بازدید این صفحه: 3337 تاریخ انتشار: 1393/9/18 ساعت: 00:24:41
حضرت آیتالله سبحانی:
میزان در «نقض» خود یقین است نه متعلقات آن
حضرت آیتالله جعفر سبحانی در درس خارج اصول خود بیان کرد: یقین مثل اَیمان و میثاق است و همان طور که به اَیمان و میثاق نقض نسبت داده میشود پس به یقین هم نسبت داده میشود حال متعلق این شک هر چه میخواهد باشد، میخواهد شک در مقتضی باشد یا شک در مانع؛ بنابراین میزان در نقض خود یقین است نه متعلقات آن.
موضوع: دروس
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از شفقنا؛
حضرت آیتالله العظمی جعفر سبحانی در ادامه سلسله جلسات درس خارج اصول خود با موضوع «استصحاب» روز دوشنبه، 17 آذر ماه، بیان کرد: شیخ انصاری فرموده اگر شک در مقتضی باشد «لا تنض» شاملش نمیشود اما اگر شک در رافع باشد «لا تنض» شاملش میشود. عمده تکیهگاه او بر کلمه نقض و از نظر ماده و هیئت بود و معتقد بود که نقض به چیزی میگویند که هیئت اتصالیه داشته باشد و چون در یقین این هیئت نیست ناچار باید معنای مجازی را انتخاب کنیم و نزدیکترین معنای مجازی به معنای حقیقی در این مورد جایی است که چیزی قابلیت بقای یقین را داشته باشد و ما شک در رفع این یقین بکنیم اما اگر اصل قابلیت مشکوک است این نسبت به معنای حقیقی دور است. در جواب اجمالاً عرض کردیم که این طور نیست که نقض برای هئیت اتصاله وضع نشده است بلکه وضع شده است بر امر محکم و مبرم که یقین امر مبرم و محکم است و یقین مثل اَیمان و میثاق است و همانطور که به اَیمان و میثاق نقض نسبت داده میشود پس به یقین هم نسبت داده میشود حال متعلق این شک هر چه میخواهد باشد میخواهد شک در مقتضی باشد یا شک در مانع. بنابراین میزان در نقض خود یقین است نه متعلقات آن.
وی ادامه داد: مرحوم محقق همدانی برای یاری شیخ بیان در کتاب الحاشیه الرضویه علی الفرائد المرتضویه میکند که لا تنقض دو یقین را شامل میشود یقین نسبت به گذشته که این يقين قابل شكسته شدن نميباشد «لاتنقض اليقين ناظر» به يقين سابق نيست يقين سابق در ظرف خودش هست واقعاً من ديروز يقين به عدالت زيد داشتم يا اینکه قبل از غروب آفتاب يقين به وضو داشتم این یقینها چون به سابق بر میگردد قابل بحث نیست در این مسئله بلکه یقین که در مورد آن بحث است یقین لاحق است یعنی یقین بعد از طلوع آفتاب. بر این اساس دو یقین در اینجا وجود دارد یقین حقیقی که همان یقین سابق است و یقین تقدیری یا اعتباری که یقین دوم است. شرع مقدس نميخواهد ما را به حفظ يقين سابق متعبد كند چون يقين سابق محفوظ است خواه ما قائل به حجيت استصحاب باشيم يا نباشيم بلكه ما را به حفظ يقين حالا متعبد ميكند يعني ميفرمايد كه تعبد كن الآن هم تو يقين داري تعبد به يقين حالا است. ثانياً: اين يقيني كه ما بايد تعبداً نگهاش داريم به كدام متيقن نزدیکتر است چون ما دو نوع متيقن داشتيم؟ اين يقين به متيقني كه مقتضيش محرز است نزدیکتر است چرا؟ چون يقين يك امر مبرم و محكم است فلذا متيقني كه محكم است به اين يقين نزدیکتر است تا آن متيقيني كه مقتضيش محرز نيست و مناسبت حکم و موضوع اقتضای میکند که منظور شک در رافع باشد.
این مرجع تقلید عنوان کرد: از دو وجه به ایشان پاسخ داده شده است اول اینکه فرض دو یقین در این مسئله به عنوان یقین حقیقی و تقدیری خلاف روایات زراره است چرا که در آنجا به صراحت سخن از یقین ثابت و یک یقین شده است. روايت اول زراره اين بود «فإنّه علي يقين من وضوئه ولاينقض اليقين بالشك ابداً» بنابراین روایت بیان میکند که تعبد به يقين فعلي نيست بلكه تعبد به يقين گذشته است يعني مراد از (ولاينقض اليقين بالشك) يقين گذشته است يعني يقين ديروز را حفظ كن به اين معني كه امروز هم اثرش را بار كن. نه اينكه مراد اين باشد كه يقين ديروز هيچ آسيبي نميبيند بلكه تعبد به يقين اعتباري و تقدیری كن فلذا فرمايش ايشان خلاف ظاهر حديث است. وجه دوم اشکال به سخن مرحوم همدانی اين است که در استصحاب قضيه متيقنه و قضيهي مشكوكه يكي است والا اگر قضيه متيقنه و مشكوكه دوتا باشد از قبيل قياس ميشود تنها فرقي كه بين استصحاب و بين قياس وجود دارد اين است كه در قياس قضيه متيقنه غير از قضيه مشكوكه است مانند خمر و نبيذ. خمر يك موضوع است نبيذ هم موضوع ديگري ميباشد فلذا اگر قضيه در استصحاب دوتا شد؛ ميشود قياس و حال آنكه در استصحاب وحدت قضيه متيقنه و قضيه مشكوكه شرط است منتها با الغاي زمان يعني قبل از آفتاب و بعد از آفتاب را لغو كن. بر این اساس میتوان گفت سخن مرحوم همدانی نیز صحیح نمیباشد. بنابراین تمام مسئله این است که شیخ خیال کرده است که نقض به معنای هئیت اتصالیه است در حالی که ما بیان کردیم نقض به معنای امر محکم و مستحکم است که خود یقین امر مبرم و مستحکمی است و فرقی نمیکند و مهم هم نیست که متعلق آن چه چیزی باشد.
آیتالله سبحانی بیان کرد: تفصیل دومی که در مورد استحصاب بیان شده است نظر مرحوم محقق سبزواری است. ايشان نظرش اين است كه در خود شك در رافع حجت است اما در شك در رافعيه امر الموجود حجت نيست. يعني شك در رافع بر دو قسم است گاهي در اصل رافع شك ميكنيم كه آيا من خوابيدم يا نخوابيدم يعني در اصل نوم شك ميكنم يا حدثي از من سرزده يا سر نزده؟ اگر در اصل رافع شك كنيم حجت است گاهي شك در رافعيت امر الموجود است مثل اينكه يك بللي از كسي حادث شده ولي نمیداند كه اين بلل بول است يا اين بلل مذي است يعني وضو داشت بعد از وضو بللي از او خارج شد و اين بلل مردد است بين اينكه بول باشد و بين اينكه مذي باشد ميگويد در اينجا استصحاب حجت نيست. دليل ايشان بر این مسئله این است که شرع مقدس فرموده: «لاتنقض اليقين بالشك» و من در اين مورد كه ميگويم استصحاب حجت نيست نقض يقين به شك نميكنم بلكه نقض يقين به يقين ميكنم یعنی من يقين دارم كه يك بللي خارج شده بله! بلل مشكوك است بين بول و مذي يا يقين دارم كه خون دماغ شدهام پس در اينجا غايت حاصل شده «لاتنقض اليقين بالشك بل تنقضه بيقين آخر» يقين آخر در اينجا هست «اليقين بوجود البلل» منتها شك ما در اين است كه اين بلل يا اين دم رعاف ناقض وضو است يا ناقض وضو نيست. این استدلال از محقق سبزواری بسیار بعید است چرا که پاسخ این فرمایش ایشان این است که غایت وجود یک شی نیست بلکه غایت یقین به وجود حدث است بلکه غایت وجود بللی است که حدث و ناقض وضو باشد. بنابراین وجود مطلق غایت نیست بلکه وجود مقید به حدث، ناقض غایت است و صرف وجود چیزی غایت باشد. بنابراین فرقی بین شک در وجود رافع و رافعیت شیء موجود نیست.
این مرجع تقلید تصریح کرد: تفصیل سوم تفصیلی است که مرحوم خوانساری در مسئله استصحاب بیان کرده است ایشان نیز مانند مرحوم شیخ رفتار میکند یعنی استصحاب در شک در مقتضی حجت نیست اما در شک در رافع حجت است مگر در جایی که رافع یا غایت مجمل باشد که استصحاب در آنجا اجرا نمیشود. مثلاً وقتی مولا فرموده است (صم الي الليل) ليل غايت است يا (صم الي الغروب) و من نميدانم كه غروب همان استتار قرص است يا غروب علاوه بر استتار قرص ذهاب حمره مشرقيه است، شك در غايت است يعني غایت اجمال دارد. فرموده در اينجا نميتوانيم كه استصحاب نهار كنيم حال من ديدم غروب شد و آفتاب زير افق رفت اما حمره مشرقيه هنوز هم باقي است در اينجا من نميتوانم استصحاب نهار كنم و آثار نهار را بار كنم و بلند شوم نماز عصر را اداءً بخوانم يا حرمت افطار داشته باشم. پس مرحوم محقق خوانساري فرموده كه استصحاب حجت است مگر اينكه شك در غايت كنيم آنهم به خاطر اجمال مفهوم. بیشتر علما که خلاف ایشان عمل میکنند ایشان را تخطئه کردهاند اما بنده با نظر ایشان موافق هستم زيرا كه فرمايش ايشان منطقي است
وی ادامه داد: استصحاب آمده است خارج را برای ما روشن کند، زید زنده است یا زنده نیست که استصحاب حکم خارج زید را روشن میکند که آن زنده بودند زید است بنابراین برای ما اثبات احکام زنده بودن زید را اثبات میکند. در ما نحن فیه خارج اصلاً برای ما مبهم نیست که بخواهیم روشن کنیم چرا که آفتاب غروب کرده است و حمره مشرقیه هم هنوز وجود دارد و آنچه در اینجا برای ما مجمل است لغت است که آیا لیل به معنای غروب شمس است یا زوال حمره مشرقیه است و استصحاب که به درد معنای لغت نیست بلکه او میخواهد چهره واقع را برای ما روشن کند و در موارد ذکر شده اصلاً واقعیتی نیست که در مورد آن استصحاب بخواهد چیزی را اثبات کند و آنچه که در روایات وجود دارد همین مسئله را اثبات میکند.
کد خبر: 1393918302276
1393/9/18
|