طبق رسم دیرینه بزرگ مرجع جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در شبهای ماه مبارک رمضان، جلسات علمی معظم له و طلاب و فضلای حوزه در بیت ایشان برگزار شد. در این محفل علمی از محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی شیرازی مدظله العالی سؤال های متعددی شد:
موضوع: اخبار دفتر مرجع
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرجع ما به نقل از سایت معظم له / طبق رسم دیرینه بزرگ مرجع جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در شبهای ماه مبارک رمضان، جلسات علمی معظم له و طلاب و فضلای حوزه در بیت ایشان برگزار شد. در این محفل علمی از محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی شیرازی مدظله العالی سؤال های متعددی شد:
س1) به نظر می رسد آنچه در برخی کتب لغت در معنای کلمه ی عسر گفتند با آنچه که متبادر عرفی است از این کلمه فرق دارد، در تعارض عرف و لغت کدام مقدّم است؟
ج) این بحث را مرحوم سید محمد مجاهد به تفصیل در کتاب مفاتیح الاصول متعرّض شده، اما در کتب شیخ انصاری به بعد، در حدّ اشاره ذکر نموده اند. در این مسأله خلاف است و مشهور که اصحّ هم همین بوده این است که عرف مقدم باشد، چراکه متبادر از آن معنای عرفی بوده و تبادر علامت حقیقت است و به عبارت دیگر: تبادر کشف می کند که آن معنایی که به ذهن تبادر کرده، معنای حقیقی است.
بله آنچه که از این دو کلمه نزد ما ـ که ما و هر انسان اهل لسان جزو عرف بوده ـ متبادر است و عرف نیز اینگونه می فهمد این است که عُسر أخفّ از حرج است. عُسر یعنی: سختی اما حرج مطلق هر سختی نیست بلکه سختی شدید است چراکه سختی مراتب دارد. کبری که: عرف مقدّم بر لغت است هنگام تنافی و تعارض، این کبری عند التعارض) چه بسا مشهور باشد و صغری هم به عرف مراجعه می کنیم. وقتی عرف امروز این چنین بود که عسر را اخف از حرج می داند، این عرف امروز قرینه ای است بر کشف اینکه عرف قبل هم همین گونه بوده است مگر در جایی که احراز شود از جهت عرف اشتباهی بوده است و دلیل این کاشفیّت، استصحاب قهقرایی که مورد اشکال است نیست بلکه اصل عقلائی می باشد به این بیان که اگر در لفظی از جهت معنای آن یا از جهت سعه و ضیق معنای آن شک کردیم و متبادر از آن لفظ در عرف امروز یک معنای خاصی بود اصل عقلائی این است که در سابق هم همین معنی از آن لفظ متبادر بوده و الا اگر این اصل را نپذیریم در بسیاری از موارد در معنایِ مراد از الفاظ می مانیم.
این نسبت به معنای عسر و حرج و امّا نسبت به اینکه آیا عُسر هم مانند حرج رافع تکلیف است یا نه؟ متأخرین یعنی از شیخ انصاری به بعد، متعرّض بحث عُسر نشدند و فقط حرج را مطرح کردند اما معاصرین خود شیخ و اساتید شیخ این بحث را متعرّض شدند و برخی از آنها تصریح کردند که عُسر رافع تکلیف است. در کلمات شهیدین و محقق و علامه نیز مسأله عُسر یافت می شود. آیه ی کریمه ی: «یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» تقریباً و یا تحقیقاً می توان گفت که هم وِزان آیه کریمه: «مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» می باشد، لذا ظهور در این دارد که عُسر رافع حکم است.
و نیز روایات متواتره لا اقل تواتُر اجمالی داریم که مسأله عُسر را مطرح کرده است. در جواهر مکرّر متعرّضِ بحث عسر شده است.
بعضی از فقهاء اینگونه تعبیر نموده و فرمودند: از اینکه بعضی این دو کلمه: «العسر والحرج» را در ردیف هم ذکر کردند و فرمودند: رافع تکلیف هستند، استفاده می شود که آن بعض این دو را مترادف می دانند.
بالنتیجه: کلمه ی عسر از حَرَج در ذهن ها مأنوس تر است و در هر حال: مفهوم عُسر هم مانند مفاهیم دیگر، مصادیق مسلّم دارد و مصادیق مشکوکه و در مصادیق مشکوکه اصل عدم عسر در آن جاری می گردد.
س2) آیا قاعده ی تجاوز و قاعده ی فراغ یک قاعده هستند یا دو قاعده؟ و آیا از اصول هستند یا از أمارات؟
ج) اما بحث اول: یعنی اینکه این دو، یک قاعده اند یا دو قاعده؟ این بحث بیشتر یک بحث علمی است، هر چند بی اثر نیست. مثلاً: بعضی از آقایان فقهاء در وضو فرمودند: قاعده ی تجاوز جاریست اما قاعده ی فراغ را جاری نمی دانند. لذا اگر شخصی دستش را در حال وضو دارد می شوید و شک کرد صورتش را شسته یا نه؟ می فرمایند: اینجا قاعده ی فراغ جاری نیست، اما اگر می داند صورتش را شسته ولی شک کند که آب به همه جا رسیده یا نه قاعده ی تجاوز جاری می شود. و بعضی دیگر از آقایان فقهاء هر دو قاعده را در وضو نفی کردند و آن هم به جهت روایتی است که در وضو وارد شده و جریان آن را نفی کرده است. و خلاصه: به نظر می رسد که این دو، دو قاعده هستند هرچند اثر عملی آن کم است.
و اما بحث دوم: یعنی اینکه از اصول اند یا از امارات؟ بنای آقایان بر این است که از اصول اند نه امارات، لذا مُثبتات آن را حجّت نمی دانند. مثلاً: در عروه این مسأله را آورده و فرموده است که: اگر شخصی نماز ظهر را بجا آورد و سپس بعد از نماز شک کرد که وضو داشته یا نه به قاعده ی فراغ تمسّک کرده و بنا می گذارد که وضو داشته و حکم به صحت نماز ظهرش می نماید اما برای نماز عصر باید وضو بگیرد. و معنای اینکه مثبتات این قاعده را حجّت نمی دانند همین است.
البته مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء، در مقدمه کتاب کشف الغطاء خود که هم اصول دین است و هم اصول فقه و انصافاً مقدمه ی پر فایده و پر مطلبی است و گاهی یک سطر آن چند صفحه مطلب دارد و نیز شیخ حسن فرزند ایشان که این مقدمه را شرح کرده است، این دو بزرگوار تصریح می کنند که قاعده ی فراغ، اماره بوده و مُثبتات آن حجّت است و استناد به روایاتی نمودند که از جمله ی آن روایتی است معتبر و در آن آمده است که از حضرت سؤال می کند و می گوید: در نماز شک کردم که رکوع بجا آوردم یا خیر و آن هم بعد از تجاوز از عمل؟ حضرت در جواب می فرمایند: «بلی قد رَکَع».
که ظاهرش این است که رکوع کرده است منتهی تعبّداً و نه تکویناً، و آن به این جهت است که حضرت فرمودند: «بلی قد رکع» و نفرمودند: بنی علی انه قد رکع، بنا بگذارد که رکوع کرده است. و لذا این دو بزرگوار از این تعبیر استفاده ی اماریّت کردند.
و در انوار الفقاهه نوشته شیخ حسن کاشف الغطاء که کتاب بسیار خوبی است و برای هر فقیهی قابل استفاده است و فیه ما لیس فی الجواهر کما ان فی الجواهر ما لیس فیه. زیرا ایشان معاصر صاحب جواهر بوده است، همین مسأله را مطرح نموده و فرمودند: اگر بعد از نماز ظهر شک کرد وضو داشته یا نه؟ برای نماز عصر هم لازم نیست وضو بگیرد. البته غالباً فقهای قبل از این آقایان و بعدی ها این را نفرمودند و اگر فقهای زیادی فرموده بودند می دیدیم حرف خوبی است.
س3) مقصود از این روایت چیست؟ انّ العبد لیکون مظلوماً فما زال یدعو فیکون ظالماً.
ج) این روایت با در نظر گرفتن روایات دیگر، محدود به ظالمی است که از اهل ایمان و ولایت بوده و نه مثل غاصبان خلافت و دشمنان ولایت. بنابراین محدودیت این روایت می خواهد این را بفرماید: که گاهی مظلوم در اثر نفرین زیاد و افشاگری بیش از حدّ در حقِ شخصی که به او ظلم کرده، خودش ظالم می شود، یعنی: با این نفرین ها و افشاگری های زیاد و بیش از حد در حق آن ظالم، زیاده روی نموده و به او ظلم می کند، زیرا نفرین به مؤمن و افشاگری بیش از حدّ مجاز علیه او جایز نیست. و در همین رابطه یک وقت از مرحوم والد سؤال کردم: اینکه می فرمایند: غیبت شخصی که به انسان ظلم کرده جایز است جهت اینکه هم آیه دارد و هم روایت. آیا حدّ و مرزی هم دارد؟ ایشان در جواب فرمودند: بله و سپس این مثال را زدند: که اگر شخصی ده فلس حق او را دیگر خورد، او حق ندارد در تمام عراق جار بزند که فلانی حق مرا خورده است.
س4) آیا سجده بر کاغذ توتون جایز است؟
ج) قاعده این است که «الارض وکل ما نبت من الارض ولیس مأکولاً و لا مشروباً» سجده بر آن جایز باشد. کاغذ توتون هم مما یُشرب أو یؤکل نیست. زیرا مأکول و مشروب منصرف به مأکول و مشروب متعارَف است. لذا بعید نیست که جایز باشد هر چند محلّ اشکال و خلاف است.
س5) اگر شخصی عمل مستحبی را بیش از مقدار شأنش انجام داد آیا در مقدار مازاد بر شأن خمس دارد؟
ج) خیر، خمس ندارد زیرا دلیل شأن، قصور دارد از اینکه این مورد را شامل شود، مثلاً: اگر شخصی در شأن اوست از نظر اجتماعی که ده نفر را میهمان کند حال اگر هزار نفر را میهمان کرد و غذا داد گرچه از نظر اجتماعی و عرفی در شأنش نبوده اما به جهت اینکه این عملی است که شارع به آن امر کرده و آن را مستحب دانسته، خمس ندارد. البته این بنابر یک مبنی است زیرا مسأله خلافی است و لذا جماعتی هم فرمودند: اگر بیش از شأن باشد خمس دارد چه مستحب باشد و چه نباشد.
س6) آیا اگر شخصی قبل از فرارسیدن سر سالش، پولهایش را هدیه بدهد، خمس تعلق می گیرد؟
ج) بله در این فرض خمس تعلق می گیرد در صورتی که بیش از شأن او بوده و به جهت فرار از خمس باشد، مگر قربة الی الله هدیه بدهد که در این صورت علی المبنی خمس تعلق نمی گیرد چراکه هدیه دادن مستحب است.
بالنتیجه دلیل: «الخمس بعد المؤونة» می گوید هرچه صرف در مؤونه شد خمس آن ساقط است، منتهی مؤونه باید با دو قید باشد: 1. صرف در حرام نشود 2. بیش از شأن نباشد، زیرا مؤونه ظهور ندارد در اینکه هرچند بیش از شأن هم باشد، لذا نسبت به مازاد بر شأن، محرز نیست که مؤونه صدق کند تا از خمس استثناء گردد.
س7) آیا کفن یا قبری که شخصی قبل از مردنش می خرد، خمس دارد؟
ج) این مسأله در سال قبل هم مطرح شد و بحث درباره آن مفصّلاً انجام گرفت و خلاصه آن این است که: اگر کفن و قبری که انسان برای خودش تهیه نموده عرفاً مؤونه فعلی او به حساب آید خمس به آن تعلق نمی گیرد، ولی اگر مؤونه فعلی عرفاً به حساب نیاید که ظاهراً مؤونه فعلی نیست، خمس به کلّ آن تعلق می گیرد اگر خمس آن را نداده و یا خمس به ارتفاع آن اگر ارتفاع قیمت پیدا کرده باشد، و لذا متعارف نزد مؤمنان این است که کفن خود و آنچه که به امور آخرت ارتباط دارد را با پول حلال و خمس داده تهیه می کنند. و مؤید این معنی این است که در رساله ی عملیه ی شیخ و صاحب جواهر و تا قبل از عروه قائل شدند که کفن مطلقاً خمس دارد یعنی: مقتضای اطلاق عبارت آنان این است چون بالنتیجه اطلاقات رساله های علمیه هم برای مقلّدین آنها حجّت است.
البته این آقایان فقهاء نسبت به کفن فرمودند و قبر را متعرّض نشدند چراکه سابقاً متعارف نبوده که قبر را از قبل بخرند و شاید دلیل این آقایان که فرمودند: مطلقاً خمس دارد این باشد که «الخمس بعد المؤونة» قدر مسلّم از مؤونه فعلیت مؤونه است و کفن و نحوه فعلیت ندارد، یا اینکه قدر مسلّم آن مؤونه دنیاست لذا مؤونه ی آخرت را شامل نمی شود.
س8) روایاتی داریم که تهیّه ی کفن مستحب است و نیز نگاه کردن به آن و تکرار نگاه به آن مستحب است، آیا این روایات نمی تواند دلیل بر این باشد که در کفن خمس نیست؟
این روایات و روایات دیگری که مستحبات را ذکر کرده نمی تواند خمس را از کفن و مانند آن بردارد، زیرا هرچه به دست انسان و ملکیت او در می آید از همان اول خمس در آن می آید چنانچه از ادلّه خمس این مطلب استفاده می شود متنهی شخصی که سر سال دارد. تا سر سال وقت دارد تأخیر بیندازد یعنی: اخراج خمس برای شخصی که سر سال دارد واجب موسّع است و همچنین اگر در طول سال صرف مؤونه شد و فعلیت پیدا کرد، خمس ساقط است. لذا هر کجا شک حاصل گردد که مؤونه صدق می کند یا نه قاعده اش این است که خمس داشته باشد چراکه خمس تعلّق گرفته بود شک می کنیم در سقوط آن، استصحاب می گوید، باقی است.
س9) آیا صراع و سردرد مجوِّز افطار روزه است؟
ج) خیر، زیرا صراع و سردرد مراتب دارد اگر خفیف، بلکه شدید ولی قابل تحمل باشد، مجوِّز افطار نیست، بله اگر شدید باشد به طوری که قابل تحمل نباشد، و با کمی استراحت و مانند آن رفع نگردد و ممکن است هر لحظه بیشتر شود و او را به حالت اغماء نزدیک کند، در این صورت بله مجوِّز افطار است.
س10) عبارتی که آقایان اصولی ها می گویند: «الطبیعة من حیث هی لیست الا هی» این «هی» که بعد از الاّ است باید به صورت منصوب باشد به جهت اینکه خبر لیست است پس چرا مرفوع بکار می برند؟
ج) ابن مالک می گوید:
«ما استثنت الا مع تمامٍ یَنتَصِب ـ وبعد نفی أو کنفی انتخب».
«إتباع ما اتّصل وانصب ما انقطع ـ و عن تمیم فیه ابدال وقع».
در این جمله هم الا بعد از نفی است: «لیست» و ما قبل الاّ مرفوع است یعنی: هی اوّل زیرا آن مبتدا بوده و خبر آن محذوف است از باب: «و حذف ما یُعلم جائز» به جهت اینکه حیث اضافه به جمله می شود چنانچه ابن مالک می گوید:
«والزَموا اضافةً الی الجمل ـ حیث واذ ینوّن یحتمل».
لذا باید هی مبتدا باشد و خبرش محذوف است. و «اتباع ما اتّصل» یعنی: ما بعد از الاّ در اعراب تابع ما قبل الاّ است و به جهت اینکه هی اوّل که قبل از الاّ آمده مرفوع است لذا هی بعد از الاّ هم باید مرفوع باشد.
س11) نسبت به آیه کریمه: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ» روایت دارد که خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها جزء این بیوت است؟ حال آیا شامل بیوت بقیه اهل بیت هم می شود؟
ج) آری روایات متواتر داریم که این بیوت، بیوت اهل بیت علیهم السلام است.
و روایاتی داریم که اگر چیزی نسبت به یکی از اهل بیت وارد شده در بقیه هم جاری است لذا از مجموع ادله چنین برداشت می شود که اهل بیت علیهم السلام در همه چیز مساوی هستند، در علم، فضل، معرفت به خدای متعال و غیر آن: مگر در دو امر:
1. حضرت رسول، نبی هستند اما بقیه چهارده معصوم اتباع ایشان هستند و خودشان نبی نیستند گرچه ملائکه و حتی جبرئیل به خانه ی آنان می آمدند و آنان را خدمت می کردند و افتخار به این خدمت می نمودند.
2. در درجات تفاوت دارند، رسول خدا اشرف خلق هستند و سپس امیرمؤمنان و حضرت زهرا و سپس امام حسن و بعد امام حسین و بعد امام زمان و سپس امام زین العابدین و همچنین به ترتیب دیگر امامان، و بعد انبیاء و اوصیاء سابقین.طبق رسم دیرینه بزرگ مرجع جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی مدظله العالی در شبهای ماه مبارک رمضان، جلسات علمی معظم له و طلاب و فضلای حوزه در بیت ایشان برگزار شد. در این محفل علمی از محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی شیرازی مدظله العالی سؤال های متعددی شد:
س1) به نظر می رسد آنچه در برخی کتب لغت در معنای کلمه ی عسر گفتند با آنچه که متبادر عرفی است از این کلمه فرق دارد، در تعارض عرف و لغت کدام مقدّم است؟
ج) این بحث را مرحوم سید محمد مجاهد به تفصیل در کتاب مفاتیح الاصول متعرّض شده، اما در کتب شیخ انصاری به بعد، در حدّ اشاره ذکر نموده اند. در این مسأله خلاف است و مشهور که اصحّ هم همین بوده این است که عرف مقدم باشد، چراکه متبادر از آن معنای عرفی بوده و تبادر علامت حقیقت است و به عبارت دیگر: تبادر کشف می کند که آن معنایی که به ذهن تبادر کرده، معنای حقیقی است.
بله آنچه که از این دو کلمه نزد ما ـ که ما و هر انسان اهل لسان جزو عرف بوده ـ متبادر است و عرف نیز اینگونه می فهمد این است که عُسر أخفّ از حرج است. عُسر یعنی: سختی اما حرج مطلق هر سختی نیست بلکه سختی شدید است چراکه سختی مراتب دارد. کبری که: عرف مقدّم بر لغت است هنگام تنافی و تعارض، این کبری عند التعارض) چه بسا مشهور باشد و صغری هم به عرف مراجعه می کنیم. وقتی عرف امروز این چنین بود که عسر را اخف از حرج می داند، این عرف امروز قرینه ای است بر کشف اینکه عرف قبل هم همین گونه بوده است مگر در جایی که احراز شود از جهت عرف اشتباهی بوده است و دلیل این کاشفیّت، استصحاب قهقرایی که مورد اشکال است نیست بلکه اصل عقلائی می باشد به این بیان که اگر در لفظی از جهت معنای آن یا از جهت سعه و ضیق معنای آن شک کردیم و متبادر از آن لفظ در عرف امروز یک معنای خاصی بود اصل عقلائی این است که در سابق هم همین معنی از آن لفظ متبادر بوده و الا اگر این اصل را نپذیریم در بسیاری از موارد در معنایِ مراد از الفاظ می مانیم.
این نسبت به معنای عسر و حرج و امّا نسبت به اینکه آیا عُسر هم مانند حرج رافع تکلیف است یا نه؟ متأخرین یعنی از شیخ انصاری به بعد، متعرّض بحث عُسر نشدند و فقط حرج را مطرح کردند اما معاصرین خود شیخ و اساتید شیخ این بحث را متعرّض شدند و برخی از آنها تصریح کردند که عُسر رافع تکلیف است. در کلمات شهیدین و محقق و علامه نیز مسأله عُسر یافت می شود. آیه ی کریمه ی: «یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» تقریباً و یا تحقیقاً می توان گفت که هم وِزان آیه کریمه: «مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» می باشد، لذا ظهور در این دارد که عُسر رافع حکم است.
و نیز روایات متواتره لا اقل تواتُر اجمالی داریم که مسأله عُسر را مطرح کرده است. در جواهر مکرّر متعرّضِ بحث عسر شده است.
بعضی از فقهاء اینگونه تعبیر نموده و فرمودند: از اینکه بعضی این دو کلمه: «العسر والحرج» را در ردیف هم ذکر کردند و فرمودند: رافع تکلیف هستند، استفاده می شود که آن بعض این دو را مترادف می دانند.
بالنتیجه: کلمه ی عسر از حَرَج در ذهن ها مأنوس تر است و در هر حال: مفهوم عُسر هم مانند مفاهیم دیگر، مصادیق مسلّم دارد و مصادیق مشکوکه و در مصادیق مشکوکه اصل عدم عسر در آن جاری می گردد.
س2) آیا قاعده ی تجاوز و قاعده ی فراغ یک قاعده هستند یا دو قاعده؟ و آیا از اصول هستند یا از أمارات؟
ج) اما بحث اول: یعنی اینکه این دو، یک قاعده اند یا دو قاعده؟ این بحث بیشتر یک بحث علمی است، هر چند بی اثر نیست. مثلاً: بعضی از آقایان فقهاء در وضو فرمودند: قاعده ی تجاوز جاریست اما قاعده ی فراغ را جاری نمی دانند. لذا اگر شخصی دستش را در حال وضو دارد می شوید و شک کرد صورتش را شسته یا نه؟ می فرمایند: اینجا قاعده ی فراغ جاری نیست، اما اگر می داند صورتش را شسته ولی شک کند که آب به همه جا رسیده یا نه قاعده ی تجاوز جاری می شود. و بعضی دیگر از آقایان فقهاء هر دو قاعده را در وضو نفی کردند و آن هم به جهت روایتی است که در وضو وارد شده و جریان آن را نفی کرده است. و خلاصه: به نظر می رسد که این دو، دو قاعده هستند هرچند اثر عملی آن کم است.
و اما بحث دوم: یعنی اینکه از اصول اند یا از امارات؟ بنای آقایان بر این است که از اصول اند نه امارات، لذا مُثبتات آن را حجّت نمی دانند. مثلاً: در عروه این مسأله را آورده و فرموده است که: اگر شخصی نماز ظهر را بجا آورد و سپس بعد از نماز شک کرد که وضو داشته یا نه به قاعده ی فراغ تمسّک کرده و بنا می گذارد که وضو داشته و حکم به صحت نماز ظهرش می نماید اما برای نماز عصر باید وضو بگیرد. و معنای اینکه مثبتات این قاعده را حجّت نمی دانند همین است.
البته مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء، در مقدمه کتاب کشف الغطاء خود که هم اصول دین است و هم اصول فقه و انصافاً مقدمه ی پر فایده و پر مطلبی است و گاهی یک سطر آن چند صفحه مطلب دارد و نیز شیخ حسن فرزند ایشان که این مقدمه را شرح کرده است، این دو بزرگوار تصریح می کنند که قاعده ی فراغ، اماره بوده و مُثبتات آن حجّت است و استناد به روایاتی نمودند که از جمله ی آن روایتی است معتبر و در آن آمده است که از حضرت سؤال می کند و می گوید: در نماز شک کردم که رکوع بجا آوردم یا خیر و آن هم بعد از تجاوز از عمل؟ حضرت در جواب می فرمایند: «بلی قد رَکَع».
که ظاهرش این است که رکوع کرده است منتهی تعبّداً و نه تکویناً، و آن به این جهت است که حضرت فرمودند: «بلی قد رکع» و نفرمودند: بنی علی انه قد رکع، بنا بگذارد که رکوع کرده است. و لذا این دو بزرگوار از این تعبیر استفاده ی اماریّت کردند.
و در انوار الفقاهه نوشته شیخ حسن کاشف الغطاء که کتاب بسیار خوبی است و برای هر فقیهی قابل استفاده است و فیه ما لیس فی الجواهر کما ان فی الجواهر ما لیس فیه. زیرا ایشان معاصر صاحب جواهر بوده است، همین مسأله را مطرح نموده و فرمودند: اگر بعد از نماز ظهر شک کرد وضو داشته یا نه؟ برای نماز عصر هم لازم نیست وضو بگیرد. البته غالباً فقهای قبل از این آقایان و بعدی ها این را نفرمودند و اگر فقهای زیادی فرموده بودند می دیدیم حرف خوبی است.
س3) مقصود از این روایت چیست؟ انّ العبد لیکون مظلوماً فما زال یدعو فیکون ظالماً.
ج) این روایت با در نظر گرفتن روایات دیگر، محدود به ظالمی است که از اهل ایمان و ولایت بوده و نه مثل غاصبان خلافت و دشمنان ولایت. بنابراین محدودیت این روایت می خواهد این را بفرماید: که گاهی مظلوم در اثر نفرین زیاد و افشاگری بیش از حدّ در حقِ شخصی که به او ظلم کرده، خودش ظالم می شود، یعنی: با این نفرین ها و افشاگری های زیاد و بیش از حد در حق آن ظالم، زیاده روی نموده و به او ظلم می کند، زیرا نفرین به مؤمن و افشاگری بیش از حدّ مجاز علیه او جایز نیست. و در همین رابطه یک وقت از مرحوم والد سؤال کردم: اینکه می فرمایند: غیبت شخصی که به انسان ظلم کرده جایز است جهت اینکه هم آیه دارد و هم روایت. آیا حدّ و مرزی هم دارد؟ ایشان در جواب فرمودند: بله و سپس این مثال را زدند: که اگر شخصی ده فلس حق او را دیگر خورد، او حق ندارد در تمام عراق جار بزند که فلانی حق مرا خورده است.
س4) آیا سجده بر کاغذ توتون جایز است؟
ج) قاعده این است که «الارض وکل ما نبت من الارض ولیس مأکولاً و لا مشروباً» سجده بر آن جایز باشد. کاغذ توتون هم مما یُشرب أو یؤکل نیست. زیرا مأکول و مشروب منصرف به مأکول و مشروب متعارَف است. لذا بعید نیست که جایز باشد هر چند محلّ اشکال و خلاف است.
س5) اگر شخصی عمل مستحبی را بیش از مقدار شأنش انجام داد آیا در مقدار مازاد بر شأن خمس دارد؟
ج) خیر، خمس ندارد زیرا دلیل شأن، قصور دارد از اینکه این مورد را شامل شود، مثلاً: اگر شخصی در شأن اوست از نظر اجتماعی که ده نفر را میهمان کند حال اگر هزار نفر را میهمان کرد و غذا داد گرچه از نظر اجتماعی و عرفی در شأنش نبوده اما به جهت اینکه این عملی است که شارع به آن امر کرده و آن را مستحب دانسته، خمس ندارد. البته این بنابر یک مبنی است زیرا مسأله خلافی است و لذا جماعتی هم فرمودند: اگر بیش از شأن باشد خمس دارد چه مستحب باشد و چه نباشد.
س6) آیا اگر شخصی قبل از فرارسیدن سر سالش، پولهایش را هدیه بدهد، خمس تعلق می گیرد؟
ج) بله در این فرض خمس تعلق می گیرد در صورتی که بیش از شأن او بوده و به جهت فرار از خمس باشد، مگر قربة الی الله هدیه بدهد که در این صورت علی المبنی خمس تعلق نمی گیرد چراکه هدیه دادن مستحب است.
بالنتیجه دلیل: «الخمس بعد المؤونة» می گوید هرچه صرف در مؤونه شد خمس آن ساقط است، منتهی مؤونه باید با دو قید باشد: 1. صرف در حرام نشود 2. بیش از شأن نباشد، زیرا مؤونه ظهور ندارد در اینکه هرچند بیش از شأن هم باشد، لذا نسبت به مازاد بر شأن، محرز نیست که مؤونه صدق کند تا از خمس استثناء گردد.
س7) آیا کفن یا قبری که شخصی قبل از مردنش می خرد، خمس دارد؟
ج) این مسأله در سال قبل هم مطرح شد و بحث درباره آن مفصّلاً انجام گرفت و خلاصه آن این است که: اگر کفن و قبری که انسان برای خودش تهیه نموده عرفاً مؤونه فعلی او به حساب آید خمس به آن تعلق نمی گیرد، ولی اگر مؤونه فعلی عرفاً به حساب نیاید که ظاهراً مؤونه فعلی نیست، خمس به کلّ آن تعلق می گیرد اگر خمس آن را نداده و یا خمس به ارتفاع آن اگر ارتفاع قیمت پیدا کرده باشد، و لذا متعارف نزد مؤمنان این است که کفن خود و آنچه که به امور آخرت ارتباط دارد را با پول حلال و خمس داده تهیه می کنند. و مؤید این معنی این است که در رساله ی عملیه ی شیخ و صاحب جواهر و تا قبل از عروه قائل شدند که کفن مطلقاً خمس دارد یعنی: مقتضای اطلاق عبارت آنان این است چون بالنتیجه اطلاقات رساله های علمیه هم برای مقلّدین آنها حجّت است.
البته این آقایان فقهاء نسبت به کفن فرمودند و قبر را متعرّض نشدند چراکه سابقاً متعارف نبوده که قبر را از قبل بخرند و شاید دلیل این آقایان که فرمودند: مطلقاً خمس دارد این باشد که «الخمس بعد المؤونة» قدر مسلّم از مؤونه فعلیت مؤونه است و کفن و نحوه فعلیت ندارد، یا اینکه قدر مسلّم آن مؤونه دنیاست لذا مؤونه ی آخرت را شامل نمی شود.
س8) روایاتی داریم که تهیّه ی کفن مستحب است و نیز نگاه کردن به آن و تکرار نگاه به آن مستحب است، آیا این روایات نمی تواند دلیل بر این باشد که در کفن خمس نیست؟
این روایات و روایات دیگری که مستحبات را ذکر کرده نمی تواند خمس را از کفن و مانند آن بردارد، زیرا هرچه به دست انسان و ملکیت او در می آید از همان اول خمس در آن می آید چنانچه از ادلّه خمس این مطلب استفاده می شود متنهی شخصی که سر سال دارد. تا سر سال وقت دارد تأخیر بیندازد یعنی: اخراج خمس برای شخصی که سر سال دارد واجب موسّع است و همچنین اگر در طول سال صرف مؤونه شد و فعلیت پیدا کرد، خمس ساقط است. لذا هر کجا شک حاصل گردد که مؤونه صدق می کند یا نه قاعده اش این است که خمس داشته باشد چراکه خمس تعلّق گرفته بود شک می کنیم در سقوط آن، استصحاب می گوید، باقی است.
س9) آیا صراع و سردرد مجوِّز افطار روزه است؟
ج) خیر، زیرا صراع و سردرد مراتب دارد اگر خفیف، بلکه شدید ولی قابل تحمل باشد، مجوِّز افطار نیست، بله اگر شدید باشد به طوری که قابل تحمل نباشد، و با کمی استراحت و مانند آن رفع نگردد و ممکن است هر لحظه بیشتر شود و او را به حالت اغماء نزدیک کند، در این صورت بله مجوِّز افطار است.
س10) عبارتی که آقایان اصولی ها می گویند: «الطبیعة من حیث هی لیست الا هی» این «هی» که بعد از الاّ است باید به صورت منصوب باشد به جهت اینکه خبر لیست است پس چرا مرفوع بکار می برند؟
ج) ابن مالک می گوید:
«ما استثنت الا مع تمامٍ یَنتَصِب ـ وبعد نفی أو کنفی انتخب».
«إتباع ما اتّصل وانصب ما انقطع ـ و عن تمیم فیه ابدال وقع».
در این جمله هم الا بعد از نفی است: «لیست» و ما قبل الاّ مرفوع است یعنی: هی اوّل زیرا آن مبتدا بوده و خبر آن محذوف است از باب: «و حذف ما یُعلم جائز» به جهت اینکه حیث اضافه به جمله می شود چنانچه ابن مالک می گوید:
«والزَموا اضافةً الی الجمل ـ حیث واذ ینوّن یحتمل».
لذا باید هی مبتدا باشد و خبرش محذوف است. و «اتباع ما اتّصل» یعنی: ما بعد از الاّ در اعراب تابع ما قبل الاّ است و به جهت اینکه هی اوّل که قبل از الاّ آمده مرفوع است لذا هی بعد از الاّ هم باید مرفوع باشد.
س11) نسبت به آیه کریمه: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ» روایت دارد که خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها جزء این بیوت است؟ حال آیا شامل بیوت بقیه اهل بیت هم می شود؟
ج) آری روایات متواتر داریم که این بیوت، بیوت اهل بیت علیهم السلام است.
و روایاتی داریم که اگر چیزی نسبت به یکی از اهل بیت وارد شده در بقیه هم جاری است لذا از مجموع ادله چنین برداشت می شود که اهل بیت علیهم السلام در همه چیز مساوی هستند، در علم، فضل، معرفت به خدای متعال و غیر آن: مگر در دو امر:
1. حضرت رسول، نبی هستند اما بقیه چهارده معصوم اتباع ایشان هستند و خودشان نبی نیستند گرچه ملائکه و حتی جبرئیل به خانه ی آنان می آمدند و آنان را خدمت می کردند و افتخار به این خدمت می نمودند.
2. در درجات تفاوت دارند، رسول خدا اشرف خلق هستند و سپس امیرمؤمنان و حضرت زهرا و سپس امام حسن و بعد امام حسین و بعد امام زمان و سپس امام زین العابدین و همچنین به ترتیب دیگر امامان، و بعد انبیاء و اوصیاء سابقین.