همه ائمه، كشتى نجات اند، اما كشتى نجاتِ امام حسين(عليه السلام) در لجج غامره (= گرداب هاى فرو رونده) خيلى راحت تر انسان را به ساحل مى رساند و نجات مى دهد.
موضوع: دیدگاه
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
همه ائمه، كشتى نجات اند، اما كشتى نجاتِ امام حسين(عليه السلام) در لجج غامره (= گرداب هاى فرو رونده) خيلى راحت تر انسان را به ساحل مى رساند و نجات مى دهد.از طرفى همان طور كه ائمه(ع) ابواب بهشت هستند، ابى عبدالله(ع) هم يك باب دارد به نام باب الحسين(ع) كه خيلى توسعه دارد و افراد بسيارى را مى تواند به بهشت ببرد.باب امام حسين(ع) نيز با بقيه ائمه فرق دارد. به همين دليل، ايشان مى تواند هر انسانى را به بهشت ببرد؛ نه تنها با عزادارى، گريه، يا گرياندن، به سر و سينه زدن و اظهار مصيبت كردن، و نه تنها با تعظيم شعائر حسينى، بلكه با تباكى هم مى تواند وارد بهشت شود. اين وسعت باب ابى عبدالله(ع) است؛ پس هم كشتى اش با بقيه كشتى ها فرق دارد، هم باب او با بقيه بابها. توسل به ايشان هم از خصوصيتى برخوردار است كه هر كسى، به هر نحوى مى تواند به ايشان متوسل شود و زمينه نجات خودش را فراهم سازد.
لزوم بيان درس هاى عاشورا
درسهاى حادثه كربلا را بايد فصحا و علما، متفكرين، صاحبان قلم و روشنفكران دانشگاه و حوزه بيان كنند تا مردم بيش از پيش با عظمت عاشورا و شخصيت بى بديل ابى عبدالله(ع)آشنا شوند.ما از حركت امام از مدينه به سوى كوفه مخصوصاً رها كردن و ناتمام گذاشتن اعمال حج، درسهاى بى شمارى مى آموزيم:«ياد مى گيريم كه وقتى اصل دين و اساس مكتب با خطر مواجه است، بايد حج را هم رها كرد»؛ «ما مى فهميم وقتى مبناى نگاه به انسانها تغيير مى كند و برخى مى خواهند به نام دين و مذهب، خلق خدا را بنده خود سازند، بايد حركتى جدى انجام داد»؛ «امام حسين(ع) به ما آموخت وقتى مى خواهند با تفسير خود، اسلام را معرفى كنند و بر منبر رسول الله(ص) بنشينند و دايه مهربانتر از مادر شوند و روح اسلام را مسخ نمايند، نبايد توقف كرد».
وفا و بي وفايي در عاشورا
قبلا و در موارد مختلف به موضوع وفا، اطمينان و صفا به عنوان درس هايى از حادثه كربلا اشاره كرده ام، ولى اينك مى خواهم به موضوع ديگرى بپردازم. اميدوارم طرح اين درس ها، اميد به زندگىِ صحيح را در ما زنده نگه دارد و آرمانهاى بزرگ آن امام عزيز را احياء نمايد. در عصـر عاشـوراى حسينى، ما با نوعى از وفا و بيوفايى روبه رو بوديم كه تكرار و بازبينى آن، دل هر انسانى را به درد مى آورد. گروهى كه خود با اختيار و قلم خويش فرزند پيامبر را براى اصلاح دين جدش دعوت كردند و در نهايت با بى رحمى فراوان بر خود نيز رحم نكردند و رسم بيوفايى پيشه كردند و بر آن همه اصرار، مُهر بيوفايى زدند و امام را به قتلگاه كشاندند. آدمهاى زبون و پستى كه بويى از وجدان و غيرت انسانى، و حتى عربى نبرده بودند. در ميان اين دسته، افرادى از علماى ناآگاه هم بودند كه دين پيامبر را توشيح و تفسير مى كردند و به حلال و حرام خدا مى پرداختند. خودْ فروختگانى كه اعتقادات خود را هم به سران قدرت ارزانى كرده بودند و فتوا بر قتل فرزند پيامبر مى دادند و او را به نام يك خارجى كه بر دين و سنت محمدى(ص) خروج كرده ذبح ساختند. در اين اوضاعْ امام هم آرام نمى گيرد و به آنها نامه مى نويسد كه چگونه شده است كه شما حقوق مردم را تعطيل كردهايد و حق ضعيفان را ضايع نموده ايد و به ستمگران اجازه داديد تا با استفاده از موقعيت شما، مردم را به سوى نا آگاهى سوق دهند؟ اما در ضلع ديگر اين حماسه، انسانهاى بزرگى را در صحنه كربلا شاهديم كه تاريخ در مقابل شخصيت و عظمتشان سر تعظيم فرود مى آورد. بزرگانى كه حاضر بودند بارها بميرند و زنده شوند تا در ركاب فرزند پيامبر بر زشتىها و پليدىها بشورند و سنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) را احيا نمايند. آيا مى توان بر آن همه ايثار و از خود گذشتن تحليلى مناسب ارائه كرد؟ مى انديشم كه آيا مى توان آن همه وفا و عشق را ترسيم نمود و يا چگونه مى توان آن همه را براى اين نسل يادآورى كرد؟
درس شفافيت در عاشورا
درس ديگر حادثه عاشورا، شفافيت با همگان را مى آموزد. ابى عبدالله(ع) هيچ گاه حيله نكرد و خلاف واقع سخنى بر زبان نياورد. حرفى را ناگفته براى دوستانش نگذاشت و از اول شفاف برخورد كرد. همه ما بايد در زندگى خانوادگى، در دوستى ها، در زندگى طلبگى، در حكومت، در سياست، در اقتصاد و در همه جا شفاف باشيم و واقعيت ها را صاف و بدون هيچ پرده پوشى بگوييم، حتى اگر اين واقعيت براى ما سنگين تمام شود. ابى عبدالله(ع) روز هفتم ذى الحجه رسماً هدف خود را اعلام مى كند و مى فرمايد:«من كان باذلا فينا محجته فليرحل معنا فاني راحل مصبحاً غداً انشاء الله»؛ من مى خواهم بروم خون دل بدهم، مى خواهم بروم خون قلب بدهم؛ من عاشق و دلباخته شهادتم.
موضوعى كه او و خدايش مى داند. هركسى مى خواهد بيايد، بيايد، خبرى از پست و مقام و رياست نيست. در اين راه، شهادت است و كشته شدن. اين شفافيت اول حركتش است. وقتى راه افتادند مردى را ديدند كه از كوفه مى آيد. امام فرمود: در كوفه چه خبر است؟ گفت: آيا در مقابل اين جمعيت بگويم يا برويم جاى ديگر؟ امام فرمود: ما چيزى را از اصحابمان پنهان نمى كنيم. آن مرد گفت: ديدم رجّاله ها ريسمان به پاهاى بدون سر مسلم بن عقيل، نماينده خاص شما و ميزبانش هانى بن عروه بسته بودند و مى كشيدند. اين گزارش براى يك آدم جنگجو خيلى سنگين است. در آن بوى شكست به مشام مى رسد، اما امام اين خبر شكـست را مخفى نمى كند. بعد هم دختر مسلم بن عقيل را نزد خود مى آورد و او را نوازش مى كند و آهسته آهسته به او مى فهماند كه پدرش شهيد شده است. به او مى گويد: من به جاى پدر تو و على اكبر به جاى برادر تو.
پـس بـايد صادق بود و شفاف، همان طور كه ابى عبدالله(ع) در شب عاشورا شفاف است و به يـارانش مى فـرمايد: هر كسى فـردا اينجـا بمـاند كشته مى شود. على اصغـر و قاسـم هـم شهيد مى شوند. هر كسى مى خواهد، برود. يعنى آگاهانه حركت كنيد.
عاشورا رسوا کننده منحرفان
عصـر عاشـورا، با آن حادثه تلـخ و نابرابر، درسهاى فراوانى را براى ما گذاشت. وفاى به عهد و ايمان به خدا را معنا كرد و چهره بسيارى را كه در زير رداى دين پنهان شده بودند رسوا ساخت. آنهايى را كه در برابر انحراف جامعه و مرگ فرهنگ اسلامى سكوت كرده بودند و يا مفسر رسمى قدرت شده بودند محكوم كرد و پوچى و بى هدفى راه و رسم آنها را غير مشروع دانست و اين شكست سختى بود براى آنان كه مى پنداشتند مى توانند هميشه بر افكارشان مهر تأييد بزنند و نسل انسان را به طرف مسخ دين و نابودى ارزشهاى انسانى ببرند؛ غافل از اينكه امروز نيز در عصر مدنيت و علم، هنوز بوى خوش حسين بن على(عليه السلام) و ياران باوفايش به مشام مى رسد... عاشورا براى همه انسانها، عدالت و توحيد، امر به معروف و نهى از منكر، اصلاح نظام هاى فاسد و فرياد در برابر انحراف دين را به نمايش گذاشت. اينها تمام بُعد عقلانى نهضت عاشوراست.
مخالفت مکتب عاشورا با ترور
اولين چيزى كه ما مى توانيم از حادثه كربلا استفاده كنيم، مسأله ترور و فتك است امروز احترامى كه شيعه در دنيا دارد براى آن است كه در ترورِ حكومتها و دولتهاى خارجى سهمى نداشته، ما و نام يك شيعه در قضيه انفجارها و بمب گذاريها در ميان نيست. شيعه امروز آبرو پيدا كرده، قدرتمندان به دنبال اين هستند كه دشمنى با شيعه را كم كنند، اشخاصى كه اسلام را دين زدن و سركوب كردن و... مى دانند اگر درك كافى داشته باشند، بايد از اين اعمال دست بردارند و به عواطفى كه شيعه دارد، برگردند. اما چرا شيعه ترور را محكوم مى كند چون مى بيند در حادثه كربلا، مسلم ابن عقيل كه به زيارت شريك بن عبد الله در منزل هانى رفته، تمام شرايط براى ترور عبيد الله بن زياد آماده بود و قضيّه تمام مى شد، ولى مسلم اين كار را نكرد، بعد كه شريك بن عبد الله علّت را از مسلم سؤال كرد، او به سخن پيامبر استناد جست که فرمود: «انَّ الايمان قيّد الفتك» ايمان جلوى تـرور را گـرفته و اين در حـادثه كربلا خيلى ارزشمنداست، يعنى حادثه كربلا با ترور مخالف است گرچه با عدم ترور عبيدالله، تمامى ياران آن حضرت كشته شوند، چنانچه شدند.
توجه به اهداف و فلسفه عزاداري و پرهيز ازمطالب موهن
گريه براى ابا عبدالله(ع) ثواب دارد، عزادارى براى ابا عبدالله ثواب دارد، نقل روايات در رابطه با ابى عبد الله ثواب دارد، از هيچ سنّة حسنه اى مردم را باز نداريد، عزادارى سنّتى را بگذاريد باشد، ولى مسائل موهوم و سبك را به ابى عبد الله نسبت ندهيم روايات ضعيف را اگر بخوانيم خيلى مهم نيست، اما مواظب باشيم مطالب موهن را كه جامعه كشش آن را ندارد، نگوئيم، پس آنچه را كه مستمع ما و طرف خطاب ما نمى پذيرد نگوئيم، بلكه شايد گفتن اينها حرام باشد چون وَهْنِ به مذهبٍ است، و باز دقّت كنيد در اين سنّت حسنه عزادارى، هدف و فلسفه عزادارى نيز حفظ شود، سابقاً رسم بر اين بود كه در كنار مجالس روضه، مطالب دينى گفته مى شد، در بيان مطالب دينى از بيان مسائلى كه نمى توانيد جواب بدهيد خود دارى كنيد، از بيان مطالبى كه اختلافى است خود دارى كنيد چون فايده اى ندارد و بعضاً ضررهائى نيز دارد، پس مراقب باشيد، مطالب لازم را بيان كنيد و كارى كنيد كه اسلام زنده گردد، كارى كنيد كه هدف قيام حسين(عليه السلام) زنده بماند چرا كه اگر هدف قيام حسين ابن على(عليه السلام) زنده بماند دشمنان نمى توانند كارى از پيش ببرند.
اظهار علاقه به امام مظلوم(ع) و تنفر از ستمگر
امـا آنچـه سيـره و روش علمـا، متشرعين و محبين اهل بيت(ع) بر آن اساس تنظيم شده، جمع شدن و عزادارى كردن و تشكيل جلسه و ذكر مسائلى از اسلام، چه به صورت نثر و چه به گونه شعر مى باشد، كه از زمان امام صادق و امام رضا(عليهما السلام)متداول بوده است. در تاريخ آمده كه امام هشتم(ع)، از اول محرم خنده از لبانش دور مى شد. يا در حالات امام صادق(ع)هم به اين صورت نقل شده است. اين رسم و سنتى است كه ائمه، براى زنده ماندن اسلام، براى تنفر از ظالم و ستمگر ـ هر كه باشد و هر كجا باشد ـ و براى اظهار علاقه و عشق به مظلوم، به ما آموخته اند. به گفته شهيد مطهرى(ره)، گريه براى مظلومين، به خاطر ظلمى است كه به آنها شده و اين عمل، عشق و علاقه به آنها را مى رساند. به همين جهت مظلوميت امام حسين(ع) و ياران باوفاى ايشان را درك مى كنيم و آنها را دوست داريم. ما تمام انسانهاى خوب و پيرو آن امام عزيز را نيز دوست مى داريم:«ان الحسين، سيدالشهداء وأصحابه، سادة الشهداء»: ابى عبدالله(ع) آقاى همه شهداست و اصحاب او هم آقايان همه شهدا هستند. كدام وجدان بيدارى است كه آن همه جنايت را از بنى اميه ببيند و دلش نشكند؟ انسانها چون داراى عاطفه هستند مظلوميت را بر نمى تابند و با كسى كه ستم ديده و به او ظلم شده، اظهار همدردى مى كنند. اين حالت، گاهى به صورت گريه تجلى مى كند و گاهى نيز به صورت هاى ديگر بروز مى نمايد.
نقش زينب(س) در قوام حادثه کربلا
از ديگر درسهاى عصر عاشورا اين است كه قوام حادثه كربلا را به مرد و زن بدانيم. زن و مرد، با هم حادثه كربلا را خلق كردهاند و در آن نقش داشته اند؛ يكى به شهادت و ديگرى به اسارت. اگر خدا خواسته كه حسين(ع) را شهيد ببيند، زينب، ام كلثوم، سكينه و رباب هم اسراى كربلا هستند؛ و بى جهت نيست كه فرموده اند اگر اسارت زينب و كاروان اسرا نبود، ارزش شهادت ابى عبدالله(ع) را از بين مى بردند و قدرت تبليغى بنى اميه نمى گذاشت كسى بفهمد كه ابى عبدالله(ع) شهيد شده و چه پيامى داشته است. اگر هم كسى مى فهميد مى گفتند عليه حكومت وقت قيام كرده و به آشوب دست زده است! اما اين زينب، ام كلثوم و دختران ابى عبدالله(ع)هستند كه در طول مسافرت، هر جا سخن گفته اند، عالى ترين و زيباترين حماسه ها را خلق كرده اند و راه را براى استفاده از وجدان عقلى و عاطفى مردم هموار نمودهاند.خطبه حضرت زينب(س) در بازار كوفه را بنگريد:«يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر و الخذل ... أتدرون و يلكم أىّ كبد لمحمّد(صلى الله عليه وآله)فرثتم و أيَّ عهد نكثتم؟ وأيَّ كريمة له أبرزتم؟ و أىَّ حرمة له هتكتم؟». ببينيد اين زن چگونه بين عقل و عاطفه و عقلانيت و احساسات را جمع كرده است. او مى گويد:«اى مردم اهل دروغ و نيرنگ! نيرنگ خلاف انسانيت و عقل است. اى اهل دروغ و اهل مكر!...».
زينب در اينجا ازعاطفه، عقلانيت و انسانيت استفاده مى كند:«اىَّ كبد لرسول الله افرشتم؟»؛ مى دانيد چه جگر گوشه اى از پيغمبر را قطعه قطعه كرديد و از بين برديد؟
همين بانوى عالمه در مجلس يزيد بن معاويه و با استفاده از تاريخ فرياد مى زند:«اَمِنَ العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و إمائك و سوقك بنات رسول الله(صلى الله عليه وآله)سبايا»؛ سابقه شما مشخص است. شما كسانى هستيد كه مخالف رسول الله(ص) و اعمال انسانى بوديد و اگر لطف جدّ ما نبود، هنوز در جهالت و وحشى گرى زندگى مى كرديد: «انتم الطلقا»، «اَمِنَ العدل يابن الطلقا...».
آرى، اين شعار عدالت طلبى اوست و با اين گزينه، طرفدارى از حقوق انسانها را فرياد مى زند: اى يزيد! تو كنيزهاى خودت را پشت پرده نگاه داشته اى و دختران پيغمبر را در مجلس نامحرم و به عنوان اسير حاضر كردهاى؟
پـُرواضـح اسـت كه يـك زن به نـام زينـب، دختـر اميرمؤمنان(عليه السلام)چقدر زيبا و متفكرانه بين تاريخ، عقل و عاطفه را جمع مى كند و در حضور مفسران رسمى دين و ظالمانِ به حقوق اوليه انسانها، از حقيقت دين مى گويد و بر ستمگرى و قلدرى ظالمانْ خط بطلان مى كشد. به همين جهت است كه آگاهانه و با استفاده از شناخت روانىِ ستمگران، وقتى از او مى پرسند اين حادثه را چگونه ديدى؟ مى گويد: «مارأيت إلاّ جميلا»؛ من چيزى جز زيبايى نمى بينم. اين كلام آنچنان بر افكار جاهلى نسل بنى اميه وارد شد كه ديگر حرفى براى گفتن نداشتند. حاضرانِ در صحنه نيز با شنيدن اين كلمات سنگين كه هر كدام معنايى به بلندى تاريخ دارد، حزن و اندوهْ سراسر وجودشان را پر كرد. همگان يكبار ديگر ديدند كه گويى اميرمؤمنان(عليه السلام) است كه در مسجد كوفه خطبه ايراد مى كند، آن هم با آن صلابت و شجاعت.