حضرت آیتالله مکارم شیرازی در درس خارج فقه خود بیان کرد: آنچه مقتضای اصل است این است که رعایت موالات لازم نیست زیرا موالات، شرطی اضافی است بنابراین در صورت شک در آن، اصل برائت جاری میشود. البته در خصوص این مساله روایتی که دلیل بر وجوب موالات باشد وجود ندارد و حتی از روایات میتوان عدم وجوب موالات را استفاده کرد.
موضوع: دروس
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
حضرت آیتالله مکارم در ادامه سلسله جلسات در خارج فقه «حج» خود روز شنبه، 5 اردیبهشت ماه بیان کرد: بحث ما در مورد آخرین مساله از مسائل مربوط به رمی جمرات در منی است. مساله 13 نیز همانند مسالهی قبلی در مورد مسائل مربوط به علم اجمالی است. امام خمینی (ره) در این مساله میفرماید: «لو تيقن بعد مضي الأيام الثلاثة بعدم الرمي في يوم من غير العلم بعينه يجب قضاء رمي تمام الأيام مع مراعاة الترتيب، وإن احتمل جواز الاكتفاء بقضاء وظيفة آخر الأيام» اگر کسی بعد از سه روز از ایام تشریق علم پیدا کند که یک روز را رمی نکرده است ولی نمیداند کدام روز بوده است واجب است هر سه را قضاء کند و ترتیب را در رمی جمار، رعایت نماید هرچند احتمال دارد که بتواند به وظیفهی روز آخر عمل کند. یعنی روز سیزده و یا دوازدهم (اگر واجب بود دو روز رمی کند) را فقط قضاء کند.
وی ادامه داد: کمتر کسی از فقها متقدم متعرض این مساله شدهاند و بیشتر، معاصرین به آن پرداختهاند. در مورد این مساله روایتی هم وارد نشده است از این رو باید این مساله را بر اساس قواعد بررسی کنیم. بر اساس قاعده علم اجمالی بعد از اینکه علم اجمالی منجز شد باید در اطراف آن احتیاط کرد. از این رو امام (ره) فتوا میدهد که باید سه روز را به ترتیب قضا کند یعنی اول قضای رمی جمره اولی، بعد وسطی و در نهایت رمی جمره عقبی را انجام دهد. اما اینکه امام (ره) احتمال میدهد که فقط روز آخر قضاء شود و نیازی به اعاده همه رمی جمرات نیست. دلیل این مساله بازگشت مساله به مساله انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی و شک بدوی است به این صورت در حقیقت شک در این صورت باعث میشود که رمی روز سوم در هر حال صحیح نباشد چرا که مکلف در هر حال یا روز سوم را به جا نیاورده است یا اینکه روز سوم را به جا آورده است ولی یکی از روزهای قبل را به جا نیاورده است که در نتیجه رمی روز سوم نیز به سبب عدم رعایت ترتیب باطل بوده باشد. از آن رو شک در روز اول و دوم شک بعد از محل است در نتیجه شک بدوی میشود و لازم نیست به آن اعتنا کند. با این وجود نمیدانیم چرا امام (ره) در مسالهی سابق انحلال علم اجمالی را پذیرفته و بر اساس آن فتوا دادند ولی در این مساله چنین نکردهاند در حالی که اگر اساس این مساله را قبول کنند باید در هر دو مساله فتوا بدهند نه اینکه در یکی یحتمل بگویند و در دیگری فتوا بدهند. اما به هر حال به نظر ما علم اجمالی در اینجا نیز منحل میشود
این مرجع تقلید عنوان کرد: ما در اتمام مسائل امام خمینی در رمی جمرات یک مسالهی دیگر را اضافه میکنیم و آن اینکه آیا موالات در رمی جمرات لازم است یا نه. یعنی آیا میتوان بخشی از رمی را انجام دهد و بعد به خیمه رود و استراحت کند و سپس برگردد و ما بقی را تکمیل کند؟ آنچه مقتضای اصل است این است که رعایت موالات لازم نیست زیرا موالات، شرطی است اضافی است بنابراین در صورت شک در آن، اصل برائت جاری میشود. البته در خصوص این مساله روایتی که دلیل بر وجوب موالات باشد وجود ندارد و حتی از روایات میتوان عدم وجوب موالات را استفاده کرد. مثلاً در روایتی خواندیم که فردی فراموش کرد سه رمی از یک جمره را انجام دهد که امام خمینی (ره) میفرماید: فردا آن را قضا کند. این روایت در باب هفتم از ابواب رمی جمره در جلد چهاردهم وسایل الشیعه است، در روایت اول این باب که صحیحه است آمده است «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِي رَجُلٍ أَخَذَ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ حَصَاةً فَرَمَى بِهَا فَزَادَتْ وَاحِدَةٌ فَلَمْ يَدْرِ أَيُّهُنَّ نَقَصَ قَالَ فَلْيَرْجِعْ وَ لْيَرْمِ كُلَّ وَاحِدَةٍ بِحَصَاةٍ ...» این روایت دلالت بر موالات ندارد چرا که در این روایت اشاره شده است که اگر یک سنگ یادش رفته است باید هر سه جمره را یک بار دیگر رمی کند و این اشاره به عدم توجه و عدم شرط بودن موالات است. البته لازم نیست که در رمی هر جمره به یک سنگریزه ترتیب را رعایت کند زیرا او فقط یک جمره را کمتر رمی کرده است و ترتیب در آن معنا ندارد. علم اجمالی در اینجا منحل نمیشود زیرا او چهار مرتبه هر جمره را رمی کرده است و در نتیجه ترتیب حاصل شده است.
وی اضافه کرد: بحث دیگری که در اینجا باید آن را مورد بررسی قرار دهید بحث « الصد والحصر» میباشد چرا که ممکن است گاهی که کسی برای انجام اعمال حج مصدود میشود یعنی جلوی انجام حج کسی را بگیرند و مثلا به خاطر وجود مشکلی در پاسپورت یا حتی اشتباهی در حین انجام اعمال حج کسی را از کشور عربستان بیرون میکنند و گاه محصور میشود و محصور کسی است که به سبب بیماری و یا علیل شدن (مانند شکسته شدن دست و پا) نمیتواند اعمال حج را انجام دهد.البته سخن در کسی است که ابتدا محرم شده است و بعد مصدود و یا محصور شده است که باید بحث کنیم که چگونه میتوانند از احرام خارج شوند امام خمینی در تشریح این مساله میفرماید: «المصدود من منعه العدو أو نحوه عن العمرة أو الحج، والمحصور من منعه المرض عن ذلك» امام (ره) در این مساله حکمی را بیان نمیکند بلکه فقط موضوع را در آن توضیح میدهد و میفرماید: مصدود کسی است که دشمن و مانند دشمن مانع از رفتن او به حج شود. البته عبارات فقهاء بیشتر روی عدو متمرکز است ولی امام (ره) عبارت «أو نحوه» را اضافه کرده است. و محصور در عبارت امام خمینی کسی است که بیماری مانع از رفتن او به حج میشود. البته امام (ره) فقط به مرض اشاره میکند کأنه گویا غیر مرض موجب محصور شدن نمیشود این در حالی است که در روایات نیز فقط عدو و مرض اشاره شده است.
این مرجع تقلیلد بیان کرد: در آیه 196 سوره بقره در خصوص حصر آمده است «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْي» یعنی اگر محصور شدید یک قربانی کنید و از احرام بیرون بیایید. در این آیه هم موضوع حصر بیان شده است و هم حکم آن، این در حالی است که در آیات دیگر قرآن اگر چه به مصدود و محصور اشاره شده است اما در مورد حکم آن چیزی بیان نشده است مثلا در آیه دوم سوره مائده آمده است «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا» یعنی مبادا دشمنی با این جمعیتی که شما را از مسجد الحرام صد کردهاند موجب شود که دست به تعدی بزنید. (مثلاً بعد از فتح مکه نگویید که شما در سال حدیبیه جلوی حج را نسبت به ما گرفتید در نتیجه ما هم تلافی میکنیم.) همچنین در آیه 25 سوره فتح آمده است: «هُمُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» اینها کسانی هستند که کافر شدهاند و مانع از مسجد الحرام شدهاند. در این آیه نیز حکم مصدود بیان نشده است.
وی در خصوص معنای لغوی صد و حصر افزود: معنای این دو واژه در لغت وسیع تر از آنچه بیان شده است میباشد. صدّ فقط به معنای ممانعت دشمن نیست بلکه به معنای مطلق منع و اعراض آمده است کما اینکه در لسان العرب آمده است: «الاعراض او المنع» بنا بر این اگر در شرع، مراد از صدّ جلوگیری دشمن باشد این نشان میدهد که معنای آن در شرع خاص شده است. در قرآن نیز این واژه به شکل اعم استعمال شده است همان گونه که در داستان سلیمان و بلقیس میخوانیم: «وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرين» یعنی سلیمان مانع از آن شد که بلقیس بتها را بپرستد. واضح است که سلیمان دشمن بلقیس نبود و حتی با بلقیس دوست بود زیرا او این کار را هنگامی با بلقیس کرد که او تسلیم شده و نیزد سلیمان آمده بود. همچنین در سورهی سبأ نیز در مورد رسول خدا (ص) آمده است «إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ يُريدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُم» واضح است که رسول خدا (ص) دشمن آنها نبود.