صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اخبار >>
مرجع ما | پديده اينترنت و تأثير آن در اخلاق و عقايد جامعه
بازدید این صفحه: 2928          تاریخ انتشار: 1394/2/28 ساعت: 10:20:23
پاسخ های آيت الله سبحاني به سئوالات یک استاد دانشگاه:
پديده اينترنت و تأثير آن در اخلاق و عقايد جامعه

پديده اينترنت، رسانه بسيار نافع و سودمندي است که افکار انسان ها را به سرعت در تمام جهان منعکس مي سازد جنبه محتوايي این پديده اگر سالم و سازنده باشد به تحکيم مباني رفتاري و عقايدي می پردازد.

موضوع: اخبار

به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛

پديده اينترنت، رسانه بسيار نافع و سودمندي است که افکار انسان ها را به سرعت در تمام جهان منعکس مي سازد جنبه محتوايي این پديده اگر سالم و سازنده باشد به تحکيم مباني رفتاري و عقايدي می پردازد. 

به گزارش خبرنگار اسراء نیوز؛ به نقل از سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، دکتر محمد محمدرضايي، استاد دانشگاه تهران در گفتگویی با آيت الله سبحاني به بررسی دو موضوع: پديده اينترنت و تأثير آن در اخلاق و عقايد جامعه و آنچه در برخي سايت ها پيرامون قرآن و کلام بشري آمده است پرداخته که از نظر می گذرد. 

* در محضرحضرت استاد آيت الله سبحاني هستيم. نظر ايشان را درباره پديده اينترنت جويا مي شويم. 

 

آیت الله سبحانی: 

پديده اينترنت، رسانه بسيار نافع و سودمندي است که افکار انسان ها را به سرعت در تمام جهان منعکس مي سازد و ما اين صنعت قرن 21 را به پديد آورندگان آن تبريک مي گوييم. 

نکته مهم جنبه محتوايي اين پديده است که سالم و سازنده باشد و به تحکيم مباني رفتاري و عقايدي بپردازد. 

ولي اگر فردي به بهانه آزادي قلم و فکر انديشه اي را مطرح کند که جامعه را به سوي الحاد و دوري از ارزش ها بکشاند، مسلماً، مضر و ويرانگر خواهد بود. 

اصولا مسائلي که در اين رسانه ـ مانند هر رسانه ديگر ـ مطرح مي شود بر دو گونه است: 

1 . گاهي فکري را مطرح مي نمايد که صددرصد جنبه علمي دارد و با سلوک انسان ها و انديشه هاي ديني آن پيوندي ندارد. مسلماً طرح چنين فکري بلامانع است. اين، مخاطبان آن انديشه اند که درباره ي درستي و نادرستي آن، داوري مي نمايند. 

2 . گاهي انديشه اي را مطرح مي نمايد که ارزش هاي اخلاقي و اعتقادي را متزلزل مي سازد و با مباني فکري ميلياردها انسان، صددرصد در تعارض مي باشد. اين نوع نظريه پردازي فقط بايد در ميان نخبگان و محافل علمي مطرح گردد تا شايستگان به تحليل و نقد آن بپردازند، نه در رسانه هاي همگاني. و چون نخبگان در برابر اين شبهات مصونيت دارند، طبعاً اثر گذار نخواهد بود. 

*جناب استاد: اخيراً در برخي از سايت ها مقاله اي تحت عنوان «چگونه مباني کلامي و فقهي فرو ريخته اند» منتشر شده است. صاحب مقاله مدعي است که قرآن مجيد، لفظاً و معناً سخن خود پيامبر است و ارتباطي با عالم وحي و خدا ندارد. و در اين مورد پيش فرض هايي دارد. از حضرت عالي درخواست مي شود که عصاره نظريه او را تبيين و سپس نقد آن را مطرح نماييد. 

 

آیت الله سبحانی: 

اولا; جاي تعجب است که نويسنده به خود اجازه دهد در يک محيط اسلامي به نشر چنين مطلبي آن هم با دلائلي بسيار ضعيف بپردازد. 

ثانياً; مقاله اي که به آن اشاره کرديد نويسنده در آن براي اثبات مدعاي خود سه پيش فرض دارد که براساس آنها نظريه خود را بنا کرده است. اينک به هر يک از آن پيش فرض ها اشاره مي نمايم: 

1 . هويت کلام در گرو آن است که فاعل و پديد آورنده اش بشر باشد. براين اساس، اگر قرآن را کلامي بدانيم که خداوند آن را به پيامبر وحي کرده، و پيامبر ناقل آن بوده است نه فاعل و پديد آورنده آن، متن آن را نمي توان واجد هويت کلامي قابل فهم دانست. 

2 . فهم يک متن کلامي براي بشر آن گاه ممکن است که آن متن از هويت کلامي به معناي بشري آن، برخوردار باشد، يعني پديدآورنده اش بشر باشد. 

3 . نتيجه دو مقدمه مزبور اين است که قرآن کريم آن گاه براي بشر و براساس قواعد محاوره و مفاهيم بشري (فهم بين الاذهاني) قابل فهم است که فاعل آن را پيامبر بدانيم، نه خداوند. و اين برخلاف ديدگاه رسمي متکلمان، فقيهان و مفسران اسلامي درباره قرآن کريم است. 

4 . بنابراين، استدلال وي بر اين مدعا که قرآن کلام پيامبر است نه کلام خداوند، در قالب قياس استثنايي ـ به استثناء نقيض تالي ـ چنين است: 

اگر قرآن کلام خداوند بود، نه کلام پيامبر، قابل فهم بين الاذهاني نبود، و چون تالي، باطل است، مقدم نيز باطل است، پس قرآن کلام خداوند نيست، بلکه کلام پيامبر(صلي الله عليه وآله) است. 

*اکنون اينجانب و به خواست خدا ساير خوانندگان از پيش فرض هاي نويسنده به نحو روشن مطلع شديم. آيا در اين مورد نقدي داريد؟ 

 

آیت الله سبحانی: 

صاحب نظريه دو چيز را آشکارا با هم اشتباه کرده است اين که الفاظ و کلمات را انسان پديد آورده تا مقاصد خود را به ديگر منتقل کند جاي شک نيست اما اينکه ديگري (خدا) نمي تواند از اين الفاظ براي بيان مقاصد خود استفاده کند کاملا مردود است توضيح اينکه: 

نقاط ضعف اين پيش فرض ها ضمن چند نکته بيان مي شود. 

1 . در اين که زبان پديده اي است بشري، سخني نيست، خداوند به بشر اين قدرت را داده است تا براساس يک سلسله قواعد عقلايي حاکم بر زبان، مقاصد خود را به ديگران ابراز کند، و يا مقاصد ديگران را بفهمد، پس زبان ابزاري است بشري براي مفاهمه و محاوره در راستاي مقاصد مادي و معنوي بشر. 

2 . کلام يکي از ضرورت هاي زندگي بشر ـ به خصوص زندگي اجتماعي ـ است.اگر انسان مي توانست به تنهايي زندگي کند، و با هيچ موجود داراي عقل و ادراکي ارتباط نمي داشت، هيچ گونه نيازي به تکلم نداشت، در آن صورت پديده اي به نام زبان و کلام پديد نمي آمد. 

3 . از آن جا که زبان در افهام و اظهار مراد، نقش ابزاري دارد، اين که سازنده اش بشر است يا غير بشر، در اين باره خصوصيتي ندارد، آن چه در اين باره نقش اساسي دارد اين است که تفهيم و اظهار مراد و مقصود، توسط موجودي صورت پذيرد که از قوه عقل و ادراک برخوردار است و مقاصد عقلايي دارد. خواه گوينده بشر باشد يا غير او. 

4 . دلالت الفاظ بر معاني، تابع وضع و اعتبار عقلايي است، و هر کس که از آن وضع و اعتبار عقلايي آگاه باشد، مي تواند مقاصد عقلايي خود را از طريق آن، به ديگران ابراز کند، به شرط آن که گوينده کلام، از حيات عقلاني ـ لااقل در سطح مخاطبان ـ برخوردار باشد، اما برتري او از نظر علم و قدرت بر مقصود ياد شده، خدشه اي وارد نخواهد کرد. مشروط به اين که او بتواند متناسب با سطح فهم مخاطبان سخن بگويد. 

5 . شرط مزبور در خداوند متعال موجود است. او توانا است که در حد فهم انسان با او سخن بگويد. براين اساس خداوند مقاصد عقلاني خود را که به هدايت و سعادت بشر، مربوط است، در سطح فهم و ادراک بشر تنزل داده و آن را در قالب زبان عربي که پديده اي است بشري ريخته و آن را به پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) وحي کرده تا در اختيار بشر قرار دهد. قرآن کريم مصداق کامل و بارز اين وحي و کلام الهي است. 

6 . معجزه بودن يا نبودن کلام الهي که به پيامبر وحي مي شود ـ به ويژه از جنبه ادبي ـ مسئله ديگري است و وحياني بودن کلام، مانع از فهم نيست، چرا که کتاب هاي آسماني ديگر نيز بر پيامبران الهي وحي شده، ولي داراي ويژگي اعجاز ـ به ويژه اعجاز ادبي ـ نبوده اند، چنان که وحي غير قرآني (حديث) به پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله) نيز فاقد ويژگي اعجاز (اعجاز ادبي) مي باشد. پس معجزه بودن کلام الهي و وحياني نه شرط فهم کلام الهي است و نه مانع آن. 

7 . خود قرآن يادآور مي شود که ما تمام پيامبران را به زبان قوم خود فرستاديم. چنانچه مي فرمايد: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ)([1]) يعني کتابي هم که همراه آنان فرو فرستاديم به زبان قوم او بوده و از همين طريق وظايف آنان را در برابر خود آشکار ساختيم و در آيه ديگر مي فرمايد: (وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبي مُبِينٌ)([2]) اين قرآن به زبان فصيح و صريح آشکار است. 

بنابراين وحياني بودن کلام مانع از فهم و تبيين و تفسير انساني نيست. و برتري قرآن از نظر زيبايي کلام و عمق معنا، ما را از درک مفاهيم آن باز نمي دارد، بلکه مايه گرايش ما به چنين کتابي مي شود که داراي چنين مزاياي بي شمار است. 

8 . خداي دانا و توانا که انسان را آفريده و قوه سخن گفتن را در او به وديعت نهاده توانا است مقاصد خود را در قالب زبان بر پيامبر برگزيده خود، الهام نمايد تا او بر مردم تلاوت نمايد و از مقاصد خود آنها را آگاه سازد. و اگر کسي در اين توانايي شک کند. بايد بگوييم ما قدروالله حق قدره، خداي را آن گونه که شايسته مقام اوست، شناخته اند. به تعبير ديگر همان گونه که خداوند بشر را آفريده، کلام او را در سطح بسيار بالا از نظر محتوامي آفريند. 

 

*آيا اين نظريه که قرآن ساخته و پرداخته خود پيامبر(صلي الله عليه وآله) است، در گذشته پيشينه دارد؟ 

آیت الله سبحانی: 

اتفاقاً اين انديشه ريشه در افکار عرب جاهلي دارد، البته آنان آن را اسطوره پيشينيان مي دانستند و مي گفتند: (إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ)([3]). 

چيزي که هست چون عرب جاهلي از اصطلاحات امروز، آگاهي نداشتند، انديشه خود را فارغ از اصطلاحات بيان مي کردند، اخيراً خاورشناسان، در اين سه قرن اخيراً، راه شک و ترديد را در مورد قرآن باز نموده و دراين مورد سخناني دارند، که محققان اسلامي مانند شيخ محمدجواد بلاغي (1284-1352) و سيدمحمد رشيدرضا (1286-1354) شيخ محمدهادي معرفت به آنها پاسخ گفته اند لطفاً به کتابهاي: الرحلة المدرسية، الهدي دين المصطفي، الوحي المحمدي، شبهات وردود، مراجعه شود. 

*حضرت استاد، آنچه که اينجانب مطرح نمودم بخشي از گفتار صاحب مقاله است. او در بخش ديگر چنين مي گويد: دليل معتبر در دست نداريم که متن قرآن که به او منسوب است، انتساب متن و کلام قرآني را به خود نفي کرده باشد. نه تنها چنين دليلي نيست بلکه شواهدي وجود دارد که نشان مي دهد که پيامبر و مخاطبان او کلام قرآني را کلام محمد مي شمرده اند. 

من از اين تعبير در شگفتم که مي گويد «متن قرآن که به پيامبر منسوب است». اين نوع تعبير بسيار بار منفي دارد مگر قرآن به غير از او هم نسبت داده شده است. 

1 . از اين مطلب بگذريم. او مدعي است که پيامبر و مخاطبان او کلام قرآني را کلام پيامبر مي شمرده اند، سؤال مي شود که مقصود او از مخاطبان کيست؟ آيا مقصود مشرکان و کافرانند؟ جاي بحث نيست. ولي اگر مقصود مؤمنان و موحدانند که همگي آن را کلام خدا مي دانسته اند. 

شگفت آور آن که مي گويد خود پيامبر قرآن را از اين که کلام او است نفي نمي کرد. دليل او بر اين مطلب چيست؟ در کدام آيه و روايت آمده که پيامبر، انتساب قرآن را به خويش، نفي نمي کرد. در صورتي که آيات فراواني حاکي از آن است که او قرآن را از جانب خدا مي دانست و صددرصد از اين که کلام خويش باشد نفي مي کرد. ما در اين مورد به برخي از آيات اشاره مي کنيم: 

از آنجا که قرآن درباره پرستش بت ها انتقاد مي کرد و اين مايه آزردگي مشرکان بود. آنان اصرار ميورزيدند که پيامبر يکي از دو کار، را انجام دهد يا قرآن ديگري بياورد و يا در آن قرآن دست ببرد و مطالب را عوض نمايد: «ائْتِ بِقُرْآن غَيْرِ هَذَا يا بَدِّلْهُ». 

اما در مقابل پيامبر به امر الهي با قاطعيت مي گفت: (قُلْ مَا يَکُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَي إِلَيَّ)([4])، بگو امکان ندارد که من آنرا از پيش خود تبديل کنم من به آنچه که به من وحي مي شود پيروي مي کنم. 

آيات متعدد ديگر نيز وجود دارد. (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ).([5]) ما آن ]قرآن[ را در شب قدر نازل کرديم! 

(اِتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ).([6]) از آنچه که از سوي پروردگارت بر تو وحي شده، پيروي کن! 

(قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَي إِلَيَّ مِنْ رَبِّي).([7]) بگو: من تنها از چيزي پيروي مي کنم که بر من وحي مي شود. و دهها آيه ديگر گويا نويسنده اين مقاله اين آيات را در نظر نگرفته است. 

بنابراين وقتي پيامبر با اين صراحت، اين ادعا را که قرآن کلام او باشد، نفي مي کند، چگونه به پيامبر نسبت مي دهند که پيامبر قرآن را کلام خود مي دانست؟! 

2 . پيامبر به أمر خدا براي قانع ساختن مشرکان که قرآن را اسطوره پيشينيان يا نتيجه فکر او مي دانستند دليل روشني اقامه مي کند يعني خدا به پيامبر تلقين مي کند که بگويد: شما مردم مکه و ديگران از وضع زندگي من آگاه هستيد. من چهل سال در ميان شما بوده ام. از من هرگز خطبه اي بليغ و کلامي فصيح و سخني درباره شرک و توحيد و يا معاد و زندگي اُخروي نشنيده ايد و پيرامون اين موضوعات سخن نمي گفتم. چه شده که يک مرتبه وضع دگرگون گرديده و حامل چنين کتابي شده ام. اگر اين کتاب از آن من بود بايد ريشه هاي آن در دوره هاي پيش جوانه مي زد نه بعد از چهل سال. اينک نص قرآن: 

(فَقَدْ لَبِثْتُ فِيکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ)([8]). من در ميان شما، مدتها زندگي کرده ام چرا نمي انديشيد. 

3 . چگونه مي گويد که پيامبر قرآن را از اين که صنع او باشد نفي نمي کرد در حالي که او اصرار دارد که جبرئيل قرآن را براي او آورده است. (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ)([9]). 

اين فرو فرستاده پروردگار جهانيان است. روح الامين آن را بر قلب تو فرود آورده تا مردم را انزار دهيد. 

4 . باز در آيه ديگر به صورت روشن قرآن را از اين که مصنوع او باشد نفي کرده و آن را وحي الهي دانسته و چنين استدلال مي کند. (أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً کَثِيراً أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ )([10]). 

بگو اگر قرآن از جانب غير خدا بود در آن اختلاف هاي فراواني مشاهده مي نموديد، آيا تدبر نمي نماييد. 

5 . وحي الهي اين نوع انديشه هاي باطل را پيش بيني کرده و پيامبر را از روز نخست از خواندن و نوشتن باز داشته تا مردم نگويند اين قرآن ساخته و پرداخته اين انسان درس خوانده است. چنانچه مي گويد: 

(وَ مَا کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَاب وَ لاَ تَخُطُّهُ بِيَمِينِکَ إِذاً لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ)([11]). 

تو بيش از بعثت نه کتابي مي خواندي و نه با دست خود چيزي مي نوشتي. 

زيرا اگر او داراي چنين پيشينه اي بود باطل گرايان درباره نبوّت تو به ترديد مي افتادند و کتاب تو را ساخته انديشه خويش مي دانستند. 

6 . قرآن متجاوز از 200 مورد به پيامبر به لفظ «قل» خطاب مي کند: يعني لفظ و معنا را تلقين مي کند که به همان شيوه سخن بگويد. حتي در سوره توحيد مي فرمايد: (قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ).([12]) 

بنابراين شواهد فراواني گواهي مي دهند که پيامبر به هيچ وجه قرآن را به خود نسبت نمي داد. 

 

خصيصه نهايت ناپذيري قرآن 

بيان پيشين براساس نگاهي به قرآن از درون آن بود، و به يک معني، گفتار خود قرآن را سند أخذ کرديم و به نقد نظريه پرداختيم، ولي مي توان به قرآن به صورت ديگر يعني از برون نظر افکند، و درباره وحياتي بودن آن داوري نمود و در اين نگاه، مؤمن و غير مؤمن يکسانند و ما فعلا «خصيصه نهايت ناپذيري» آن را در نظر مي گيريم. 

هنوز نيم قرن از نزول قرآن نگذشته بود که از طرف دانشمندان اسلامي صدها کتاب نفيس کوچک و بزرگ، به منظور تشريح حقايق و گشودن غوامض و مشکلات آن، به نمايش در آمد که اگر مجموع اين کتاب ها که درباره تفسير قرآن و علوم آن نگاشته شده در جايي قرار گيرند کتابخانه عظيمي را تشکيل مي دهند. 

اکنون سؤال مي شود که چگونه يک فرد اُمي و درس ناخوانده بر اين کتاب نهايت ناپذير دست يافت در حالي که از نظر اسلوب و شيوه سخن گفتن و محتوي، بسيار اعجاب انگيز و حيرت زا است. آنهم به دلائل زير: 

1 . آنچه که قرآن درباره معارف الهي يعني صفات خدا و قصص انبيا گفته کاملا ابتکاري است و با آنچه که در کتب مقدس آمده است، فاصله زيادي دارد. 

2 . قوانين نوراني قرآن را در زمينه هاي مختلف در نظر بگيريم. چگونه فردي از ميان يک ملت عقب افتاده برخاسته و چنين قوانين نوراني را براي جامعه بشري آورده است. و در ميان صدها آيه کافي است که آيه هاي 151 و 152 سوره انعام را در نظر بگيريم. چگونه در اين دو آيه ده فرمان حيات بخش، بيان گرديده و آن را با ده فرماني که يهود ترسيم مي کند، مقايسه کنيم. 

3 . قرآن درباره اسرار آفرينش حقايقي را مطرح مي کند که هرگز جهان آن روز وديروز، از آن آگاهي نداشته بلکه مخالف آن بوده اند، کافي است که به اين آيه نظري بيفکنيم. 

(وَ مِنْ کُلِّ شَيءْ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).([13]) 

و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذکّر شويد! 

شخصيتي که نزد کسي درس نخوانده و به مکتب نرفته، چگونه دقيق ترين برهان را در مورد خداشناسي مطرح کرده و مي گويد: 

(أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيءْ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ)([14]) 

يا آنهايي هيچ آفريده شده اند، يا خود خالق خويشند. 

يک انسان اُمي، چگونه آفرينش «جنين» را به نحوي تشريح مي کند تو گوئي ساليان درازي درباره جنين، تحقيق کرده و چنين مي گويد: 

(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِي رَيْب مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَاب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ مِنْ مُضْغَة مُخَلَّقَة وَ غَيْرِ مُخَلَّقَة لِنُبَيِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِي الأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَي أَجَل مُسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ يُتَوَفَّي وَ مِنْکُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَي أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَيْ لاَ يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْم شَيْئاً).([15]) 

اي مردم! اگر در رستاخيز شک داريد، ما شما را از خاک آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه»(چيزي که شبيه گوشت جويده شده)، که بعضي داراي شکل و خلقت است و بعضي بدون شکل تا براي شما روشن سازيم(که بر هر چيزي قادريم)! و جنين هايي را که بخواهيم تا مدّت معيّني در رحم (مادران) قرار مي دهيم (و آنچه را بخواهيم ساقط مي کنيم) بعد شما را بصورت طفل بيرون مي آوريم سپس هدف اين است که به حدّ رشد و بلوغ خويش برسيد. دراين ميان بعضي از شما مي ميرند و بعضي آن قدر عمر مي کنند که به بدترين مرحله زندگي (و پيري) مي رسند آن چنان که بعد از علم و آگاهي، چيزي نمي دانند! 

حال سؤال اين است که منبع علم و آگاهي او چه بوده است؟ جز بهره گيري از وحي. 

4 . گزارش هاي غيبي قرآن از آينده که همگي تحقق يافته است، نشانه پيوند قرآن با جهان بالا است. 

5 . شيريني بيان و بلندي مفاهيم قرآن و اسلوب سخن گفتن آن در درجه اي قرار دارد که بشر تاکنون نتوانسته نظيري از آن را عرضه کند. 

اگر فردي اعم از مسلمان و غير مسلمان از برون، اين ويژگيها و مانند آنها را، که از بيان آنها خودداري کرديم، در نظر بگيرد، بدون ترديد قرآن را محصول جهان بالا دانسته و اذعان پيدا مي کند که قرآن دست پخت بشر نيست بلکه از عالم بالا فرود آمده است. 

صاحب «المنار» در تفسير آيه: (وَ مَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَري)([16]). «شأن قرآن اين نيست که فردي آنرا افتراء به خدا بداند» بياني دارد که خلاصه آن چنين است، قرآن با قاطعيت مي گويد: اگر انس و جن دور هم گرد آيند، تا نظير قرآن را بياورند، نمي توانند هر چند يک ديگر را ياري کنند.([17]) مي نويسد مسلماً انسان عاقل هر چند در موصوعي سر آمد روزگار باشد، نمي تواند ادعاء کند، هيچ کس از انس و جن نمي تواند نظير کار او را تا روز رستاخيز انجام دهد، همين قاطعيت از يک انسان عاقل و هوشمند، راستگو و پرهيزکار دليل بر آن است که او مي دانست قرآن مصنوع فکر و انديشه او نيست بلکه کار خدا است که بر قلب او الهام نموده است و او (خدا) است که مي گويد تا روز رستاخيز کسي نمي تواند با قرآن مقابله کند.([18]) 

*گاهي برخي از اين افراد مي گويند ممکن است از جانب خداوند تحول عظيمي در شخصيت فردي که ادعاي نبوّت مي کند رخ دهد، و در پرتو اين تحول عظيم الهي بتواند معارف بلند و قوانين نوراني و ديگر مزاياي قرآني را در قالب کلام خدا بيان نمايد. 

 

آیت الله سبحانی: 

اين بيان تعبير محترمانه اي است از تفسير «نبوّت» به «نبوغ» که برخي از مادي گرايان مي خواهند نبوّت پيامبران را از طريق نبوغ تفسير کنند و استاد بزرگوار مرحوم علامه طباطبائي مصاحبه اي در اين مورد با يکي از طرفداران اين نظريه که از هند آمده بود انجام داده و در رساله اي به نام «وحي يا شعور مرموز» منتشر و حس مطلب در آن بيان گرديده است. 

در اينجا يادآور مي شويم مصلحان جهان که مسلماً از نبوغي برخوردار بودند، پيوسته افکار و برنامه هاي خود را به خودشان نسبت مي دادند و در اين ميان از مصلحان يوناني گرفته تا به امروز هر فردي که در صحنه اصلاح جامعه پديد آمده حتي گاندي هندي، انديشه هاي خود را زائيده فکر خود مي دانستند و هرگز به ماوراء طبيعت نسبت نمي دادند. 

ولي در مقابل آنان پيامبران تمام برنامه هاي خود را بر گرفته از وحي تلقي کرده و خود را مأمور خدا و گفتار خويش را گفتار الهي معرفي مي کردند و از آنجا که اين افراد صادق و راستگو بودند نمي توان آنها را (العياذ بالله) دروغگو دانست، ابوجهل با آن عنادي که داشت مي گفت محمّد تاکنوني به انسان دروغ نبسته چگونه مي شود به خدا دروغ ببندد. 

 

برگرديم به سؤال پيش. 

اين احتمال بسيار بعيد و فاقد ارزش علمي است و برچنين فرضيه لرزاني نمي توان اصل عقيدتي استوار نمود، و برفرض صحت، چنين نابغه اي بايد تمام گزاره هاي خويش را، به خود نسبت دهد نه به خدا، و در غير اين صورت، لازم آن اين است که خدا به فردي قدرت و نيرو بخشد. که پيوسته به خدا دروغ بگويد، و افتراء بندد و بگويد قال الله در حالي که خدا چنين سخني را که نگفته است و اين کار (دادن يک چنين قدرت فريبنده به دست مفتري) با حکمت خدا ما سازگار است. 

در برخي از آيات به چنين احتمال پاسخ گفته شده است آنجا که مي فرمايد: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ * لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حَاجِزِينَ).([19]) 

اگر او سخني دروغ بر ما مي بست * ما او را با قدرت مي گرفتيم * سپس رگ قلبش را قطع مي کرديم * و هيچ کس از شما نمي توانست از (مجازات) او مانع شود! 

*حضرت استاد صاحب مقاله با نهايت تعجب مي گويد: خدا را با دليل نمي شود اثبات کرد و مي افزايد. «در عصر حاضر بحث هاي دقيق فلسفي نشان مي دهد که ما انسان ها نمي توانيم وجود خدا را با دليل اثبات کنيم وقتي نمي توانيم وجود خدا را با دليل اثبات کنيم. نمي توانيم ادعا کنيم که خداوند در يک زمان و مکان معين با يک انسان مشخص (محمد(صلي الله عليه وآله)) با الفاظ و جملات متن قرآن سخن آورده است. از خداي که وجودش ثابت نشده نمي توان خبر داد که اين گونه سخن گفته است.» 

 

آیت الله سبحانی: 

انديشه ناتواني براهين فلسفي و علمي براي اثبات وجود خدا سخن جديدي نيست، بلکه در قرن هيجدهم و نوزدهم مطرح شده است و برخي از فلاسفه غرب بهويژه تجربي گرايان که مي خواهند همه چيز را در آزمايشگاه خود مشاهده نمايند طرفدار اين نظريه هستند. مسلماً دلايل عقلي براي اين گروه کافي نخواهد بود. و در رأس اين گروه ديويد هيوم انگليسي([20])(1711-1776) است که در کتاب هاي فيلسوفان انگليسي ص 326 و کتاب «کليات فلسفه»، ص 188، به اين مسأله پرداخته است. 

و فلاسفه اسلامي پس از آگاهي از اين تشکيکات، پنبه اين شک ها و ترديدها را زده اند و مسأله را واضح تر از آن دانسته اند که اين نوع شک ها به آن رخنه کند. 

در اين مورد کافي است که علاقمندان به کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 5 مراجعه بفرمايند. و ما نيز در کتاب «مادي گري معاصر»، و ديگر بزرگان به اين شبهات پرداخته و ياد آور شده اند که اين افراد تحت تأثير تجربه گرايي قرار گرفته و لذا در وجود خدا شک و ترديد کرده اند. 

آيا برهان نظم، يا برهان هدف گرايي آفرينش، يا برهان محاسبه احتمالات، يا برهان وجوب و امکان و ديگر براهين يقين آفرين نيست، اين گروه به خاطر دوري از فلسفه اسلامي، و تحقيقات متکلمان اسلامي، در گرداب شک فرو رفته اند، گذشته براين با عينک خاصي براين براهين مي نگرند و پيش داوريهاي آنان، مانع از آن است که اين حقايق را دريابند و در اين گفتگوي کوتاه فرصت آن نيست که به شرح اين براهين بپردازيم. 

سخنان وي و ديگر همفکران او کجا و سخن دانشمند معروف البرت اينشتين (1879-1954) کجا، وي اعتقاد به خدا را اساس تحقيقات ـ علمي خود مي داند و مي گويد تا کسي به چنين حقيقتي معتقد نباشد. نمي تواند دست به تحقيق و کشف رموز و اسرار آفرينش بزند وي مي گويد: «حس ديني جهان، قوي ترين و شريف ترين سرچشمه تحقيقات علمي است. ديانت من عبارت از يک ستايش نارساي ناقابل، نسبت به روح برتري است که خود را ظاهر مي سازد تا ما بتوانيم با مشاعر ضعيف خود آن را درک کنيم. آن ايمان عميق دروني و وجود يک چنين قدرت شاعر فايق (آگاه برتر) که خود را به جهان غير قابل درک ظاهر کرده، اعتقادات من را نسبت به خدا تشکيل مي دهد.»([21]) 

در پايان سؤال مي شود که اصرار بر نفي وجود خدا يا ترديد در وجود خدا و نشر اين فکر در جامعه به چه معناست؟ آيا شايسته است که ايمان به خدا را از دل جامعه بگيريم و به هرج و مرج فکري کمک کنيم؟ با اين که دلائل اثبات وجود خدا از قوي ترين دلائل عقلي است. 

ما در اينجا دامن سخن را کوتاه مي سازيم و يادآور مي شويم که براي گفتگو در مجامع علمي درباره آنچه در اين مقاله کوتاه آمده آمادگي کامل داريم. به اميد آن که آب از جوي رفته به جوي باز گردد. 

*** 

[1] . سوره ابراهيم، آيه 4. 

[2] . سوره نحل، آيه 103. 

[3] . سوره انعام، آيه 25. 

[4] . سوره يونس، آيه 15. 

[5] . سوره قدر، آيه 1 . 

[6] . سوره انعام، آيه 106 . 

[7] . سوره اعراف، آيه 203. 

[8] . سوره يونس، آيه 16. 

[9] . سوره شعراء، آيه 192-193. 

[10] . سوره نساء، آيه 82. 

[11] . سوره عنکبوت، آيه 48. 

[12] . سوره توحيد، آيه 1. 

[13] . سوره ذاريات، آيه 49. 

[14] . سوره طور، آيه 35. 

[15] . سوره حج، آيه 5. 

[16] . سوره يونس، آيه 37. 

[17] . سوره اسراء، آيه 88. 

[18] . المنار، 11/370. 

[19] . سوره حاقه، آيه 44-47. 

[20] . David Hume. 

[21] . جهان و دکتر اينشتين ـ ارتباط انسان و جهان، ج 3.

 

کد خبر: 1394228303305
1394/2/28

Share

بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن