حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان این که جامعهاي که موحّد،عادل و عاقل نيست آلوده است گفتند: در هندسه جهان که همه خطوط و اضلاع آن حق است، جز عقل و عدل چيز ديگر نيست و حسينبنعلي(سلام الله عليه) در اين هندسه در مدار عقل و عدل حرکت ميکند تا جامعه را طاهر کند.
موضوع: سخنرانی
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه) به نقل از خبرگزاری حوزه؛
این مرجع تقلید در برنامه "نهضت سيّدالشهداء بر مدار عقل و عدل"اظهارداشتند: در جریان حسينبنعلي(سلام الله عليه) با شهادت او قرآن را مهجور کردند؛ يعني هم ـ معاذ الله ـ عملاً ترک کردند و هم اهانتهايي که عرب جاهلي مشرک درباره قرآن روا ميداشت، اينها هم روا داشتند؛ يعني ـ معاذ الله ـ حقانيّت و وحيانيّت او را انکار کردند، چه اينکه درباره خود حسينبنعلي(سلام الله عليه) حقانيّت او, عصمت او, حجّت بالغه الهي بودن او و امامت او را انکار کردند.
متن کامل سخنان حضرت آیت الله جوادی آملی بدین شرح است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
أعظم الله أُجورنا و أُجورکم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و إيّاکم من الطالبين لثاره(عليه الصلاة و عليه السّلام)
سرّ شريک بودن معصومين با قرآن
نهضت سالار شهيدان حسينبنعليبنابيطالب(سلام الله عليهما) در مدار عقل و عدل خلاصه ميشد و در هندسه حق, چيزي غير از عقل و عدل نيست; يعني جامعه بايد عاقل و انديشمند از نظر علمي و عادل و وارسته از نظر عملي باشد تا چنين جامعهای طيّب و طاهر باشد که مسئله طهارت او قبلاً اشاره شد و بعداً هم بايد تبيين بيشتري به عمل بيايد. بحث در اين بود که وجود مبارک حسينبنعلي چون حقمدار است، مثل عليبنابيطالب(عليه السلام) که «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ»،[1] حسينبنعلي(سلام الله عليهما) هم «يَدُورُ مَعَ الْحَقِ حَيْثُمَا دَارَ» و راههاي اثباتي اين مطلب گاهي از زيارتنامههاي مأثور از ائمه(عليهم السلام) است، گاهي هم از ادعيه و مناجات و کلمات نوراني خود سيّدالشهداء است و گاهي هم بررسي و تحليل عقلي و دقيق سيره و سنّت آن حضرت است. در زيارتهاي مأثور از ائمه(عليهم السلام) درباره آن حضرت آمده است که «يَا شَرِيکَ الْقُرْآنِ».[2] توضيح کوتاهي در پايان نوبت قبل به عرضتان رسيد که وجود مبارک پيغمبر درباره اميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) فرمود: ««أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی»؛[3] اين يک مطلب.
مطلب دوم اينکه وجود مبارک موساي کليم به خداي سبحان عرض کرد: ﴿وَ أَشْرِکْهُ في أَمْري﴾؛[4] يعني هارون را شريک امر من قرار بده.
پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» مسئله نبوّت و رسالت و وحي تشريعي يافتن و نزول احکام شرعي و مانند آن مستثناست. وجود مبارک امام معصوم پيغمبر نيست, شريعت جديدي نياورده و نميآورد، حافظ همان شريعت است. پس به استثناي مقام نبوّت و رسالت و نزول وحي تشريعي, وجود مبارک اميرالمؤمنين براي پيامبر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) مثل وجود مبارک هارون براي موساي کليم(عليهما السلام) است و او شريک امر است؛ موساي کليم عرض کرد: ﴿وَ أَشْرِکْهُ في أَمْري﴾ و خداي سبحان هم به سؤالهاي موساي کليم پاسخ مثبت داد و فرمود: ﴿قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَکَ يا مُوسي﴾،[5] پس هارون ميشود شريک وحي, شريک نبوّت؛ نه در نبوّت و رسالت و وحي تشريعييابي، بلکه در مقام عصمت, در مقام آگاهي از علوم غيب و مانند آن که جزء شرايط اساسي امامت است و اميرالمؤمنين هم شريک پيامبر است به استثناي مسئله نبوّت, رسالت, وحي تشريعييابي و مانند آن و شخص اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) محور بحث نيست؛ يعني انسان کاملي که امام معصوم است او شريک است و به منزله هارون نسبت به موساي کليم است؛ لذا در اين جهت دوازده امام يک حکم دارند اينکه فرمود: يا علي! «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی»؛ مثل اينکه فرموده باشد اين دوازده امام نسبت به من «بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی» هستند و چون هارون شريک امر موساي کليم است و امر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان قرآن کريم است؛ لذا در زيارتها به ذوات قدسي ائمه(عليهم السلام) عموماً و خصوصاً در زيارت مخصوص سالار شهيدان(سلام الله عليه) به آن حضرت عرض ميکنيم «يَا شَرِيکَ الْقُرْآنِ».
مهجوريّت قرآن با فقدان امام معصوم
بعد در همان زيارت آمده است که «وَ أَصْبَحَ کِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِکَ مَهْجُوراً»؛[6] همانطوري که با فقدان پيامبر، قرآن مهجور ميشود، با فقدان امام معصوم هم قرآن مهجور ميشود. مهجوريّت قرآن که در آيه ﴿اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾[7] تنها به معناي متروک و دور نگه داشتن و مفارقت از آن نيست، زيرا اين آيه در مکه نازل شد و در مکه توقّع نبود که مردم در صحابت قرآن, در خدمت قرآن و محشور با قرآن باشند; بلکه همانطوري که در آن قصّه معروف که «إنَّ الرَّجُلَ لِيَهجُرُ»[8] آن «هُجر» به معناي هذيان و ـ معاذ الله ـ به معناي حرف ناصواب است، عرب جاهلي در مکه قرآن را مهجور کردند; يعني ميگفتند اين ـ معاذ الله ـ «هُجر» و «هذيان» است؛ گاهي ميگفتند اين «کهانت» است، گاهي ميگفتند اين «شعر» است، گاهي ميگفتند اين «فريه» و «افترا» و «دروغ» است، گاهي هم ميگفتند که زبان بيگانه است که به آن حضرت تعليم داده شد و مانند آن؛ اين تهمتها را به قرآن ميزدند که زماني ميگفتند «شعر» است, زماني ميگفتند «کهانت» است, زماني ميگفتند «سِحر» است, زماني ميگفتند آموزش و قصص ديگران است همانطوري که ملتها آثار و افسانههاي کهن دارند، اين هم همان قصهها و افسانههاي کهن است که همين حرفها باعث مهجور شدن قرآن است؛ يعني ـ معاذ الله ـ ميگفتند قرآن هذيان است نه اينکه مهجور است؛ يعني متروک است، البته مسلمانهايي که اعتقاد دارند که قرآن حق است؛ ولي به قرآن عمل نميکنند، در اينجا صادق است که ﴿اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾؛ ولي عرب جاهلي که مشرک بود و قرآن را سِحر و شعبده و امثال آن ميدانست، مهجور بودن قرآن نزد آنها; يعني اين ـ معاذ الله ـ «هُجر»، «هذيان»، باطل، سفاهت و امثال آن است. «وَ أَصْبَحَ کِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِکَ مَهْجُوراً»؛ هم قرآن مهجور شد و هم مسئله امامت, اگر درباره قرآن ميگفتند «سِحر» و «شعبده» و «جادو» است، درباره امام معصوم که «وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی»[9] است، گفتند ـ معاذ الله ـ او خارجي است؛ يعني خروج کرده و آشوبگر است، نه اينکه از منطقه مسلماننشين بيرون است، بلکه عرب است, اهل مدينه است و شناسنامه دارد، لکن خروج کرده و جزء خوارج است، پس اين خارجي بودن به اين معنا بود.
«أَصْبَحَ کِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِکَ مَهْجُوراً» اينکه شريک قرآن است؛ يعني حسينبنعلي(سلام الله عليه) با شهادت او قرآن را مهجور کردند؛ يعني هم ـ معاذ الله ـ عملاً ترک کردند و هم اهانتهايي که عرب جاهلي مشرک درباره قرآن روا ميداشت، اينها هم روا داشتند؛ يعني ـ معاذ الله ـ حقانيّت و وحيانيّت او را انکار کردند، چه اينکه درباره خود حسينبنعلي(سلام الله عليه) حقانيّت او, عصمت او, حجّت بالغه الهي بودن او و امامت او را انکار کردند و میگفتند که او جزء خوارج است.
اينها نشان ميدهد که در هندسه جهان که همه خطوط و اضلاع آن حق است، جز عقل و عدل چيز ديگر نيست و حسينبنعلي(سلام الله عليه) در اين هندسه در مدار عقل و عدل حرکت ميکند تا جامعه را طاهر کند. در فرهنگ قرآن اگر فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[10] بخش وسيعي از علما فرمودند منظور از اين «نَجَس» همان «قذارت» معنوي است. جامعهاي که موحّد نيست آلوده است, جامعهاي که عادل نيست آلوده است, جامعهاي که عاقل نيست آلوده است, جامعه توحيدي و عقل و عدلمحور، جامعه پاک و طيّب و طاهر است و حسينبنعلي(سلام الله عليه) آمده است که اين جامعه را پاک کند. اينکه در زيارتها فراوان آمده شما پاک هستيد،[11] براي اينکه پاک ميتواند جامعه را پاک نگه بدارد؛ حقيقتاً جهل و ظلم آلوده است و اين آلودگي در معاد روشن ميشود. اگر وجود مبارک حسينبنعلي طيّب و طاهر بود که «لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا»[12] ميتواند جامعه را عاقل کند؛ يعني تطهير کند و جامعه را عادل کند؛ يعني تطهير کند؛ لذا در زيارتهاي اين ذوات قدسي ميخوانيم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُمْ»؛[13] شما تاريخ را پاک کرديد, جامعه را پاک کرديد, سرزمين زيستتان را پاک کرديد و قرآن حُکم سرزمينِ پاک, تاريخِ پاک و ملتِ پاک را در بخشي از آيات قرآن روشن ميکند که ـ انشاءالله ـ در نوبت بعد به عرضتان خواهد رسيد.
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. الفصول المختارة، ص 135.
[2]. المزار الکبير(لابن المشهدي)، ص426؛ «السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا شَرِيکَ الْقُرْآنِ».
[3]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج8، ص107.
[4]. سوره طه, آيه32.
[5]. سوره طه, آيه36.
[6]. المزار(شهيد اول)، ص174.
[7]. سوره فرقان, آيه30.
[8]. نهج الحق، ص333.
[9]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص196.
[10]. سوره توبه, آيه28.
[11]. کامل الزيارات، ص214؛ «ائْتِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ(عليه السلام) أَطْيَبِ الطَّيِّبِينَ وَ أَطْهَرِ الطَّاهِرِينَ وَ أَبَرِّ الْأَبْرَارِ...».
[12]. تهذيب الاحکام, ج6, ص114.
[13]. مصباح المتهجد, ج2, ص723.