بازدید این صفحه: 5476 تاریخ انتشار: 1393/8/28 ساعت: 09:34:15
اسوه هاي حلم و مهرباني (به مناسبت 28 و30 صفر) / آیت الله صافی گلپایگانی
فرارسيدن ايام جانسوز رحلت حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و شهادت حضرت امام حسن مجتبي و امام رضا عليهما السلام بر پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام تسليت باد
موضوع: مناسبت
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
دوازده نور (دوازده حكمت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله)
مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخيهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ؛ هركس آبروي مؤمني را حفظ كند، بدون ترديد بهشت بر او واجب شود. (وسائل الشيعة؛ جلد12، باب156)
اتّقِ دَعْوَةَ المَظْلُومِ فَإنّما يسال الله حقّه وَ ان الله لَنْ يُضِيع لذي حَق حَقّه؛ از نفرين مظلوم بپرهيز زيرا وي به دعا حق خويش را از خدا ميخواهد و خدا حق را از حقدار دريغ نميدارد.(نهج الفصاحة، ص161)
الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ؛ عبادت هفتاد جزء است و بالاترين و بزرگترين جزء آن كسب حلال است.(كافي؛ج5،ص77)
اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ عَزَّوَجَل؛ از فراست مؤمن بترسيد كه چيزها را با نور خداون مينگرد. (كافي؛ ج1، ص218)
اثْنَان يعجلهُما الله فِي الدُّنيَا البَغيُ وَعُقُوقُ الوالدين؛ دو چيز را خداوند در اين جهان كيفر ميدهد: تجاوز (به حقوق ديگران)، و ناسپاسي به پدر و مادر. (نهج الفصاحة؛ ص165)
انَّ الدينارَ وَ الدُّرهَمَ اَهْلَكا مَنْ كانَ قَبلكُمْ و هُما مُهْلِكاكُمْ؛ همانا دينار و درهم پيشينيان شما را به هلاكت رساند و همين دو نيز هلاك كننده شماست. (كافي؛ج2،ص316)
أحَبُّ الاعْمَال الَي اللهِ أدوَمُها وإن قَلَّ؛ محبوبترين كارها در پيش خدا كاري است كه دوام آن بيشتر است، اگر چه اندك باشد.(نهج الفصاحة؛ص167)
أحَبُّ الجِهَاد الَي الله عزّوجل كلمةُ حَقٍّ تُقال لإمام جائر؛ بهترين جهادها در پيش خدا سخن حقي است كه به پيشواي ستمكار گويند. (نهج الفصاحة؛ص169)
أَحَبُ الطَّعَامِ إِلَى اللهِ مَا كَثُرَتْ عَلَيْهِ الْأَيْدِي؛ بهترين غذاها در پيش خدا آن است كه گروهي بسيار بر آن بنشيند. (بحار الانوار؛ج59،ب89)
آيَةُ المُنَافِق ثَلاثٌ: إذا حَدث كَذب واذا وَعَد أخلف و إذا اؤتمن خَانَ؛ نشان منافق سه چيز است: 1. سخن به دروغ بگويد. 2. از وعده تخلف كند.3. در امانت خيانت نمايد. (نهج الفصاحة؛ص156)
لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ بَعْدَ وَقْتِهَا؛ كسي كه نماز را از وقتش تأخير بيندازد، (فرداي قيامت) به شفاعت من نخواهد رسيد.(وسائل الشيعة؛ ج4،ب1)
خَيرُ الأصحابِ مَن قَلَّ شِقاقُهُ و كَثُرَ وِفاقُهُ؛ بهترين ياران كسي است كه ناسازگاريش اندك باشد و سازگاريش بسيار.(مجموعه ورام؛ج2)
«نداي اسلام از اروپا» (اثر معظم له)
كتاب مذكور، نشرية مجمع اسلامي جهاني در لندن ميباشد كه هنگام سفر فقيه فرزانه آيت الله العظمي صافي گلپايگاني دام ظله العالي به آن شهر در سال 1397 هـ.ق، مجموعه سخنرانيها و گفتگوهاي ايشان با مسلمانان مقيم لندن، در نشريه مجمع چاپ شده و در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.
معظم له در مقدمه اين كتاب مينويسد:
«براي اينكه از اين سفر يادگاري خدايي در اينجا گذارده باشم به مناسبت ايام سوگواري ماه صفر و رحلت حضرت خاتم الانبياء، صلي الله عليه و آله مقالهاي با حال شدّت كسالت و مرض و نداشتن وسيلهاي جز قلم و كاغذ تحت عنوان (درسهايي از عظمت پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله) نوشته و به نام هديه حضور برادران و خواهران محترم مسلمان انگلستان تقديم ميدارم.»
مطالب گوناگوني از جمله اعتقادي، فلسفة احكام، تاريخ و سيرة پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت ايشان عليهم السلام و ساير مطالب مفيد و ارزنده كه در اين كتاب به چاپ رسيده و براي علاقمندان سودمند است.
درسهايي از عظمت حضرت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله (نوشتاري از معظم له)
1. عظمت در رسالت و دعوت
در بين دعوت كسانيكه در تاريخ بشر براي اصلاحات اجتماعي يا انقلابات بنيادي قيام كردهاند. دعوتي عاليتر و رسالتي انقلابيتر و جامعتر از رسالت پيغمبر اسلام نبوده است.
اساس عظمت دعوت پيغمبر اسلام دعوت به توحيد و يكتاپرستي است كه در كلمهي طيّبهي (لا اله الاّ الله) خلاصه ميشود.كلمهاي كه از آن ارزندهتر و آزادي بخشترو روشنتر و نجات دهندهتر نيست. كلمهاي كه در آن تمام برابريها و برادريها و الفاز امتيازات پوچ و موهوم نهفته است. كلمهاي است كه بهگفتهي كوستاولوبو دانشمند مشهور فرانسوي (در كتاب تمدن اسلام و عرب) در بين اديان تاج افتخاري است كه فقط بر سر اسلام قرار دارد.
كلمهاي كه استثمار و استضعاف را محكوم و ريشهكن ميسازد و هر اطاعتي را كه در اطاعت خدايي و قانون خدايي درج نباشد ناروا و غيرمجاز قرار ميدهد.كلمهاي كه اعلان آزادي بشر و حقوق انسانها است.كلمهاي كه مستبدان را به زانو در آورد و اعلان جنگ داد و بشريت را عليه آنها بسيج كرد.آري حكم مخصوص خدايي است و غير از او كسي كه سزاوار پرستش باشد نيست. همه بايد شعارشان كلمهي (لا اله الاّ الله) باشد. شعاري كه يك فرد عادي را با بزرگترين امپراطوريهاي عالم برابر ميسازد و شعاري كه هر كس آن را فهميد و درك كرد خدايي را با كسري و قيصر مساوي و برابر و بلكه در ارزش انساني برتر يافت.
2. عظمت در اراده و تصميم
دومين عظمت از عظمتهاي پيامبر اسلام عظمت در اراده و تصميم است انجام كارهاي بزرگ و قيام و انقلاب محتاج به اراده قوي و عزم راسخ و تصميم محكم و استوار است. هر چه كاري كه شخص ميخواهد انجام بدهد عظيمتر باشد تصميم بزرگتر و قويتر ميخواهد. بسياري از مردم هستند كه سخن از كار بزرگ و عمل خطيري به ميان ميآورند و به ظاهر خدايي را مصمّم بر انجام آن كار نشان ميدهند اما در وسط كار تطميعات مالي و يا شهواني يا جاه و مقام يا تهديدات و سختيها و دشواريها و مصائب آن را از كار منصرف و تصميمشان را ضعيف و باطل مينمايد.
پيغمبر اسلام به حق در ميان مردان بزرگ تاريخ در تصميم عظيم و يگانه وقتي مأموريت رسالت جهاني در غار حرا به عهده او واگذار شد، وقتي مبارزه با تمام گردنكشان و استثمارگران دنيا و مذاهب باطله و منسوخه و عادات سخيفه و زورمندان وحشي و غارتگران و آدمكشان و العاء رسوم شرك و بتپرستي از جانب خدايي جهان به او پيشنهاد شد بدون درنگ پذيرفت و از غار حرا براي انجام آن قيام و انقلاب بزرگ و تاريخي قدم بيرون گذارد و مأموريتي را كه احدي جرأت اظهار آنرا در برابر يك نفر نداشت مصمّمانه بدوش گرفت و در مكه مركز بتها و بتپرستها و كساني كه فرخ و افتخارشان آدمكشي و قتل و غارت بود، اعلان كرد و بدون خوف و بيم فرياد: (قولوا لا اله الا الله تفلحوا) را بلند فرمود.
در اينجا شخص بايد تاريخ را مطالعه كند تا از زبان گوياي تاريخ مصائب و دشواريها و زحمات و رنجهايي را كه به پيغمبر در راه اعلام عقيدهي توحيد و ابلاغ احكام اسلام رسيد، بشنود.
فشارها و رنجهايي كه پيغمبر ديد هر يك از آن ها براي اين كه يك مرد مصمّم را از كار خدايي باز دارد كافي بود او را اذيت ميكردند توهين مينمودند، سنگباران ميكردند، دروغگو و ساحر و مجنون ميخواندند. كساني را كه به او ايمان ميآوردند مورد شكنجه و تعذيبات سخت قرار ميدادند. سه سال او را و كسان و يارانش را درشعب ابي طالب كه درّهاي بود محصور ساخته و با آنها قطع رابطه كردند. ولي محمد صلي الله عليه و آله در تصميم خدايي باقي ماند متزلزل نشد عقب ننشست به آينده اطمينان داشت اميدوار و خوش بين بود كه بر تمام اين موانع و شدائد پيروز ميشود. وقتي ديدند تهديد و شكنجه و قطع مواد خوراكي و قطع رابطه، كاري انجام نميدهد و محمد صلي الله عليه و آله را در رسالتش سست نميسازد از راه تطميع جلو آمدند. به ابوطالب گفتند پيشنهاد ميدهيم اگر محمد صلي الله عليه و آله مال ميخواهد به قدري مال به او بدهيم كه از همهي ما ثروتمندتر شود و اگر زن زيبايي ميخواهد زيباترين دوشيزگان را به ازدواج او در ميآوريم و اگر رياست و حكومت ميخواهد او را بر خدايي حاكم و رئيس قرار ميدهيم، خلاصه هر چه بخواهد در اختيار او ميگذاريم و اين انقلاب ديني و اجتماعي را كه شروع كرده است تعقيب ننمايد.
وقتي ابوطالب پيشنهاد آنها را به عرض برادر زاده عزيزش رساند و فراهم شدن تمام شئون دنيايي و لذائذ مادي را به او خبر داد و تاريخ را با اين پيشنهاد بر سر دو راهي قرار داد. چه جواب شنيد؟ لحظه خطيري بود كه هر كلمهاي بر زبان محمد صلي الله عليه و آله جاري ميشد در سرنوشت تاريخ اثر ميگذاشت. اگر ابوطالب جواب مثبت ميشنيد بتها باقي ميماند و زنده بگور كردن دخترها ادامه مييافت، رياخواري، ظلم و ستم و استضعاف رژيمهاي فاسد سلب حقوق ضعفا، همه آزاد ميشد و محمد صلي الله عليه و آله هم با گرفتن حق السكوت در خانه مينشست و به عيش و لذتراني سرگرم ميشد و از نظر سران بتپرستها عزت و احترامش فوق العّاده ميگشت.
اما محمد صلي الله عليه و آله مأموريتش خدايي بود و تصميمش آسماني بدون ترديد و بدون درنگ به عمويش فرمود اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند كه از دعوت خدايي دست بردارم قبول نخواهم كرد.
آري دنيا و آنچه در آن است از زر و زيور و مال و ثروت و مقام و رياست در چشم مرد حق و بنده حق پشيزي ارزش ندارد و مرد خدايي را فريب نميدهد.
تاريخ زندگي پيغمبر اسلام در همه حالات نمايشگر تصميم و عزم راسخ و پايداري و استقامت او است.
در جنگ احد كه آن چشم زخم بزرگ به سپاه اسلام رسيد محمد صلي الله عليه و آله فقط خدايي را ميخواند در جنگ بدر كه قريش و لشگر كفر با ساز و برگ و عِدّه و عُدّه كافي آمده بودند و به ظاهر بر حسب قواي مادي فتح خدايي و شكست مسلمانان را قطعي ميدانستند به درگاه خدايي عرض ميكرد.
اللهم ان تهلك هذه العصابة لا تعبد
همه جا و در هر ايستگاه عظمت تصميمش نمايان و درخشان بود و در هيچ كجا سست نشد.
3. عظمت در زهد و بياعتنايي به دنيا
در اين عظمت پيامبر گرامي اسلام نمونه و يگانه و سرآمد تمام زهاد بود.
از نشانههاي زهد آن حضرت اين بود كه در آن وقتي كه در اوج عظمت ظاهري و قدرت مادي قرار گرفته بود با دست خدايي نعلين خدايي را ميدوخت و لباس خدايي را وصله ميكرد و از تجمّلات دنيا پرهيز داشت و اگر زيوري از زيورهاي دنيا را در خانه ميديد ميفرمود آن را از نظر من پنهان كنيد. مبادا كه به ديدن آن مشغول شوم و به ياد دنيا افتم.
بسيار اتفاق ميافتاد كه روزها و بلكه ماه ميگذشت و در خانه آن حضرت غذايي طبخ نميشد و فقرا و مسمتندان را بر خودش و فاطمه عزيزش و حسن و حسينش مقدم ميداشت.
در آن عصر محرومترين طبقات كه از هر جهت حالشان تأسفانگيز بود و مورد استضعاف بودند و تحميلات طاقتفرسا به آنها ميشد. غلامان و بردگان بودند كه افتادگان اجتماع بودند. پيامبر عزيز اسلام كه رسالت و دعوتش در جهت كمك به آنها و آزاد كردن آنها و حفظ حقوقشان قرار داشت و در قرآن مجيد درباره آنها به طور مؤكّد سفارش شده و برنامهاي براي آزادي آنها مقرر شده است. در منظر خارجي و خوراك و پوشاك و نشست و برخاست مانند غلامان بود. غذايش از غذاي غلامان خوردنيتر و لذيذتر نبود و لباسش از لباس آنها بهتر نبود و مانند آنها مينشست. پول و درهم ذخيره نميفرمود آنقدر روي حصير نشسته بود كه بر بدنش اثر گذاشت بود.
پيغمبران ديگر مانند عيسي بن مريم علي نبيّنا و آل و عليه السلام هم زاهد بودند. اما تفاوت عيسي مسيح با پيغمبر اسلام اين است كه عيسي مال و مقامي در اختيار نداشت ولي پيغمبر اسلام قبل از اينكه به رسالت مبعوث شود و در آغاز بعثت ثروت سرشار خديجه را در اختيار داشت و در سالهاي پايان عصر تمام شبه جزيره عربستان را و آنچنان زاهد و بياعتنا به دنيا بود. به جوع و گرسنگي عادت داشت و روزه بسيار ميگرفت.
4. عظمت و رعايت مساوات و برابري انساني با مردم
در اين عظمت پيغبمر عظيم الشان اسلام يگانه معلم مساوات و برابري بود علاوه بر آنكه به وسيله وحي الهي و آيات قرآن مجيد برابري و مساوات انسانها را اعلام داشت عملاً نيز آن را به مردم تعليم داد.
در مجالسي كه داشت بالا و پايين نبوده و از چگونگي نشستن آن حضرت و اصحابش پيغمبر شناخته نميشد كه كسي بگويد آنكه مقدم بر همه و بالاي مجلس نشسته است پيغمبر است يا اينكه اغنيا و اقويا به او نزديكتر بنشينند اين حرفها كه هنوز هم در دنياي به اصطلاح متمدّن هوادار دارد در مجلس پيغمبر و مكتب تربيتي او وجود نداشت. فقير و غني و شاه گدا همه ازچشم پيغمبر يكسان بودند.
در جنگ بدر كه مراكب و اسب و شتر مسلمانها كم بود و مطابق نفرات مركب نداشتند و مراكب را بين نفرات به طور متعادل تقسيم كردند به هر دو يا سه نفر يك مركب رسيد كه به تناوب سوار و پياده شوند. از جمله به پيغمبر صلي الله عليه و آله و دو نفر ديگر كه يك نفر از آنها علي عليهالسلام بود يك مركب رسيد هر وقت نوبت پياده رفتن پيغمبر و فرمانده كل قوا ميشد علي عليه السلام و نفر ديگر ميگفتند يا رسول الله شما سوار باشيد پياده نشويد ما پياده ميآييم اما پيغمبر قبول نميفرمود و پياده ميشد و قريب به اين مضمون ميگفت نه شما از من در پياده رفتن تواناتريد و نه احتياج من به اجر و ثواب و رحمت خدايي از شما كمتر است. در يكي از غزوات و جنگها ميخواستند گوسفندي را ذبح و طبخ نمايند هر كدام از اصحاب كاري را عهدهدار شدند پيغمبر فرمود من هم هيزم جمع ميكنم. گفتند ما شما را از كار بينياز ميسازيم فرمود نميخواهم برشماها امتياز داشته باشم.
ميفرمود: لافضل لعربي علي عجمي، الناس كلهم من آدم و آدم من تراب، الناس كلهم سواسيه كاسنان الشط
همه مردم با هم برابرند كسي را بر كسي برتري نيست.
5. عظمت در اصلاحات بنيادي اجتماعي
در تاريخ رهبران اصلاحات و انقلابات بزرگ احدي نيست كه مانند پيغمبر اسلام در مدتي كوتاه اين همه انقلاب فكري و عملي و اجتماعي بوجود آورده باشد منفلوطي ميگويد مردي خدمت رسول خدايي عرض كرد يا رسول الله ما نميدانيم با چه زبان از شما تقدير و تشكر نماييم. شما بر ما حقوق و منتهاي بزرگ داريد ما را از زير بار سنگين عادات زشت و غلها و زنجيرهايي كه خدايي را به آن گرفتار كرده بوديم نجات دادي. سپس داستان دختر هفت سالهاش را كه زنده به گور كرده بود به عرض رسانيد و گفت فراموش نميكنم كه وقتي ميخواستم دختر زيبا و شيرين زبانم را چال كنم و خاك برويش بريزم دامنم را گرفته بود و التماس ميكرد و ميگفت پدر چرا با من اين گونه رفتار ميكني. اما هرچه گفت و التماس نمود و گريه و زاري كرد نتوانست مرا از آن عمل و جنايت بزرگ و ننگين باز دارد و من با دست خدايي دختر شيرين زبان هفت سالهام رازنده بگور كردم. تو اي پيغمبر بر ما منّتها داري كه ما را از اين عادات پليد و غير انساني نجات دادي.
تولستوي ميگويد: شك نيست كه محمد صلي الله عليه و آله از بزرگترين رجال و مرداني است كه خدمات بزرگ به اجتماع كردند. همينقدر در فخر او بس است كه امتي را به نور حق هدايت كرد و از خونريزي و زنده به گور كردن دختران و قربان كردن انسانها بازداشت و مردي مانند او سزاوار احترام و اكرام است.
پيغمبر از دنيا نرفته بود كه آئين بتپرستي در شبه جزيره عربستان از بين رفت و از بتها اثري نماند و خداپرستي و نماز و روزه و زكات و ساير فرايض و برنامهاي اسلام عملي شد و رباخواري موقوف گرديد. مينوشي و ميگساري كه در نهايت رواج بود به محض نزول آيه تحريم خمر متروك گرديد و يك نفر لب به شراب نگذارد و قطرهاي از آن يافت نميشد در روز اعلام تحريم خمر تمام خمرهاي شراب را خدايي مردم روي زمين ريختند. قماربازي موقوف شد. زنان و دختران عزّت يافتند و به حقوق واقعي يك انسان نايل شدند. بردگان احترام انساني پيدا كرده از ظلم و تحميلات مصونيّت يافتند و برنامهاي آزادي آنها با سرعت شروع شد. معاملات بازرگانيها بر اساس صحيح قرار گرفت. از بيعفتيها و ناپاكيها و زنا و رفيق گرفتنهاي زنها و كارهاي نكوهيده ديگر اثري باقي نماند. تكبر و استبداد ننگ و عار گشت و تواضع و فروتني افتخار شد. قوانين و مقررات ارث و ازدواج و طلاق و جهاد و صلح و وصيت و همه و رهن و مزارعه و مساقات و احياء موات و قضاء و شهادات و غيرها ا جرا شد و ديگر حقوق مالي ايتام پايمال نميشد. ديگر بانوان جزء متروكات مرد شمرده نشدند و با طلاقهاي مكرر و نامحدود و رجوعهاي پي در پي بلا تكليف و سرگردان نشدند. فقرا و زيردستان اجتماع در مجمتع انساني اسلام در صف اغنياء قرار گرفته و بلكه بر اساس صلاحيّت و شايستگي بر اغنياي امارات مييافتند.
شرح عظمت پيغمبر در اصلاحات بنيادي اجتماعي و انقلاب بيتوقف هر زمان و هر مكاني اسلام بسيار طولاني است و الحق كه تاريخ احدي از رجال اصلاح و انقلاب را در اين همه رشتههاي گوناگون مادي و معنوي و روحي و جسمي و فردي و اجتماعي در اين مدت كوتاه مانند آن حضرت موفق و پيروز نشان نميدهد.
6. عظمت در تشريع قوانين و احكام و شرايع
در بين مشرعين بزرگ و قانونگذاران توفيقي كه نصيب پيغمبر اسلام شد نصيب احدي نشده است.
علاوه بر آنكه قوانيني كه قانونگذاران و مجالس بزرگ مقننه با آن همه عرض و طول وضع مينمايند جامع و كامل و خالي از عيوب و نواقص نيست و موسمي و موقّت است. پس از مدّت كوتاهي به تجديد نظر و اصلاح و بلك الغاء آن محتاج ميشوند قانونگذاري كه بتواند در مدت بيست و سه سال با اشتغالات خطير گوناگون كه هر يك براي اينكه تمام وقت شخص را بگيرد و او را از پرداختن نماز و روزه و حج و دعا و معاملات و تجارت و اقتصاد و كشاورزي و دامداري و باغداري و همسرداري و فرزند داشتن و ارث و سياست و داوري و حل و فصل دعاوي و اختلافات و كيفر و مجازات و اخلاق و آداب حتي آداب غذا خوردن و لباس پوشيدن و خوابيدن و راه رفتن و نشستن و بيمارداري و بهداشت و احكام اموات و غيره و غيره با گفتار و عمل هزاران هزار مواد جامع و كامل قانون و برنامهاي زندگي به بشريت عرضه كند غير از پيغمبر اسلام روي صفحه تاريخ و دنيا ظاهر نشده است. هر كس اين موضوع را باور نميكند ميتواند شخصاّ قوانين اسلام را بررسي نمايد و ميتواند به نتايج تحقيقات محققان منصف غير مسلمان رجوع نمايد.
اهميت اين موضوع وقتي بيشتر ظاهر ميشود كه به وضوح قانونگذاريها و همكاريها و همفكريها و مطالعات و مباحثات دامنهداري كه پيرامون يك ماده قانوني ميشود و بالاخره به مجالس مقننه ارجاع ميگردد و تحت شورها و بررسي واقع ميشود توجه نماييم.
آيا اين عظمت نيست كه شخصي بدون مشاور و معاون و بدون سابقه مطالعات قانوني و ديدن دانشكدههاي حقوق و بدون سابقه بررسيهاي بهداشتي و اجتماعي و تجارب قضائي و مالي و غيره در تمام جهات و حقوق مردم قوانيني عرضه بدارد كه هنوز پس از چهارده قرن زنده و انسانيترين قانون اجتماع و اصول و مواد آن مورد تصديق و حمايت حقوق دانان جهان و به عقيدهي اهل تحقيق و انصاف يگانه راه حل مشكلات كنوني بشريت باشد.
واقعا اين عظمت حيرت انگيز است و دليل به روحي الهي و رسالت آسماني است.
7. عظمت در علوم و معارف
اسلام دين علم است. دين معارف است. يكي از عظمتهاي حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله اين است كه معارفي كه در قسمت الهيات و خداشناسي و مبداء و معاد و رشتههاي ديگر عرضه داشته است استوارترين و منطقيترين معارف است.
پيغمبر اسلام مسلم است كه درس نخوانده بود و اصلاً شبه جزيره عربستان محل درس نبود و اگر كسي هم ميتوانست چند كلمهاي بنويسد چيزي نبود و او را از علوم و معارف بهرهمند نميكرد مانند ميليونها افرادي كه سواد خواندن و نوشتن دارند اما از حقايق و معارف بهرهاي ندارند. اين علومي كه از پيغمبر اسلام ظاهر شده و در كتاب آسماني او شرح و بيان گرديده است با سالها تحصيل در دانشگاههاي الهيات و تحقيق در رشتههاي مختلف فلسلفه و حقوق و علوم فراهم نميشود.
صحيحترين و محكمترين عقايد را در قسمت الهيات و فلسفه نظري و در قسمت اخلاق و حكمت عملي در اختيار بشر گذارد. و در رشتههاي مختلف علوم كه بسياري از آن سالها و قرنها بعد كشف و بر بشر معلوم شده مثل جنين شناسي، نبات شناسي، معرفت اعضاء، كيهان شناسي، عدد ستارگان، مسئله تسخير فضا، طرز جلوگيري از بيماريهاي مسري و موجودات ذرهبيني و و و، آنقدر در قرآن مجيد و احاديث شريف بيانات و مطالب ارزنده موجود است كه شرحش را در كتابهايي كه دانشمندان مطلع در اين موضوع نوشتهاند بايد خواند و بهتر اين است كه در اين موضوع چون هر چه كلام را مبسوط كنيم مختصر كردهايم به دو شعر حافظ شيرازي اكتفا نماييم.
ستــــاره بدرخشيــــد و ماه مجــــلس شد
دل رميــــده ما را انيــــس و مونــــس شد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشـت
به غمـــزه مسئلـــه امور ضــد مـدرس شد
در اينجا براي اينكه مقاله طولاني نشود سخن را كوتاه ميكنيم و از بيان ساير نواحي عظمت رسول گرامي اسلام مانند عظمت استقامت و شجاعت و تقوا و عبادت و صداقت و امانت و عفو و گذشت و خلق عظيم و معجزات آن حضرت و عظمتهاي قرآن مجيد كه معجزه جاودان و دليل صحت نبوت تمام انبياء است صرف نظر مينماييم.در جايي كه بيگانگان زبان به تعظيم و اعتراف بگشايند. و شاعر دانشمند مسيحي در قصيدهاي كه در مدح پيغمبر اسلام ميسرايد ميگويد.
اني مسيـــحي اهل محمدا
و اراه في سفز العلا عنوانا
من مسيـحي هستم و محمد را تجليل ميكنم
و او را سرآغاز علو و بلنـــدي مقام ميدانم
و دكتر شبلي شميل طبيعي در قصيدهاي كه عظمتهاي آن حضرت را ستوده است بگويد.
من دونه الا بطال في كل الوري
من حاضــــر او غائــب ادات
يعني تمام مردان بزرگ دنيا و قهرمانان گذشته و حال و آينده مقامشان و شأنشان و شخصيتشان مديون مقام اعلاي محمد صلي الله عليه و آله است.
معلوم است كه مسلمانان بايد چه قدر حق شناس زحمات و هدايتها و راهنماييهاي آن حضرت باشند.
اميد است در اين عصر مسلمانان آگاه و فداكار خصوص نسل جوان رسالت اسلام را به مردم دنيا برسانند و تمام نقاط را به انوار هدايت آن متصل سازند و اعصار طلايي ايمان و عمل را متعهدانه تجديد نمايند.
منبع: نداي اسلام از اروپا؛ تأليف حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مدظله العالي
آخرين واژهها (وصاياي پيامبر اكرم به حضرت علي عليهما السلام)
1. الصبر علي الدنيا؛ به علي عليه السلام امر فرمود تا در سختي دنيا صبور باشد. دنيا حامل مشكلات و مصائبي براي امام مؤمنان عليه السلام بود و مقدرات سخت و شكننده و حوادث سهمگيني براي وي آماده كرده بود.
2. و بحفظ فاطمه؛ يعني پيامبر صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را به حفظ و نگهداري فاطمه سلام الله عليها امر كرد و گويا با چشمانِ غيببينِ خود ملاحظه ميكرد كه چه فاجعهاي روي خواهد داد و مشاهده ميكرد بيت فاطمه را هتك ميكنند و انواع اذيتها، آزارها و ضرب و شتمها را در مورد او اعمال مينمايند؛ از اين رو او را به حفاظت فاطمه عليها السلام توصيه كرد.
3. و بجمع القرآن؛ ديگر اينكه قرآن را جمع كند تا چيزي از آن از دست نرود و ضايع نگردد. چه بسا كساني بودند كه دوست داشتند قرآن، متفرّق باشد تا شايد قسمت يا قسمتهايي از آن باقي نماند و يا از بين برود و در نتيجه به مراد و مقصود خود نائل گردند. به راستي كساني كه بهترين يادگار پيامبر را ـ كه خود شنيده بودند رسول خـدا او را پارة تـن خود ميناميـد ـ از بين بردند چه باكي داشتندكه قرآن يا دست كم قسمتي از آن را از بين ببرند.
4. و بقضاء دينه؛ پيامبر به علي عليهما السلام وصيت فرمود كه ديون وي را ادا كند.
5. و بغسله؛ و نيز وصيت كردند كه امير المؤمنين وي را غسل دهد تا مبادا كسي تصور كند كه غسل، ويژهي ديگران است و پيامبر اكرم بدان نياز ندارد؛ از اين رو به اين موضوع به طور خاص وصيت كردند.
6. و بحفظ الحسن و الحسين؛ از ديگر مواد وصيت آن حضرت اين بود كه علي عليه السلام از حسن و حسين كمال محافظت را بنمايد و نگذارد كه آن دو عزيز پيامبر و دو ريحانهي رسول خدا صدمهاي ببينند و كسي به آنها ظلم و ستم كند. و چه گويم كه اميرالمؤمنين عليه السلام تا چه حد موفق شد كه از آن دو عزيز پيامبر نگهداري كند و نگذارد كه مورد ظلم و ستم قرار بگيرند.
امام حسن مجتبي عليه السلام، پيشواي صلح و تدبير
يكي از تعاليم مهمّ اسلام كه در جبهه برنامههاي اسلامي، درخشان و هويدا است، دعوت به صلح و كوشش براي رفع اختلافات و اصلاح ذات البين است. قرآن ميفرمايد: «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَويْكُمْ؛ در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد.»[1] و در جاي ديگر اشاره كرده است: «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ؛ و سازش بهتر است.»[2]
پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم نيز فرموده است: «صَلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ اَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ؛ آشتيدادن دو نفر، از نماز و روزه يك سال بهتر است.»[3]
اگر چه جنگ و جهاد يكي از احكام مهمّ اسلام است، ولي هرگز بالذّات و بالاصالة مطلوب نبوده و به لحاظ يك ضرورت اجتناب ناپذير و به عنوان وسيله اصلاح اجتماعي و عدالت و در راستاي اهداف سياسي اسلام و احقاق حق و ابطال باطل تشريع شده است.
جهاد، عبادت و اطاعت خدا است، زيرا جهاد وسيلهاي است براي آزادي انسانها، براي برداشتن يوغ استعمار ستمكار از گردن افراد، و براي وارد كردن همگان در حكومت خدا و لغو حكومت مردم بر مردم كه معاني عالي و ارزنده آن در عبارت «جهاد في سبيل الله» خلاصه شده است.
جهاد، جنگ و كوشش براي پيشبرد نقشههاي نجاتبخش اسلام است. جهاد براي نجات ضعفا و ستمديدگان، براي دفع استثمار اقويا، براي آزادي انسانها، براي برقراري نظم صحيح و عادلانه، براي اعلام تساوي حقوق، براي زندگي و اجتماع هر چه بهتر و انسانيتر است.
اسلام، جنگي كه براي پيدا كردن بازار كالاهاي بازرگانان، براي استعمار، براي توسعه قلمرو يك كشور و فتح ممالك و جهانگيري، براي انتقام و كينهتوزي، براي كسب شهرت و قهرماني، براي بسط نفوذ يك ديكتاتور و غلبه يك ملّت بر ملّت ديگر باشد را محكوم كرده و قهرمانان اين جنگها را گمراه و جنايتكار و خائن و گناهكار ميداند. بنابراين همه ما بايد اين آيه را سر مشق زندگي خود قرار دهيم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين؛ آن سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترىجويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است.»[4]
بر طبق اين آيه، هر كس بخواهد رجحان و برتري بر كسي يا ملّتي داشته باشد، به حكم اين آيه محكوم است.
به راستي كه سران ملل و رهبران حكومت هاي دنياي معاصر، چقدر به اينگونه تعاليم اسلام نياز مبرم دارند.
جهادي براي اسلام، مقدّس محسوب ميشود كه براي دفاع از حقيقت و فضيلت، براي مقاصد و مصالح عموم، براي انحطاط حكّامي كه خود را مالك خلق و مطلق العنان و صاحب اختيار بدون شرط افراد ميشمارند، باشد. هدف تمام مجاهداتي كه اولياي اسلام، در هر زمان و مكاني انجام دادند، اين بوده كه آسايش و آزادي را براي بشر به ارمغان آورند و به ياري افراد مظلوم و محروم بشتابند.
پس با اين شرح و تفسير، مجاهده در راه اسلام كاري نيست كه كسي بتواند آن را با نيروي هواي نفس و احساسات و براي فرونشاندن آتش خشم و غضب آغاز كند.
گاه عدم شرايط وموانع اقتضا مي كند كه اين تكليف منجّز شود و گاه اقتضا ميكند كه مانع از تنجّز يا توجّه اين تكليف گردد.
هرگز نميتوان خون كسي را ريخت و به مال و جان كسي تعرّض كرد؛ مگر در جاهايي كه به ناچار، عقل و شرع انجام چنين اعمالي را قاطعانه اجازه دهد.
اساس همه جنگهايي كه در عصر ما بين ملل جريان دارد؛ اعمّ از جنگ سرد و گرم، جنگهاي تبليغاتي و انتخاباتي و حزبي، جنگهاي اقتصادي و تجاري و مبارزهها و رقابتهايي كه دولتها، كارتلهاي صنعتي و همه و همه با هم دارند، مقاصد پست مادّي و حيواني و ارضاي غريزه حبّ جاه و مال و شهوات و به دست آوردن پيروزيهاي مادّي و نظامي و اقتصادي را دنبال ميكند. بنابراين، چنين جنگهايي، نقطه انتهايي ندارند و بين هر گروه و جمعيّتي كه باشد، باشرافت انساني سازشي ندارد.
در اسلام، همه اين مبارزات كه باعث گرفتاري بشر و اساس گناه و ظلم، و مايه استبداد و خيانت شمرده ميشود، ممنوع است. مسلمانان بايد بتوانند با همه اين مسايل نيز مبارزه نمايند و مبارزه آنان به مقاصد كثيف، آلوده نشود.
باري، نكته ديگر در حكم جهاد اين است كه چون جهاد براي تحقّق اهداف اسلام ودفاع از حريم فضليت و آزادي و نواميس الهي است، تا وصول به اين اهداف، لازم و منجّز است. پس از تشكيل مدينه فاضله انسانيّت و جامعه اسلامي و يكپارچهشدن جهان بشري و برداشتهشدن فواصل جغرافيايي و تبعيضات گوناگون در سايه تعاليم اسلام، موضوع و زمينه جهاد از بين ميرود؛ در حالي كه اساس زندگي اجتماعي تا ابد همان اجتماع فاضل بوده و احكامي مانند احكام عبادات و معاملات و مناكحات ثابت خواهد بود.
بنابر اين جهاد به منزله وسيله تأمين و تحصيل اهداف اسلام، نيروي دفاع، و نگهبان جامعه اسلامي است و مقصود بالاصالة ساير احكام و به اصطلاح علما، جهاد، تكليف و واجب للغير است.
نتيجه مطلب اينكه بايد در صلح و سازش و جنگ و جهاد، هدف را در نظر گرفت. اگر مقصد، مقدّس و انساني وشرافتمند باشد، صلح يا جهادي كه براي آن انجام ميگيرد، مقدّس و شرافتمندانه است.
ما در اينجا نميخواهيم و نميتوانيم در اسرار جنگ ها و صلح هاي اولياي دين وارد شده، از آن شرحي بنويسيم، زيرا علاوه برآن كه خود را لايق نميدانيم، اين رشته سر دراز دارد، ولي به طور بسيار فشرده، عرض ميشود كه سيري اجمالي در تاريخ غزوات ومعاهدات رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم و صلحهايي كه بين آن حضرت و كفّار واقع شد و همچنين مطالعه مختصري از تاريخ فداكاريها و جانبازيها و مجاهدات علي عليه السّلام در ميادين جهاد و روش و برنامههاي جنگي آن حضرت، ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه جنگهاي مقدّسي كه آنان ميكردند از جنگهاي عادياي كه براي اهداف مادّي واقع ميشود، جدا بود و غرض آن بزرگواران، اداي تكليف و تقرّب به خدا بوده است.
بنابراين ميبينيم كه دلاوران ميادين جهاد را بندگان زاهد و خداپرست و صاحبان دلهاي لبريز از محبّت و عدالت و انسانهاي بشر دوستي تشكيل ميدهند كه حتّي به آزار مورچهاي راضي نميشوند و اين سخن پر از حقيقت و عدالت علي عليه السّلام راهنماي آنها است: «وَ اللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه؛ به خدا سوگند. اگر اقليمهاي هفتگانه و آنچه در آن است به من داده شود تا خداوند را نسبت به مورچهاي ستم كنم به اين كه پوست جو را از دهانش بيرون بكشم، اين كار را نميكنم.»[5]
اين خاندان، در صلح و آشتي و جنگ و جهاد، يك هدف داشتند و آن هدف، اطاعت خدا، و هدايت و نجات بندگان خدا و اعتلاي كلمه خدا بود.
پس از بررسي اين مطالب، صلح امام حسن عليه السّلام را تا حدود آگاهي و بينش خود بررسي مي كنيم و دريافت پاره اي از اسرار آن را وجهه همّت مي سازيم و ازخداوند، طلب ياري و هدايت مي كنيم.
بديهي است نگارش در مورد اين مطلب، موضوعي نيست كه حقّ آن، در ضمن يك يا چند مقاله ادا گردد. اين موضوع بسيار گسترده است و با تاريخ صدر اسلام و تاريخ زندگي علي عليه السّلام و آزمايشهايي كه از امّت اسلام شد، ارتباط دارد و راجع به آن كتب مستقلّي نگارش شده است. ولي «آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد»
امام حسن مجتبي عليه السّلام انساني صادق، با وفا، پرهيزكار و با تقوا، خيرخواه و بزرگوار بودند. صلحي كه بين آن حضرت و معاويه برقرار شد، علاوه بر آن كه صلحطلبي و خيرخواهي و گذشت او را نشان داد، ثابت كرد كه خانواده ايشان نيز، رياستخواه و جاه طلب نيستند و در قيام و نهضت، كنارهگيري و عزلت، صلح و جهاد، رضاي خدا و مصلحت عموم را ميخواهند. در هنگام جهاد، مصداقِ «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم»[6] هستند و از كسي باكي ندارند و در وقت صلح، مرد گذشت و فداكاري ميباشند.
اسرار صلح امام
- تكليفي الهي
صلح امام عليه السّلام يك تكليف الهي و وظيفه شرعي بود كه امام در آن شرايط و احوال، ناگزير شد آن را بپذيرد يا به عبارت ديگر، شرايط و اوضاع، اين مسأله را بر امام تحميل كرد و بر حسب حديث مشهور و مسلّم اهل سنّت[7]، پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم از آن خبر داده و او را به سيادت و آقايي و اصلاحگري معرّفي فرموده است.
در شرايطي كه صلح، براي مصلحت عموم لازم باشد، اگر سران هر دو طرف، پا در ركاب لجاج بگذارند و كينهتوزي پيشه سازند، صلح برقرار نخواهد شد. فقط در صورتي صلح برقرار مي ود كه يا هر دو طرف، حسن نيّت داشته باشند يا يكي از آنها خير و مصلحت جامعه را در نظر بگيرد و آن را بر حيثيّت و شؤون شخصي خود مقدّم بدارد و هر چه طرف مقابل لجاجت مي كند، او از خود گذشت و فداكاري نشان دهد.
در اين ميدان، به طور قطع معاويه كسي نبود كه براي خير و صلاح جامعه دست از خلافت و پادشاهي و نيّات خبيث خود بردارد و حق را به صاحبش بسپارد. او در راه رسيدن به مقصدش، نه خدا و پيغمبر و نه مصلحت مسلمانان را در نظر ميگرفت و همه چيز را فداي حبّ جاه و رياست طلبي خود ميساخت و از اينكه عموم شيعه و هواداران اهل بيت و حتّي عموم مسلمانان را قتل عام كند، باكي نداشت و اگر تا حدودي بازي با الفاظ اسلامي ميكرد، به خاطر رياست و حكومت بود و اگر رياست و حكومتش در خطر ميافتاد، به آن الفاظ نيز كاري نداشت. قهراً و طبعاً در چنان موقعيّتي تنها كسي كه جانب مصلحت را رعايت مي نمود، امام بود.
ظهور اين خصلت عظمي از آن حضرت با وجود سوابق درخشان، مقام امامت و عهدهداري حفظ اسلام، عجيب و شگفتانگيز نبود. اگر امام عليه السّلام مصلحت اسلام را در نظر نگيرد، پس چه كسي به آن اهميّت ميدهد؟
- ضعف و تفرقه سپاه اسلام
صلح امام حسن عليه السّلام وقتي انجام گرفت كه سپاه معاويه در همكاري و ياري او اتّفاق و اتّحاد داشتند در حالي كه لشكر امام عليه السّلام به واسطه فتنههاي بزرگي كه علل آن تغيير مسير خلافت پس از رحلت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم از مسير واقعي و شرعي بود، گرفتار ضعف و سستي و نفاق و اختلاف و تفرقه گرديد و به واسطه حوادثي مانند فتنه طلحه و زبير و عايشه (جنگ جمل) و فتنه معاويه (جنگ صفّين) و فتنه خوارج (جنگ نهروان)، و شهادت بسياري از اعلام و رجال اسلام و صحابه و شيعيان و دوستان واقعي اهل بيت، و نفوذ منافقين و وضع و موقف اهل حق، بسيار حسّاس و خطرناك شده بود و مؤثّرترين ضربهاي كه به روحيه لشكر امام عليه السّلام خورد، شهادت اميرالمؤمنين عليه السّلام بود.
علاوه بر اين جنگهايي كه ميكردند، سود مادّي و غنيمت نميبردند و معلوم است در چنين وضعي، پيروزي بر لشكر معاويه كه روحيهاش با پول و رشوه، قوي و دلگرم بود، بسيار بعيد و بلكه محال بود و در نهايت، نتيجهاي جز كشته شدن بقيّه اصحاب واقعي امام عليه السّلام و ضعف اهل حق نداشت.
- اوج انحطاط اخلاقي مردم
انحطاط اخلاقي در آن زمان به حدّي رسيده بود كه تقريباً از هيچ كس انتظار نميرفت براي حق، مردانه فداكاري و جان نثاري نمايد. آنان مردمي بودند كه حقّ مرد فداكار و دادگري چون علي عليه السّلام را نشناختند و ايشان را آن همه رنج دادند.
در چنين موقعيّتي امام عليه السّلام با مردمي كه در چنين جهنّم انحطاط فكري و خلقي سقوط كرده بودند، چه كاري انجام ميداد و چه اصلاحاتي را آغاز مينمود؟ و چگونه هجوم معاويه را از بلاد اسلام دفع ميكرد؟
- خطر سقوط اسلام و كشورهاي اسلامي
به فرض اگر جنگ ادامه مييافت و اصحاب امام نيز پايداري ميكردند، در آن صورت نيز فاصله بين پيروزي اصحاب حق بر اهل باطل زياد بود و با ادامه آن محاربات، كشورهاي اسلامي در خطر سقوط قرار ميگرفت و زحمات پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم و اميرالمؤمنين عليه السّلام به هدر ميرفت؛ زيرا نفوذ معاويه زياد شده بود. آن حضرت در اين باره فرمود: «اِنّي خَشيتُ اَنْ يَجْتَثَّ الْمُسْلِمُونَ عَنْ وَجْهِ الاَْرْضِ؛ ترس آن را دارم كه مسلمانان از روي زمين محو شوند.»[8]
- سياست اسلامي امام
پيروزي امام عليه السّلام بر معاويه در صورتي امكانپذير بود كه آن حضرت، روش شرعي امامت را ـ كه روشي خدا پسند بود ـ ترك كند و مكر و خدعه را سر لوحه برنامه هاي خود قرار دهد و تجاوز، جور و ستم و دروغ و خيانت را در امور خود داخل نمايد.
معاويه و ساير رياستطلبان و جاهپرستان براي نيل به هدف پليد خود و حكومت بر مردم، از هيچ خيانت و جنايت، فريبكاري و دروغ و ستمگري و قانون شكني باكي نداشتند و در نظر آنها هر چه محيط آلودهتر ميشد و مردم به مصالح و اغراض شخصي خود علاقمندتر ميشدند و رشد فكري و اجتماعي آنان در همان سطح پايين نيز ركود ميكرد، نهايتاً زمينه براي پيشرفت سياستهاي مزدورانه و خائنانه آنان بيشتر ميشد.
اين افراد، نظم و قانون و امنيّت و همه مفاهيم مورد علاقه بشر را وسيله گسترش تسلّط خود ميساختند و نظم و امنيّتي را ميخواستند كه از استثمار آنها محافظت كند و بدين وسيله قانون، عدالت، آزادي و حقوق جامعه بشريّت را استهزا ميكردند.
امّا سياست اهل بيت، سياست و روش علي و حسن و حسين عليهم السّلام و ساير مردان خدا، به تمام معنا ضدّ اين سياست بود.
اين مردانِ حقيقت و عدالت، سياست و روششان، حفظ مصالح اجتماع و آسايش واقعي و احترام به حقوق و برقراري عدالت و مساوات بود و در سياست آنان هيچ جايي براي مكر و خدعه، دروغ و ظلم وجود نداشت.
عملاً نيز اهداف عالي اين سياست در مدّت خلافت ظاهري اميرالمؤمنين عليه السّلام معلوم شد و طبق نصوص و متن تعاليم اسلام، سازنده مترقّيترين اجتماعات صد در صد انساني بود.
چنين سياستي به واسطه اسبابي كه از سي سال پيش تا آن روز، حكومتطلبان و دنياپرستان پيش آورده بودند، طرفدار نداشت و جز عدّه معدودي، كسي خواستار آن نبود و علّت پيشرفت معاويه نيز، همين علل و اسباب بود، نه قوّت سياست و زيركي او.[9]
آنچه بيان شد مختصري از اسرار و علل صلح امام عليه السّلام بود. در پايان اشاره به اين نكته لازم است كه صلح در شرايطي صورت گرفت كه از روي ناچاري و براي حفظ مصالح مهم انجام گرفت و شرايطي كه امام عليه السّلام به معاويه فرمود و معاويه هم آنها را قبول كرد، شرايط بسيار حسّاس و پر ارزشي بود و اگر چه معاويه به اين شرايط عمل نكرد، ولي اين عهدنامه وثيقه اي بود كه روش معاويه را محكوم ساخت و او را از اينكه اميرالمؤمنين و خليفه پيغمبر معرّفي شود، خلع ساخت و خيانتهاو عملنكردن به تعهداتش را آشكار ساخت و در عين حال اين عهدنامه، اتمام حجّت و سندي به نفع شيعه شد و مستمسكي بود كه اعمال خلاف معاويه تا حدّي با آن كنترل ميشد و زبان اعتراض مردم را به او باز نگاه ميداشت.
________________________________________
[1] . سوره حجرات، آيه 10.
[2] . سوره نساء، آيه 128.
[3] . نهج البلاغه، ج 3، ص 76.
[4]. سوره قصص، آيه 83.
[5]. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 215.
[6] . سوره مائده، آيه 54: در راه خدا جهاد مي كنند و از ملامتگر هراسي ندارند.
[7] «بخاري» اين روايت را در چهار موضع از كتاب خود، و «ابوداود» و «سنايي» و «ترمذي» در «سنن»، و «طيالسي» و «احمد» در «مسند» نقل كرده اند; (رك: «مفتاح كنوز السنّه، ص 160) ولي آنچه مورد اتّفاق همه است، اين مضمون است: «اِنَّ ابْني هذا سَيِّدٌ يُصْلِحُ اللهُ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ» اَوْ «بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظَيمَتَيْنِ؛ به درستي كه اين پسرم (امام مجتبي عليه السّلام) آقايي است كه خداوند به وسيله او بين دو گروه (بزرگ)، صلح مي افكند.
[8] . اهل البيت، توفيق ابوعَلم، ص 343 .
[9] به كتاب «معاوية بن ابي سفيان في الميزان» تأليف «عقّاد» مراجعه شود.
شرح اشتياق (سروده معظم له به مناسبت شهادت امام رضا عليه السلام)
الا بـــاد صبــــا اى پيـــك عشّــاق
پيــــامى بــــر از اين مهجور مشتاق
به ســـوى خــطّة قــدس خراســـان
به طـور پــور مــوسى قـطب امكـان
به سـوى مقصـــد پاكـــان و خاصان
به ســوى قبـــلهي اربــــاب عـــرفان
به ســوى كـــعبهي اصـحاب حـاجات
به دار معــــجزات و خــرق عـادات
مـــكان عـــلم و تـــوحيد و فضيلت
مقــــرّ پيــكر پــــاك حقيــــقت
به درگاه رضـــــا سبــــط پيمبــــر
غيــــاث خلــــق عــالم، غوث اكبر
رواقش رشــك فردوس بـــرين است
هوايـــش مشــك بيز و عنبرين است
رضـــا شاهنشـــه ملــك فضــــايل
ستـــوده سيـــــرت و نيـكو خصايل
جهـــان مـــكرمت، مصبـــاح بينش
سپــــهر مرحمــــت، دريــاى دانش
امـام مشــرق و مغـــرب شه ديــــن
مكــان عـــزّت و اجـــلال و تمكين
فـــروزان مهـــر پر نـــور ولايـــت
درخــشان درّ دريــــاى امــــامــت
جمــــال الله و وجــــهالله اعظــــم
ولــــــىّ الله و ســــــرّ الله اقــــوم
ســـــلامم را نــــما تقـــديم كويش
مشــــام جان معطّـــر كن ز بويــش
بگـــو «لطفى» غمين و دل فكار است
جدا از روضهات محـزون و زار است
ز هجرم آن چنان انـدر تب و تـــاب
كه ماهـى آن چنــان در خارج از آب
الا اى مظــــهر الطـــــاف بـــــارى
ز درگــاه تو خواهـــم رستــــگارى
خجـــسته درگهـت باب نجات است
و ز آن خلق جهان را بس صلات است
خوشا حـــال نكــــوى خادمانـــش
خوشا حـــال حضــــور زائرانــــش
خوشا آنـــان كه آنجــا در نـــمازند
خـوشا آنــان كه در راز و نيــــازند
الا اى معـــدن لطــــف و عنايـــات
الا اى مركــز جــــود و كــــرامات
از ايـــن بار غـــم و اين نــار هجران
خلاصـــى ده مـــرا اى ركـــن ايمان
قبــــولم كن كه ســر تا پا خـــطايم
گــداى كـــوى احــسان شــــــمايم
برگزيده از كتاب بزم حضور ( دفتر شعر رضوي) اثر حضرت آيت الله العظمي صافي
کد خبر: 139382830909
1393/8/28
آخرین مطالب 1393/5/6:
ماجرای نماز عید فطر سال 201 هجری؛
/
وقتی مردم پابرهنه به دنبال امام رضا(ع) راه افتادند
1392/10/9:
مراسم سوگواری و عزاداری در دفتر حضرت آیت الله صانعی
1392/8/29:
کتاب نفس نفیس خاتمیــــت / حضرت آیت الله وحید خراسانی
1392/7/25:
بیانیه دفتر حضرت آیت الله شیرازی بمناسبت دهه فرخنده غدیر
1392/7/18:
رويكردهاي جديد فقه شيعه در حوزه زنان / حضرت آیت الله صانعی
|