بازدید این صفحه: 5652 تاریخ انتشار: 1392/9/5 ساعت: 08:10:56
عدالت بدون آزادی محقق نمی شود / محمد علی ایازی
قرآن به عنوان کتاب آسمانی مسلمانان حاوی برنامه و دستورالعملی برای وجوه مختلف زندگی انسان است. یکی از برنامه های مطرح شده در قرآن...
موضوع: اندیشه نویسنده: حجة الاسلام و المسلمین سید محمد علی ایازی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)، حجت الاسلام والمسلمین سید محمدعلی ایازی، قرآن پژوه سیاست را یک نوع تدبیر، اداره و حرکت به سمت و سوی جامعه دانست و معتقد است: دین نمی تواند نسبت به سیاست بی تفاوت باشد لذا سیاستهای حاکم بر جوامع باید بتواند زمینههای بهروزی و سعادت جامعه را فراهم کند. علاوه بر این مساله میان سیاستمدار عادی و عرفی با سیاستمدار دین ورز تفاوت است، بدون شک سیاستمدار دین ورز و عادی هر دو موظف هستند به مسایل عرفی جامعه خود توجه کنند و برای جامعه خود رفاه، امنیت، دانش و... را تحقق بخشند اما یک سیاست ورز با اندیشه دینی علاوه بر این امور، دغدغه دیگری دارد و آن حفاظت و حراست از امنیت اخلاقی است که این کار با زور و اجبار صورت نمی گیرد بلکه باید با برنامه ریزی و سیاستگذاری کلان به انجام رسد.
*سياست در همه حال مورد توجه صاحبنظران بوده، زيرا سياست با زندگی مردم چنان آميخته كه یا بر آن تاثير میگذارند و يا از آن متاثر میشوند؛ اسلام چه تعریف و توصیفی از سیاست دارد؟
ایازی: اگر بخواهیم با نگاه مبنا شناسی به سیاست توجه کنیم، اسلام از آن دسته ادیانی است که بین دنیا و آخرت رابطه متعادلی برقرار کرده است. برخی ادیان بیشتر بر روی مساله آخرت گرایی توجه میکنند و برخی دیگر بیشتر به مسایل دنیا توجه دارند، اما در اسلام و آیات قرآن کریم بر روی هر دو جنبه تأکید دارد، یعنی قرآن و احادیث هم حیات دنیا با همه ابعاد مادی رفاه، عدالت و هم معنویت و آخرت تکیه شده است؛ «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً» (اسراء: 72) "کسی که در این دنیا کر و کور باشد در آن دنیا نیز کر و کورتر خواهد بود یا به تعبیر دیگر دنیا مزرعه آخرت و مقدمه تعالی است، زیرا: "من لا معاش له لا معاد له»؛ کسی که در این دنیا معاشی ندارد، در آخرت هم معاد نخواهد داشت." اسلام همواره بر روی مقولههای چون مبارزه با فقر، بی عدالتی، ظلم، ستم، استبداد و امثال اینها تکیه کرده است، زیرا میان موفقیت و سعادت انسان در آخرت و بهروزی او در دنیا یک رابطهای و ملازمهای وجود دارد و وجود تعالیمی در اسلام از جمله بهروزی، آسایش، لذت و آرامش در حیات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با جامعهای سالم و عادلانه و دور از استبداد و دیکتاتوری تحقق میپذیرد و به دلیل وجود همین رابطه تنگاتنگ است که در فلسفه بعثت انبیا (سوره حدید: 25) مساله اقامه قسط مطرح شده است.
با توجه به چنین مباحثی جایگاه سیاست، روشن میشود و میتوان گفت، سیاست نیز از دین جدا نیست، چون حیات معنوی جدای از حیات مادی و شکل اداره و وضعیت اجتماعی جدا نیست و هرگونه آسیب اجتماعی تأثیر به حیات معنوی است بنابراین مبنا، اگر سیاست و سیاست ورزی به این جهت است که بتواند سعادت انسان را در دنیا تامین کند، این امر مقدمه کمال و سعادت انسان در آخرت خواهد شد. جامعهای که در آن فقر، استبداد، انحطاط، عقب ماندگی و جهل باشد، جامعه بهروزی، اخلاقی و معنوی نخواهد بود. در حقیقت چنین جوامعی نمیتوانند خود را به کمالات الهی برسانند، انسانهای چنین جوامعی، به معنای مطلوبش الهی نیستند و در آخرت نیز وضعیت خوبی ندارند. یک فرد خود میتواند انتخابگر گرسنگی و فقر باشد، اما یک جامعه گرسنه، فقیر، ستمدیده و استبداد زده، نمی تواند سعادتمند باشد. نگاه اسلام به سیاست، به این معنا اساسی و جدی است و آموزهای فراوان در جهت اصلاح جامعه برای تحقق اهداف غایی دین است؛ زیرا زمینه ها و بسترهای رشد معنویت و اخلاق را فراهم می کند. سیاست یک نوع تدبیر، اداره و حرکت به سمت و سوی جامعه است، و دین نمی تواند نسبت به آن بیتفاوت باشد لذا سیاستهای حاکم بر جوامع باید بتواند زمینههای بهروزی و سعادت جامعه را فراهم کند.
* در قرآن اشاره ای بر این اصل شده که انبیاء با استفاده از سیاست و مفهوم آن، تدبیری بیاندیشند به گونهای که طبق آن تقوا و کرامت انسانی به مرحله اجرا رسیده باشد؟
ایازی: حرکت پیامبران در تاریخ ملازمه با دست گرفتن قدرت نداشته است. برخی از پیامبران تنها به نقش هدایتی و تربیتی توجه میکردهاند و برخی افزون بر آن از قدرت سیاسی به عنوان وسیلهای برای تحقق اهداف استفاده بردهاند؛ مثلا در تاریخ برخی از پیامبران آمده که تلاش می کردند که قدرتی به وجود بیاورند تا بتوانند سیاستی که خواهان آن هستند را اعمال کنند. حضرت داوود(ع)، حضرت سلیمان(ع)، حضرت یوسف(ع) و حضرت موسی(ع) نمونههای شاخص و کامل این حقیقت هستند. حضرت یوسف (ع) از حاکم درخواست کرد؛ «اجعلنی علی خزائن الارض» به من قدرتی بده تا بتوانم مواد غذایی جامعه را ساده فراهم کنم و در اختیار مردم بگذارم و زمینه های بی عدالتی و تقسیم غیر عادلانه را از بین ببرم. قرآن کریم نیز به آموزش این مساله پرداخته که پیامبران با کتاب و بینات و میزان میآیند، تا مردم بتوانند اقامه قسط کنند، زیرا عدالت و قسط در جامعه ایجاد سلامت و بهداشت روانی میکند. نکتهای که خداوند بیان می فرماید: "لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (حدید: 25)" پیامبران با کتاب، بینات و میزان می آیند نه خود انبیا، بلکه خود مردم بتوانند اقامه عدالت و قسط کنند. بنابراین، منظور از سیاست، چنین هدفی است که آن را تحقق ببخشند و لذا دو پایه اساسی سیاست، عدالت و آزادی است، زیرا بدون آزادی عدالت هم تحقق نمیپذیرد و هدف رسالت پیامبران تحقق این دو امر بود. پیامبران خود عدالت و آزادی را برقرار نمیکردند؛ بلکه زمینه های برقراری عدالت و آزادی در جامعه را فراهم میکردند. اصل و اساس حرکت و موفقیت پیامبران در سایه ایجاد آزادی است. مشرکین به پیامبر اعتراض میکردند و مانع از رسیدن پیام پیامبر به مردم میشدند؛ هدف پیامبر این نبود که مردم را مجبور به پذیرش دین کند؛ بلکه میخواست این موانع آزادی را از بین ببرد چرا که تا آزادی نباشد، مردم نمی توانند دعوت پیامبران را بشنوند. این عدالت آزادی مدنظر با سیاستورزی در بابی صحیح تحقق پذیر است.
* عده ای معتقدند آزادی نقطه مقابل بندگی و اطاعت از خداوند است و اطاعت از خداوند همان آزادی است، از نظر شما مفهوم آزادی چگونه تبیین می شود؟
ایازی: بندگی خداوند یعنی دوری از بندگی طاغوت و طاغوت به معنای قدرتی غیر الهی، غیر اخلاقی و غیر انسانی. طاغوت کسی است که میخواهد قدرت خود را بر دیگران تحمیل کند، طغیان و ستم کند و زور گوید؛ کسی که بنده خداست هیچگاه حاضر نخواهد بود تابع زورگو شود، حتی اگر به نام دین و برای بهشت بردن مردم باشد. بهشت بردنی که با زور باشد، بهشت نیست و ارزش ندارد. چون او انتخاب نکرده و در رفتنش نقش نداشته و با آگاهی و اراده او نبوده است. پایه دعوت به توحید، آزادی از اسارتهای درونی و بیرونی است. آزادی در حقیقت زمانی تحقق پیدا میکند که انسان اسیر هواهای نفسانی و قدرتهای بیرونی نباشد. امیرمؤمنان علی(ع) درباره فلسفه بعثت پیامبران در نهج البلاغه میفرماید: "لیثیروا علیهم دفائر العقول»؛ پیامبران میآیند تا استعدادهای نهفته انسانها را شکوفا کنند. انسانها استعدادهایی دارند که در اثر موانع، فشارها و مشکلاتی که وجود دارد، به درستی شکوفا نمیشوند؛ مثل اینکه طلایی را از زیر خاک بیرون میکشانند و آن را به دیگران نشان میدهند. پیامبران آمدند تا غلها و زنجیرهایی که به دست و پای انسانها بسته میشود را باز کنند.
* آزادی موضوعی است که در محافل عمومی همواره مطرح است و آن به گونه ها و زمینههای متفاوت بیان میشود، قرآن به آزادیهای سیاسی اشاره ای دارد؟ قرآن چه تعریفی از این دسته آزادی ها ارائه می دهد؟
ایازی: آزادی سیاسی را در چند محور میتوان خلاصه کرد. اول، حق انتخاب و قدرت فردی است که میخواهد اداره جامعه را به عهده بگیرند. رهبران دینی تنها میتوانند معیار کلی و افرادی را که تشخیص میدهند صلاحیت دار هستند را به مردم نشان دهند، حق تصمیمگیری و انتخاب به جای مردم را ندارند؛ زیرا هر انسان به عنوان یک فرد در جامعه خود، حق انتخابگری دارد. دومین محور آزادیهای سیاسی حق انتقاد و آزادی بیان است؛ بدین معنا که اگر هر شخصی اشکالی در حاکمان دید بتواند نسبت به آن انتقاد کند.
آزادی و حق انتخاب و بیان از چند جهت است. اول در حوزه عقیده است که قرآن در این مورد میفرماید: "وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ»؛ ای پیغمبر تو جبار نیستی. تو نمیخواهی مردم را با جبر مجبور کنی، آنان خود باید بخواهند. «ولست علیهم بمسیطر » تو بر آنها چیرهگر نیستی که چنین کنی.
دوم، حق انتقاد در حوزه سیاسی است. " امام علی(ع) در نهج البلاغه چندین مرتبه از رابطه حقوق متقابل بین حاکم و مردم صحبت میکند. ایشان برای انسانها حقی را قائل میشوند و میفرمایند: "النصیحه لائمه المسلمین؛ حق مردم این است که بتوانند زمامداران خود را از بالا به پایین نصحیت و نقد کنند."
مرحوم مجلسی در بحار الانوار نیز در مورد مسالهای بالاتر از حق به روایتی اشاره میکند که بالاتر از حق یعنی ضرورت انتقاد در جامعه برای سلامت قدرت است. در این باره نقل میکند: "کونوا نقاد الکلام»؛ نقد کنید بدین معنا که تنها شنونده و ناظر نباشید. بلکه اگر دیدید اشکالی وارد است، آن را بگویید و آزادی سخن داشته باشید.
محور سوم آزادیهای سیاسی، تشکیل نهادها و احزاب است. یکی از راههای کنترل قدرت تشکیل احزاب است، این گروهها و حزبها میتوانند از طریق جمعی بر عملکرد مسوولان نظارت داشته باشند. احزاب میتوانند ناظر بر قدرت و صاحبان قدرت باشند، نقد، تعامل و مشارکت کنند. بدون شک امروز نسبت به گذشته احزاب شکل گستردهتری پیدا کردهاند اما یکی از راههایی که انسان میتواند سیاست ورزی کند، تشکیل و تأسیس نهادهای مدنی است که یکی از این نهادها تشکیل احزاب است. وجود احزاب میتواند یکی از حقوق و پایههای بهروزی و تحقق امنیت، عدالت و آزادی باشد. در همین راستا خداوند در قرآن دستور به امر به معروف و نهی از منکر داده است که امر به مسایل کلان جامعه باز میگردد. به تعبیر امام علی(ع) امر به معروف این است که بتوانی در مقابل کسی که زور میگوید، سخن بگویی؛ این امر از طریق تشکیل احزاب و به صورت جمعی و در چارچوب قانون و شناسنامهدار و تعریف شده امکان پذیر است.
*مردم با انتخاب یک فرد با معیارها و ویژگیهای خاص وظیفه خود را در انتخاب انجام میدهند، پس از انتخاب یک سیاستمدار از سوی مردم، وظیفه سیاستمدار چیست و این فرد چگونه میتواند مردم را به مسیر اصلی هدایت کند؟
ایازی: اولین اقدامی که یک سیاستمدار برای جامعه خود بر طبق عرف باید انجام دهد این است که بتواند برای آن جامعه رفاه فراهم کند و دانش آن را افزایش دهد. نیازهای آنان را تأمین کنند. امنیت و رفاه و عدالت و حق انتخاب و آزادی آنان را تضمین کنند. مسالهای که در این میان پیش میآید، تفاوت سیاستمدار عادی و عرفی با سیاستمدار دین ورز است. بدون شک سیاستمدار دین ورز و عادی هر دو موظف هستند به مسایل عرفی جامعه خود توجه کنند و برای جامعه خود رفاه، امنیت، دانش و ... را تحقق بخشند، اما یک سیاست ورز با اندیشه دینی علاوه بر این امور، دغدغه دیگری دارد و آن حفاظت و حراست از امنیت اخلاقی است و این کار با زور و اجبار نیست، با برنامه ریزی و سیاستگذاری کلان است و باید بر اصول و مبانی دینی نیز تاکید کنند.
* این اصول چیست؟
ایازی: اول اصل کرامت انسان است. کرامت انسان، جزو اصول یک دین ورز است. یکی از دغدغه های یک نظام دین ورز این باید باشد که کرامت انسان رعایت شود زیرا با ایجاد شخصیت و هویت انسانی جامعه به خواستههای معقول خود میرسد. بدینجهت باید کرامت را در آن جامعه به معنای استعلایی آن تحقق بخشد. همه انسانها در هر مرتبه و موقعیت اعتقادی، اجتماعی و اعتقادی و مذهبی که باشند باید کرامت داشته باشند. اگر میخواهد رفاه داشته باشند با کرامت باشد، امنیت با کرامت. معنویت و اخلاق بر مبنای کرامت. باید به گونه ای وضعیت اقتصادی را برای همه انسان ها تعدیل بخشد. از نظر اجتماعی، در محل کار خود ارزش و موقعیت انسانی مطلوب را داشته باشند.
این معنا را با مثالی در تجسم کرامت درباره غیرمسلمان توضیح میدهم. امیرالمؤمنین پیرمردی را دیدند که دست نیاز دراز کرده بود، حضرت برآشفته شدند و فرمودند: "ما هذا؟" این چه وضع و بساطی است؟ به امام علی(ع) گفتند: " این نصرانی است"، حضرت بیشتر عصبانی شدند و خطاب به مسوولان گفتند: این نصرانی در این مملکت کار کرده، جوانی خود را گذرانده حال که پیر شده و نمیتواند کار کند باید دست نیاز دراز کند؟ و شما او را رها کردهاید؟ بنابراین حضرت دستور دادند این شخص از بیت المال تامین شود. این بدین معنی است که در یک جامعه دینی نباید یک مسیحی چنین باشد که دست تکدی دراز کند.
مثال دیگر اینکه روزی غارتگران معاویه در حمله به شهر انبار به زنی غیرمسلمان بی احترامی کردند و دستبند، گردنبند و خلخال او را گرفتند. امیرمومنان(ع) پس مطلع شدن از این جریان خطبه جهادیه (خطبه 27 نهج البلاغه) را انشا کردند و در آن خطبه این عبارت را دارند: «اگر مرد مسلمانی از اندوه این قضیه بمیرد، نباید او را ملامت کرد». این دو نمونه نشان میدهد کرامت انسان ها باید در جامعه حفظ شود، کرامتی که در ابعاد مختلف معنا و مفهوم خاص خود را دارد.
دومین اصل بسیار مهم عدالت است. یکی از معیارها حتی در احکام و شریعت عدالت است. دینداری با محک عدالت سنجیده میشود. عدالت در سلسله علل احکام است و وضع احکام بر مبنای عدالت است. در مقام اجرا نیز چنین است. هر چه جامعه استعلای بیشتری داشته باشد، محک و معیار عدالت دقیقتر خواهد بود. به عنوان مثال آهن را با ترازو وزن میکنیم، اما زمانی که میخواهیم طلا را وزن کنیم، آن را با ترازوهای بسیار دقیق که حتی گرم آن را هم مشخص میکند، وزن میکنیم، زیرا که ارزش طلا بسیار بالاتر از آهن است. عدالت نیز همین گونه است. هر چه معرفت و محک این جامعه بیشتر باشد، توجه و حساسیت او نسبت به عدالت افزایش پیدا میکند. این بدان جهت است که در یک جامعه حتی نباید نسبت به کسی ذرهای بی عدالتی شود، بی تفاوت خواهد بود. امام علی(ع) و یک یهودی شکایت داشتند و با هم به دادگاه رفتند. قاضی در هنگام دیدن امام (ع) گفت، السلام علیک یا امیرالمومنین، در این هنگام امام علی(ع) فرمود: من در بیرون از دادگاه امیرمؤمنان هستم و در اینجا هیچ تفاوتی با دیگر افراد ندارم، بنابراین باید سخن، احترام و سلام تو به من مانند دیگران باشد و تفاوتی میان ما نگذاری.
در مساله سوم یعنی دعوت به معنویت و هدایت به امور الهی و غیبی، حکومت دینی نسبت به سایر حکومتها سکولار و عرفی است که تفاوتی جدی پیدا میکند. یک سیاستورز دینی باید علاوه بر تحقق امور رفاهی، جامعه را بدون زور و اجبار به سوی معنویت و امور الهی سوق دهد: « الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج: 41). همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و به كارهاى پسنديده وامىدارند و از كارهاى ناپسند باز مىدارند. حکومت تصدی گری نمی کند، برنامه ریزی و سیاست گذاری کلان میکند و نسبت به روند کلی جامعه حساس است.
مساله چهارم، پاسداری از اخلاق و ارزش های انسانی است. سیاست مدار دین ورز یک جامعه دینی غیر از انجام اصول عقلایی برای ایجاد رفاه، باید بتواند معنویت را در جامعه تحقق بخشد، تحقق این اصول به معنای پاسداری ارزشهای اخلاقی در جامعه است. رفتاری که منجر به ترویج دروغ و رفتار غیر دینی در جامعه می شود مسلما نمی تواند جامعهای را به سمت دینی شدن سوق دهد. ظهور و بروز ارزشهای اخلاقی در جامعه به فقر وابسته است. اگر در جامعهای فقر نباشد، فساد و فحشا هم نخواهد بود، در صورت نبود فقر جامعه اخلاقی شده و بسیاری از ارزشهای اخلاقی مانند امانتداری، راستگویی، قانونمداری، احترام به دیگران و ادب اجتماعی تحقق خواهد یافت و مسلما یک جامعه سیاستورز، پاسدار ارزشهای اخلاقی و انسانی است.
با این تفسیر می توان حوزه شناخت و همراهی با دین را فهمید. در این صورت جامعه دینی می شود و حکومت دینی به این معنا می شود نه این که دین حکومتی شود.
* می توان نتیجه گرفت، اگر یک سیاستمدار کشور اسلامی این خصوصیات را داشته باشد، سیاست مطلوب قرآن نیز تحقق خواهد یافت؟
ایازی: بله، اگر سیاستمداران اصول مورد اشاره را تحقق بخشند یا نسبت به آن برنامهریزی کنند مسلماً سیاست مطلوب قرآن کریم با همه ابعاد و محورهای آن در جامعه برقرار خواهد شد و بسیاری از مشکلات از بین خواهد رفت. مانند کسی که برای ایجاد اشتغال برنامهریزی کند، با تحقق این برنامهریزی، خواهد توانست بسیاری از مشکلات جامعه مانند فقر، اعتیاد، سرقت، دزدی، فساد و فحشا و نا امنی را ریشه کن کند.
* وضعیت کنونی کشورهای اسلامی نشان میدهد که اکثر این کشورها نتوانستند از سیاست مطلوب و مورد اشاره قرآن استفاده درستی داشته باشند، موانع آن را چه میدانید؟
ایازی: در عدم استفاده از سیاست مورد اشاره قرآن، سه عامل بسیار مهم دخیل است. اول، عام و اساس جوامع اسلامی، فقر فرهنگی و سطح پایین علمی این جامعههاست، اگر مردم استبداد را تحمل میکنند، ریشه در جهل و عقب ماندگی آنان دارد، مسلماً نمیتوان گفت تنها دشمنان چنین میکنند، بلکه خود آنها نیز عملاً در این زمینه تلاش نکردهاند، تا به رشد علمی و فرهنگی مطلوب دست یابند. اساس بدبختی های انسان از عدم شناخت برمی خیزد. ما بسیاری از مسایلی را نمی دانیم که اگر بدانیم برخی از رفتارها و واکنش ها را انجام نمی دهیم و مبتلا به بسیاری از مشکلات نمی شویم. من فکر می کنم مساله عقب ماندگی علمی و فرهنگی می تواند نقش اول را در مشکلات جامعه داشته باشد.
دومین مساله مسوولیت جمعی است. هر انسانی مسوولیتی دوگانه دارد، یکی مسوولیت شخصی و دیگری مسوولیت اجتماعی است.
گاهی ما به لحاظ فکری و فرهنگی تصور می کنیم باید خودمحور باشیم و تنها به کارهای خود توجه کنیم و برای سایرین اهمیت قائل نباشیم در حالی که بین این دو رابطه ای است. اگر شخصی احساس کند برخی از اقدامات و حرف ها برای او هزینه دارد در حقیقت احساس مسوولیت ندارد. به عنوان مثال شاید در محیطی که کار می کنیم مشکلاتی وجود داشته باشد، همگان، چه کسانی که طرف اصلی مشکل هستند و چه کسانی که با مشکل به وجود آمده ارتباطی نداشته باشند، باید در صدد برطرف ساختن این مشکل برآیند و در مقابل این مساله احساس مسوولیت داشته باشند در این صورت مطمئناً در یک محیط کاری، شهری و جامعه جهانی مشکلی تداوم نخواهد یافت. شاید یکی از عللی که کشورهای اسلامی ناکام ماندهاند، همین است که روشنایی چراغ این احساس مسوولیت در میان آنان کم سو شده است و چنین فرهنگی در میان آنان ساخته و پرداخته نشده است لذا کسی که به کارهای مردم و دیگران اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست. مسوولیت پذیری نسبت به همگان یکی از نشانههای مسلمانی است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: "كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته؛ همه ما مانند یک چوپان هستیم. بدین معنا که همه باید در قبال یکدیگر مسوول بوده و نسبت به هم بی تفاوت نباشیم".
مساله سوم تقدس یابی است. آیا ممکن نیست که فرد عادل از عدالت خارج شود؟ اگر یک فردی عادل باشد اما خطا کند، چه کسی میتواند مقابل او بایستد؟ پاسخ به این سوال کنترل از درون و بیرون است یعنی باید به موازاتی که از درون فرد خودش را مواظبت میکند جامعه هم باید نهادها و دستگاههایی باشد که همه مراتب حکومت را از بالا تا پایین کنترل و نظارت کند. در صورت چنین اقدامی جوامع دچار انحراف نخواهند شد. حجر بن عدی یکی از شخصیت های بزرگ آن زمان با لحن نا ملایمی "السلام علیک مذله المومنین؛ سلام بر کسی که مومنین را ذلیل کرده" به امام حسن(ع) انتقاد می کند که چرا با معاویه صلح کردند، حضرت نمیگوید، تو به چه حقی به من انتقاد میکنی، بلکه تمام ماجرا و مسایل پیش آمده را برای او توضیح می دهد. امام علی نیز در زمان حکومت خود به مردم می فرماید: چرا حرف نمی زنید و به من نقد نمی کنید. به واقع اگر فرهنگی مانند زمان امیرالمؤمنین در میان جوامع نهادینه شود مسلما تقدس های غلط از بین خواهد رفت و پس از آن شاهد مراتب نقد، اصلاح، امنیت، عدالت و کرامت در جوامع اسلامی خواهیم بود.
*در بسیاری از کشورهای اسلامی شاهد حرکتهایی هستیم که از تفکر دینی مردم نشأت گرفته است، آیا میتوان این تعبیر را داشت که جهان اسلام سعی دارد موانع موجود را از سر راه خود بردارد؟
ایازی: تدریجا و با توجه به وضعیت دانش اطلاع رسانی و الکترونیک که امروز از طریق ماهوره، اینترنت خبررسانیها به وجود آمده عملا به سمت برداشتن موانع تحقق سیاست مطلوب قرآن پیش می روند، اما اگر در اندیشه ما یک اصلاح فکری و نظری به وجود نیاید، امکانات موجود در تحقق رشد و آگاهی مصرف نخواهد شد بلکه مسایل و سخنانی به مراتب عجیب نشر پیدا خواهد کرد و در اندیشه کسانی که دم از استبداد و تحجر می زنند و خود را سنت گرا مینامند، یک نوع تقدس حاکم به وجود میآید.
به عنوان مثال گروه القاعده امکانات و بخشهای اطلاعرسانی در اختیار دارند و نوع فکر و خشونت آنان از طریق همین رسانه ها، تبلیغ و ترویج می شود و بسیاری مشکلات را برای جهان اسلام به همراه میآورد. این مساله نشان میدهد که این نوع اندیشه باید اصلاح شده و تغییر کند.
* این امر وظیفه چه کسانی است؟
ایازی: نخبگان و روشنفکران. نواندیشان دینی و مصلحان اجتماعی که به آگاهی مردم بپردازند و خطرات تندروی، خشونت و تعصب را بازگو کنند.
کد خبر: 139295495
1392/9/5
|