صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> اخبار >>
مرجع ما | مصائب نواندیشی دینی در گفت‌وگوی گفتمان الگو با سیدمحمدعلی ایازی
بازدید این صفحه: 4144          تاریخ انتشار: 1393/8/19 ساعت: 00:57:55
مصائب نواندیشی دینی در گفت‌وگوی گفتمان الگو با سیدمحمدعلی ایازی

چرا نواندیشان دینی حوزوی، هیچ‌وقت به جایگاه مرجعیت اعلا دست پیدا نمی‌کنند و بلکه برعکس، مرجعیت اصولاً به سنت‌گرایان و در واقع به اصطلاح شما محافظه‌کاران می‌رسد و آنها به مدارج بالاتر مرجعیت دست پیدا می‌کنند؟ این پرسشی است که در شماره پنجم دوماه‌نامه گفتمان الگو از حجت‌الاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی ایازی، پرسیده است.

موضوع: گفتگو

 

 

 

 

به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از دین آنلاین؛

 

 

در امتداد گفتمانی که به عنوان نواندیشی دینی در عرض جریان روشنفکری دینی مطرح شده است برخی افراد مانند حجت‌الاسلام و المسلمین ایازی را از شخصیت‌های مطرح در میدان نواندیشی می‌شناسند.
بخشی از سخنان ایشان که در شماره اخیر گفتمان الگو آمده است در ادامه به آگاهی خوانندگان می‌رسد:
ـ می‌شود یک طور دیگر هم این جریان را مطرح کرد که حتی برخی از مراجع نواندیش دینی ما، وقتی به مرجعیت می‌رسند ترجیح می‌دهند همان روشی را انتخاب بکنند که سنت‌گرایان دارند. مثلاً آیت‌الله بروجردی خودش یک نواندیش بوده؛ یعنی حرف‌هایش را نگاه کنید با حرف‌های دیگری که می‌زده خیلی تفاوت داشته است. آیت‌الله میلانی در مشهد یک نواندیش دینی بوده است. حرف‌ها و نظریاتی را که دارد شما ملاحظه بفرمایید. مرحوم امام(ره) خودش نسبت به مراجع معاصر خودش به همین شکل که عرض کردم عمل کرده است و جریانات دیگر به همین شکل بودند. ولی وقتی که در جایگاه مرجعیت قرار می‌گیرند و به قله می‌رسند به ندرت همان رویه نواندیشی را ادامه می‌دهند، مگر این‌که خائف نباشند. شما نامه امام را به آقای قدیری بخوانید و ببینید ایشان در بحث شطرنج چه مباحثی را مطرح کرده‌اند. این نشان می‌دهد که حضرت امام(ره) چقدر دغدغه‌ یک‌سری حرف‌ها و صحبت‌ها را داشته‌اند. یا گزارشی که آقای توسلی به امام(ره) در مورد برخی از مسائل مهدویت و اینها داده و گفته این چیزها را نگاه کنید، نشان می‌دهد که اینها بودند.
ولی واقعیتش این است که عامه‌ مردم، یک چنین فرهنگی در این مرجعیت دارند که مرجعیت را برای این نوع حرف‌های نو زدن و جدید گفتن نمی‌خواهند. من مثال می‌زنم، اسم نمی‌آورم، دو تا مرجع را در نظر بگیرید: یک کسی که حرف‌های نو دارد؛ یک کسی هست که کتاب دارد، نوشته دارد، مقاله دارد. ولی در مقابل یکی هست که در عمرش حتی یک نوشته و یک کتاب هم ندارد. اصلاً هیچ چیزی ندارد. هر چه هم که از او نقل می‌کنند، از خواب و علم به غیب است یا نمی‌دانم، چیزهایی ماورایی نقل می‌کنند. ولی توده مردم بیشتر به کسی روی می‌آورند که از او مثلاً کراماتی نقل شده تا به آن کسی که اهل اندیشه، تفکر و نظریه‌پردازی هست. هنوز هم که مرده، مدام هر روز خوابش را در تقویمشان نقل می‌کنند، آقای فلان می‌گوید در خواب دید چنین است، یا نمی‌دانم فلان جا در عالم مکاشفه چنین دید، یا نمی‌دانم در عالم برزخی فلان کس را دید. حتی برایشان اگر بگویند این آدم مثلاً راجع به فلان تفکر یک حرفی را داشت، خیلی کاری ندارند. ولی اگر بگویند آقا فلان کس دیروز می‌گفت که فلان‌جا قالیچه‌اش را دزد می‌برد و فلان آقا جای آن را نشان می‌دهد، اینها برایشان خیلی جاذبه بیشتری دارد. اینکه کسی یک حرف نویی در حوزه‌ دین، معرفت و اخلاق بزند تا این اندازه جذابیت ندارد؛ یعنی این نوع عوام‌گرایی و عوام‌پسندی هست. مرحوم مطهری مقاله‌ای دارد به نام «مشکلات اساسی سازمان روحانیت»، یکی از مشکلات و آفت روحانیت را همین می‌دانند؛ مشکلشان این است که عوام‌گرایانه است. خصوصاً مرجعیت شیعه که انتظارش را با توده‌های مردم هماهنگ می‌کنند.
می‌گفتند مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در آن دوره‌ خودش معتقد بوده که باید طلبه‌ها درس انگلیسی بخوانند. حالا در زمان ما که خیلی ممنوع بود، ولی آن وقت‌ها نبود. ولی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم معتقد بوده که طلبه باید در این حوزه وارد شوند. می‌گویند یکی از تجار تهران بلند می‌شود می‌گوید که آقا ما وجوهات می‌دهیم به شماها که قال الصادق و قال الباقر بگویید. این چیست که طلبه بیاید درس انگلیسی بخواند، اگر به این شکل است ما ندهیم. تازه حاج شیخ عبدالکریم هم اعلام نمی‌کرده که من می‌دهم، ولی یکی از مریدها خبردار می‌شود که حاج شیخ عبدالکریم معتقد بوده مبلغین هم باید زبان انگلیسی بدانند که اگر خواستند بروند کشورهای خارجی بتوانند زبان انگلیسی صحبت کنند. اصل قضیه هم کار دینی بوده ولی برخی در مقابل او ایستادند و اجازه چنین کاری ندادند.
...
ـ آقای مطهری می‌گوید که چون روحانیت ارتزاقش از عوام و کسانی است که دارای تفکرات عمیق دینی نیستند، قهراً مجبور است ملاحظات آنها را داشته باشد. مرجعیت، حتی نواندیش دینی، که خودش یک بخشی‌ از بدنه مرجعیت است، خیلی‌ها هستند، که رغبتی برای این نوع کارها ندارند. به اعتقاد آنها آخر یک نوع باید ظاهر را رعایت کند. بعضی در ابتدا به همین نیت اصلاح هم وارد جریان مرجعیت می‌شوند، اما بعد می‌بینند که این واقعیت طور دیگری است. مرحوم آقای میلانی می‌گفتند که به او گفته بودند شما این‌قدر حرف می‌زدید به اساتید گذشته خودتان که باید حوزه را اصلاح می‌کردند و تغییرات اساسی در نظام آموزشی حوزه به وجود می‌آوردند، حالا شما که به این مرحله رسیده‌اید اقدامی بکنید، من آنجا که بودم ایشان در همین حرف‌هایش گیر کرده بود، ایشان آمده بود در حوزه‌ خراسان برنامه‌ امتحان گذاشت. آن وقت امتحان خیلی رسم نبود. یعنی طلبه را امتحان کن، یعنی چه من را امتحان کند؟! من شأنم بالاتر از این حرف‌هاست. حالا دیگر البته عادی شده است. بعد آمدند و سروصدا و غوغا و واویلا وا اسلاما کردند که ایشان این بساط را چرا راه انداخته و از طلبه‌ها می‌خواهد امتحان بگیرد و به آنها توهین بکند. گفت حالا عیب ندارد، هرکسی که بخواهد امتحان بدهد، ما یک‌سری امتیاز را به او می‌دهیم، و الّا همان حقوق را که قبلاً می‌گرفت، بگیرد. حالا در یک حدی، این یک اصلاح، یک حرکت اصلاحی است، بالاخره این کسی که یک سال درس می‌خواند، آخرش ببینند محصول یک سال درس خواندنش چه است. آدم‌هایی هستند که الان ۳۰ سال است سر درس می‌روند، در حوزه شرکت می‌کنند، اوّل و آخرش چه فرقی کرده است؟! هیچ نمی‌فهمد. ۴۰ سال است دارد درس آقا می‌آید. اما چه نتیجه به دست آورده آن محصولش که در مسیر علمی باید تولید می‌شده چه بوده است؟! البته باید معلوم بشود وقتی که طلبه می‌آید در این ۶ ماه، در این یک سال چه خوانده، باید جواب بدهد. نتیجه‌ ثمره‌ کار خود را به‌صورت عملی‌ ببیند. نمونه‌های دیگرش در جامعه‌ فراوان است.
...
ـ حرف نو، همیشه مستنکر است؛ یعنی یک اندیشه، خصوصاً وقتی که طرح می‌شود هنوز آن پختگی لازم را پیدا نکرده است. متفکران گذشته‌ ما را نگاه کنید، فرض کنید شیخ طوسی، علامه‌ حلّی یا مقدس اردبیلی. اینها حرف داشتند، وقتی که حرفشان را می‌زدند، اولش یک نوع آشوبی، یک نوع هجمه‌ای را از سوی افراد به وجود می‌آوردند. دلیلش چه است؟ دلیلش این است که این حرف هنوز آن پختگی خودش را به دست نیاورده است. مثل یک راه است. این راه را الان شما می‌بینید، آنقدر کوبیده شده که راه صاف است. ولی یک راه تازه که بولدوزر آمده شخم زده، هی بالا و پایین می‌رود. نواندیشی دینی وقتی که طرح مطالب می‌کند اولش دست‌انداز دارد، بالا می‌آید، پایین می‌آید. آسیبش این است که این حرف‌ها گاهی پختگی ندارد. آن انسجام لازم را هنوز پیدا نکرده است. منتها اگر در جامعه تحمل شنیدن به وجود آمد، آرام آرام این بحث‌ها با تلاقی و تعامل پخته می‌شود و یک شکل صیقل یافته پیدا می‌کند. مانند یک تکه فلز وقتی که هنوز صیقل داده نشده و کاری روی آن صورت نگرفته، ظاهری بسیار بد دارد. اما وقتی که صیقل خورد، زیبا می‌شود و برق می‌زند. حرف نواندیش دینی به همین شکل آن صیقل‌های لازم را پیدا نکرده و قطعاً دچار مشکل است، یا باید محافظه‌کاری کند و اصلاً حرفش را نگوید، مخفی کند، رعایت کند، در این صورت هیچ‌وقت این حرف پخته نمی‌شود، صیقل نمی‌خورد. وقتی که می‌آید با مخالفت مواجه می‌شود. ما الان حاج شیخ هادی تهرانی از علمای بزرگ نجف را داریم، هنوز هم که هنوز است اسمش را که می‌آورند می‌گویند حاج شیخ هادی مکفر. ایشان حرف‌های نو و جدید دارد. همان‌گونه که علامه طباطبایی هم حرف‌های خیلی زیادی دارد، هنوز هم عده‌ای به ایشان اشکال می‌گیرند. اینها از بزرگان هستند و تردید در آنها نیست. مرحوم علامه‌ بلاغی، بحث عبری می‌خوانده است. می‌رفته پیش یهودی‌های بغداد، پیش خاخام‌هایشان درس می‌خوانده است. می‌گفتند این آخوند چه کاره است؟! قهراً نواندیشی اقتضایش این است که یک‌سری کارها و حرف‌هایی می‌زند که آن استنکارش و جدید بودنش یک نوع آفتی برایش دارد و دردسرهایی برایش درست می‌کند.
...
ـ خیلی از این نواندیشان را الان در حوزه داریم که جزء آدم‌هایی هستند که حرف جدید دارند. ولی می‌گوید از قول من نقل نکن. چون مشکلات برایش درست می‌کند، حاج شیخ هادی مکفر می‌شود. مثلاً فرض کنید در مورد آقای صالحی نجف‌آبادی هنوز هم که هنوز است به خاطر اینکه یک ایده‌ای را طرح کرده که هیچ با اصول مسلمات دینی هم مخالفتی نداشته ولی یک نظریه است راجع به قیام امام حسین ـ گفته امام حسین برای این رفته که آنجا تشکیل حکومت بدهد ـ ببینید چه سروصدا و جنجال ایجاد کرد. وقتی آنها را می‌بینند، کسانی که حرفی و نظری دارند فکر می‌کنند «آهسته بیا آهسته برو تا بچرخد نظر»، حرف را یک جوری بزن که به کسی برنخورد. و آدم‌هایی که جرئت دارند، شجاعت دارند حرفی می‌خواهند بزنند، باید خودشان را آماده بکنند برای اینکه این مشکلات را تحمل کنند.
...
ـ آن یک نوع تجربه می‌خواهد. یادم می‌آید من در دهه ۶۰ مجله‌ حوزه را منتشر کردم. مجله‌ حوزه هم داعیه‌ نواندیشی دینی داشت و وقتی هم که ما می‌خواستیم منتشر کنیم خیلی از این بزرگان حوزه به من می‌گفتند که این کار را نکن، اگر بکنی ممکن است با شکست مواجه بشود. اما خود من با دوستان خیلی نشستیم که چگونه مسائل را طرح کنیم که ایجاد واکنش نشود. اتفاقاً به جز دو تا واکنش تندی که از جامعه‌ مدرسین آن دوره، آقای آذری و برخی دیگر نشان دادند، طوری نبود که انجامش ندهیم. اما همان دوره وقتی ما مجله‌ حوزه را منتشر می‌کردیم خواننده‌های بیرونی از خوانندگان حوزویش بیشتر بودند. یعنی مثلاً دوبار، سه¬بار چاپ شد، بیرون بیشتر می‌خواندند تا حوزویان. در حوزه اگر حتی یک کتاب تثبیت شده‌ای مثل «شرائع»، «مکاسب»، «کفایه»‌ای که به آن رغبت دارند به شکل دیگری مثلاً تجدید چاپ بشود، نسبت به چاپش واکنش نشان می‌دهند. من یادم می‌آید «کفایه» را وقتی آل‌البیت همراه با برخی حواشی و تحقیقات چاپ کرد، بعضی‌ مخالفین گفتند نه اصلاً در این معنویت وجود ندارد؛ یعنی حتی در چاپش هم می‌گفتند همان‌طوری که بوده بگذارید باشد. یادم می‌آید «لمعتین» را وقتی که طلبه‌ها برمی‌داشتند شیک با این چاپ‌های بیست، سی سال پیش آقای کلانتر تحقیق کرده بود، برخی می‌گفتند نه آقا اینها چه است می‌خوانید. یک لمعه، همان لمعه‌ قطع رحلی و با همان شکل را پیدا کنید و همان را بخوانید. اینها معنویت ندارند؛ یعنی این‌طوری بود. خیلی‌ها با آن مخالفت می‌کردند.

کد خبر: 1393819302006
1393/8/19

Share

بدون نظر

نام
پست الکترونیکی
وب سایت
متن