شاید این معنی یکی از اسباب مخالفت فضل با امام باشد و شاید عوامل دیگری هم باشد که بر ما مجهول است. به هر حال بنا به گفته طبری (حوادث سال 203) حضرت رضا(ع) به مأمون گفت که فضل اخبار بغداد و نارضایی مردم را از خودش و برادرش حسن‌بن‌سهل و حتی از ولایتعهدی خود آن حضرت نهان می‌دارد و مردم در بغداد با ابراهیم‌بن‌المهدی بیعت کرده‌اند. چون مأمون در این باره تحقیق کرد و صدق گفته‌های آن حضرت بر او روشن شد عازم بغداد گردید و چنانکه در تواریخ مذکور است در سر راه، فضل‌بن‌سهل در سرخس در حمام کشته شد و خود حضرت رضا(ع) در طوس وفات یافت.

مجلسی در بحارالانوار (49/311 چاپ جدید) تحت عنوان «تذییل» درباره اینکه آیا حضرت رضا(ع) به مرگ طبیعی وفات یافته یا شهید شده است می‌گوید: میان اصحاب ما (یعنی شیعه) و مخالفان (اهل سنت) در اینکه آیا حضرت رضا به مرگ طبیعی درگذشته یا مسموم شده اختلاف است و اشهر در میان ما شیعیان آن است که آن حضرت به سم مأمون شهید شده است و از سید علی‌بن‌طاووس از علمای شیعه نقل شده است که او منکر مسموم بودن آن حضرت است و نیز اربلی در کشف‌الغمه مسموم شدن آن حضرت را انکار کرده است و گفته است که ابن‌طاووس قبول نداشت که مأمون حضرت رضا(ع) را زهر داده باشد. البته مجلسی اظهارات مؤلف کشف‌الغمه را رد می‌کند و حق را به ‌جانب صدوق و مفید می‌دهد و معتقد است که آن حضرت مسموم شده است. درباره مسموم شدن آن حضرت از راه انگور یا انار یا چیز دیگر روایات مختلفی است و آنچه می‌توان با قطع نظر از جزئیات و تفاصیل واقعه گفت این است که همچنانکه انتخاب آن حضرت به ولایتعهدی سیاسی بوده است وفات آن حضرت هم در جوّی سیاسی صورت گرفته است و به همین جهت احتمال مسموم شدن حضرت بیشتر است، زیرا مأمون پس از شنیدن اینکه او را در بغداد از خلافت خلع کردند و با ابراهیم‌بن‌المهدی بیعت کردند دریافت که یکی از علل عمده مخالفت بزرگان و دست‌اندرکاران بغداد با خلافت او همین ولایتعهدی حضرت رضا(ع) است و خواست به هر نحوی که شده است خود را از این گرفتاری که گریبانگیر او شده بود نجات دهد.

شخصیت ملکوتی و مقام شامخ علمی و زهد و اخلاق حضرت رضا(ع) و اعتقاد شیعیان به او سبب شد که نه تنها در مدینه بلکه در سراسر دنیای اسلام به‌عنوان بزرگترین و محبوب‌ترین فرد خاندان رسول اکرم(ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشوای دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند. بیست و چند سال بیش نداشت که در مسجد رسول الله(ص) به فتوی می‌نشست. علمش بی‌کران و رفتارش پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام می‌گردید. کسی را با عمل و سخن خود نمی‌آزرد، تا حرف مخاطب تمام نمی‌شد سخنش را قطع نمی‌کرد. هیچ حاجتمندی را مأیوس باز نمی‌گرداند. در حضور مهمان به پشتی تکیه نمی‌داد و پای خود را دراز نمی‌کرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان می‌نشست و غذا می‌خورد. شبها کم می‌خوابید و قرآن بسیار می‌خواند. شبهای تاریک در مدینه می‌گشت و مستمندان را کمک می‌کرد. در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگی می‌کرد. نظافت را در هر حال رعایت می‌فرمود و عطر و بخور بسیار به کار می‌برد. عادتاً جامه ارزان و خشن می‌پوشید، ولی در مجالس و برای ملاقات‌ها و پذیرایی‌ها لباس فاخر در بر می‌کرد. غذا را اندک می‌خورد و سفره‌اش رنگین نبود. در هر فرصت مقتضی مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه می‌کرد. برای خنثی کردن توطئه‌های مأمون و اطرافیان او مراقبتی هوشیارانه داشت.

 

 

------------------------------------------

منابع: دائرة المعارف تشیع، ج2، ص364-368؛

سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص467-498

و منابع دیگر که در متن آمده است.

 

 

کد خبر: 13955224580
1395/5/22

پر بازدید
1392/7/4: حقوق استاد و شاگرد در رساله حقوق امام سجاد(ع)
1392/3/23: اخلاق فردی، شخصیت اجتماعی و مقام عصمت حضرت عباس(س) از زبان آیت‌الله سیدرضی شیرازی
1392/11/13: گفتمان اعتدال و نواندیشی دینی / سید صادق حقیقت
1392/6/5: فرياد مظلوم، فریادی مشروع
1392/9/20: دولت و ابزارهای الزام به شریعت / محمد سروش محلاتی / شش بخش
آخرین مطالب
1401/5/10: عاشورا و برهان فطرت/ آیت الله عرب
1401/5/10: تفسیر علمی و تجلی عینی قرآن در عاشورا/ آیت الله عرب
1400/11/26: روزنامه جمهوری اسلامی/قسمت اول/صفحه حوزه: علی‌اکبر بیگی نوآوری فقهی حضرت آیت ‏الله صانعی در فتوای رفع حرمت نظر در فرزند خواندگی
1400/10/11: نواندیشی در فتاوای آیت الله صانعی / علی اکبر بیگی
1400/9/15: آیت الله یوسف صانعی (ره): رشیده نباشند، ازدواجشان حرام است
بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن