بازدید این صفحه: 4490 تاریخ انتشار: 1393/7/23 ساعت: 03:54:12
غدیر و سخن از "ولایت امامانه" و نه "ولایت ملوکانه" / هادی سروش
برای نصب یا اعلام ریاست و مدیریت یک شخص یا یک گروه از کلمات مختلفی می توان بهره جست مانند امیر، ولی، حاکم، خلیفه، وصی و سلطان و ... که هر کدام اشاره به یک خواستگاه مشخص است.
موضوع: دیدگاه
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
بسمه تعالی
به بهانه عید غدیر
غدیر و سخن از "ولایت امامانه"
و نه "ولایت ملوکانه"
نوشته: حجت الاسلام و المسلمین هادی سروش
استادحوزه علمیه قم
برای نصب یا اعلام ریاست و مدیریت یک شخص یا یک گروه از کلمات مختلفی می توان بهره جست مانند امیر، ولی، حاکم، خلیفه، وصی و سلطان و ... که هر کدام اشاره به یک خواستگاه مشخص است. در یک سخن از «امارت» و در دیگری از «ولایت» و همین طور «خلافت» و «وصایت» و «سلطنت» و غیره که در عین وجه مشترکشان در معنای «مدیریت» است اما هر کدام معنا و مفهوم خاص خود را دارد که مثلاً «امارت» به نوعی معنای «دستوردهی» بصورت مطلق در عین «بسط قدرت» را دارد. همانطوری که «سلطنت» همین معنا را به اضافه تعیین تکلیف برای آینده مدیریتی هم از آن استفاده می شود.
اصرار بر گفتمان "ولایت"
مهم این است که در خطبه نورانی محور غدیر که حضرت رسول الله (ص) در مقام اعلان و اعلام مقام جانشینی خود بود از واژه «ولایت و ولی» استفاده کرد و نه چیز دیگری و چرا؟
غدیر بر اساس اعتقاد جازم ما یک سخن جهانی است که منحصر به مکتب خاص و جغرافیای مشخص و زمان اختصاصی نیست ، در نتیجه باید بگونه ای باشد که مورد پذیرش جهانیان قرار گیرد و از اینجاست که "امارت" ، "سلطنت" ، "حاکمیت" و مانند آن با فطرت جهانیان سازگار نمیباشد و آنچه در میان جهان با همه تنوع ایده ها مقبول است "ولایت" است و به برادشت ما ولایت هم "ولایت امامانه" منظور حضرت رسول (ص) بوده است ونه ولایت ملوکانه یا ولایت حاکمانه و یا ولایت آمرانه .
«علی بن ابیطالب اخی وصیئی و خلیفتی و الامام بن بعدی ... هو ولیکم من بعد الله و رسوله ... ان الله قد نصبه لکم ولیاً و اماماً .... جدی علی ولیکم و امامکم ثم الامامة فی ذریتی ... لا تستکبروا من ولایته». (احتجاج 1/58)
و این حرکت پر معنای پیامبر برگرفته شده از آیات شریفه قران مانند:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا ... (مائده/55)
نظایر آن در سوره اعراف/196 و انفال/40 و رعد/37 و عنکبوت/22 و شوری/9 هم آمده است.
حذف گفتمان ولایت
متأسفانه این مبنای متین و برهانی و واژه پرمعنای «ولایت» بعد از رسول اسلام گرفته شد و در زمان خلفاء واژه «خلیفه» و در زمان بنی امیه واژه «امارت» جایگزین شد که شاهدش این است که تعبیر «خلیفة رسول الله» در کلمات خلفاء بسیار آمده همانطوری که تعبیر «امیر و امارت» در سخنرانی های معاویه و دیگر امرای بنی عباس دیده می شود تا جائی که معاویه در بین مردم در خطبه جمعه بعد از زیر پا نهادن قرار داد با امام مجتبی (ع) اعلام کرد:
مَا قَاتَلْتُکُمْ لِتُصَلُّوا، وَلَا لِتَصُومُوا، وَلَا لِتَحُجُّوا، وَلَا لِتُزَکُّوا، وَقَدْ أَعْرِفُ أَنَّکُمْ تَفْعَلُونَ ذَلِکَ، وَلَکِنْ إِنَّمَا قَاتَلْتُکُمْ لِأَتَأَمَّرَ عَلَیْکُمْ، وَقَدْ أَعْطَانِی اللَّهُ ذَلِکَ وَأَنْتُمْ لَهُ کَارِهُونَ ( مصنف ابن ابی شیبه،ج۷، ص۲۵۱؛ حدیث (۲۹۹۶۷)
«من به نماز و روزه شما کاری ندارم، من می خواستم بر شما امارت پیدا کنم که به آن دست یافتم».
عناصر مهم گفتمان "ولایت"
در فرهنگ و گفتمان «ولایت» حقائق و اسراری نهفته است که با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت قابل دستیابی است و با توجه به همین حقائق و اسرار است که در طول تاریخ هر وقت ولایت بعنوان سکه رایج به نام فردی در جامعه اسلامی رواج پیدا کرد درصورتیکه آن ادعا دروغین و آن سکه تقلّبی بوده، بدون فوت وقت بر ملاء گشت و متقلّبان رسوای عالم گشتند!
عناصر مهمی که چهارچوب تعیین کنندهای است در بیان مصادیق و مفاهیم ولایت از قرار ذیل است:
1 ) «ولایت» منحصراً برای خدای متعال است
که فرمود: «فالله هو الولی» (شوری/9)
و این آیه بیان کننده حضر قطعی ولایت در خصوص حق تعالی می باشد. و این حصر معنا در کتب کلامی و فلسفی تثبیت شده لذا صدرالمتألهین این واژه را یک «وصف الهی» شمرده که «الولایة نعت الهی» (شواهد ربوبیه/439)
مهمترین شاهد بر این مدعا سخن سر سلسه صاحبام ولایت کلیه الهیه حضرت رسول خاتم(ص) است که فرمود:
«الله ربی و لا امارة لی معه و انا رسول ربی...» (معانی الاخبار/66 )
به ضرورت عقل ، شخصی که دارای ولایت می شود این ولایت در طول ولایت الهی است و با کوچکترین تخطی و لغزش از حلقات به هم پیوسته «ولایت الله» حذف می شود که اهل دانش برای بررسی جامع و مفید در این زاویه به کتاب «ولایت فقیه» حضرت امام و «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت» اثر آیت الله جوادی آملی مراجعه نمایند.
2) معنویت که ایجاد و ترویج فضائل اخلاقی و انسانی است از مهمترین اثرات تحقق ولایت است که در جامعه طنین انداز می شود.
در نتیجه جامعه مدعی «گفتمان ولایت» اگر فاقد معنویت و ارج نهی به ارزش های والای انسانی باشد، چیزی غیر از اسم ولایت در آن دیده نخواهد شد.
ریاست طلبی از یک سوی و چاپلوسی زیر دستان از سئی دیگر تفاوت جدی و جوهری با جامعه واقعی ولایتمدار دارد.
3) جامعه ولائی مشخصه مهم دیگری بنام «محبت» دارد که سیطره مهر و وفا در گوشه گوشه آن دیده می شود چرا که جامعه ولائی در طول «ولایت الله» است.
دستور امام علی (ع) به مالک اشتردرنامه 53 نهج البلاغه، به ترتیب دادن جامعه ای مملو از مهر و وفا است:
وأَشْعِرْ قَلْبَك الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، والْمَحَبَّةَ لَهُمْ، واللُّطْفَ بِهِمْ، ولا تَكُونَنَّ علَيْهم سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إمَّا أَخٌ لَك فِي الدِّينِ، أو نَظِيرٌ لَك فِي الْخَلْق.
امام صادق (ع) که خود ولی خداست ولایت را با این اوصاف معرفی نمود که:
« ان امامتنا بالرفق و التالف »
(وسائل 16/165)
به وضوح مدعی هستیم که جامعه ولائی جامعهای سراسر محبت و احترام، مهر و وفاء است نه جامعة حذف و مچ گیری و اتهام ...
4) جامعهای که بر اساس گفتمان ولایت الهی اداره می شود از هر گونه منش و رفتار دیکتاتوری جداست.
از اینجاست که صاحب ولایت بر همة کائنات عالم به رسول اسلام فرمود:
«لست علیهم بمصیطر» (غاشیه/22)
و دوران زعامت امام علی (ع)لحظه لحظه اش تبری از این خلق و خوی فاسد است .
به مالک اشتر مرقوم فرمود:
مبادا بگوئی "من میگویم باید آن بشود که در اینصورت کینه و اضمحلال دین و فتنه نتیجه حتمی آن خواهد بود" .(نهج-نامه53)
ودر مورد دیگری در خطبه عمومی خود فرمود :
بامن با ادبیاتی که با حاکمان جبار سخن گفته میشود سخن مگوئید.
فلاتکلمونی بما تکلم به الجبابره.
(نهج البلاغه خ/216)
5) رعایت حقوق همه افراد، دیگر از نشانه های گفتمان ولایت و حاکمیت «ولایت الهی» توسط برترین های از انسانهاست و این خود بار سنگینی است که از طرف خدای متعال به عهده والی قرار داده شده:
«حق الرعیه علی الوالی فریضة فرضها الله سبحانه لکل علی کل» (نهج البلاغه خ/216)
و جالب اینکه در فرهنگ غنی اسلام که در نهج البلاغه به ظهور رسیده حق و حقوق تک تک افراد جامعه مانند حق خود «والی» نسبت به جامعه است:
«لکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم ...» (همان)
و از کلمه «مثل الذی» می یابیم که اگر مخالفت با ولایت می تواند مجوز برخوردهای جدی به خاطی باشد، ضدیت والی هم با حقوق حقه افراد نیز شایسته عکس العمل مناسب از سوی همان افراد خواهد بود.
پس در بحث «ولایت ناب» جاده حق و حقیقت یکطرفه آن هم به نفع والیان قرار داده نشده.
نمونه دیگری که حاکی از وجود ظرافت ها در زمینه حقوق مردم است در این است که در «گفتمان ولایت ناب» والیان (البته غیر از معصومین) انسانهای «معمولی» هستند که ممکن است از بسیاری امور پیچیده جامعه شناسان بی اطلاع باشند و در مقام تصمیم گیری بر اساس فرضیه ها و اطلاعات غلط عمل کنند که توجه به این نکته مهم در بند 123 نامه 53 نهج البلاغه به صراحت مورد توجه امام علی (ع) قرار گرفته است چرا که ذره ذره رفتار حاکمان و والیان در قبال انبوهی از حقوق حقه شهروندان قرار داردکه چه بسا گوشه ابروی حاکمی به خم آید و در مقابلش فرد یا افرادی بیچاره شوند!.
خود حضرت امیر (ع) که ولایتش از نوع «لایت امامانه» بود چقدر زیبا نه تنها به حقوق علاقمندان بلکه حقوق دشمنان را مورد مداقّه قرار می داد و در مورد دشمن مسلح خود نوشت:
«به آنانکه در مقابل تان نیستند شمشیر و تیر رها نکنید، بر مجروحان حمله ور نشوید اسرار آن را بر ملاء نکنید و از مثله کردن بپرهیزید ...» (الجمل/342)
امامت ثمره تحقق ولایت ناب
در صورت تحقق یک به یک این عناصر نوبت به حقیقتی نورانی بنام "امامت" می رسد ، بدین معنا که وقتی گفتمان ولایت ناب با این مشخصات که از آن به "ولایت امامانه" تعبیر کردیم پیاده شد والی آن جامعه «امام» است و افرادش «امّت» آن امام.
آنجاست که آحاد جامعه از والی خود طعم احکام و فرامین از بالا به پایین را نمی چشند بلکه به تعبیر بلند امام رضا (ع) طعم شیرینی "پدری و برادری" به ذائقه شان نمود پیدا می کند:
«الامام: الامین الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق و مفزع العباد فی الداهیة» (احتجاج/434)
امارت و حاکمیت نقطه مقابل ولایت
خط کشی دقیق میان تفاوت حاکمیت و ولایت بعنوان اولین بار توسط شخص رسول معظم اسلام (ص) تبیین شده که آن حضرت امارت را از خود نفی و رسالت را تثبیت نمود و برای حضرت علی (ع) هم نفی هر گونه امات و تثبیت ولایت نمود:
«.... و لا امارة معی و علیّ ولیّ من کنت ولیه و لا امارة معه» (معانی الاخبار/66)
و در بیان صریح دیگری از زبان امام صادق (ع) «امارت» نقطه مقابل «امامت» ائمه معرفی شده که آنچه بنی امیه داشتند امارت بوده و آنچه ائمه (ع) از آن برخوردار بودند امامت بود.
«أما علمت أن إمارة بني أمية كانت بالسيف والعسف والجور،وإن إمامتنابالرفق والتآلف والوقار والتقية وحسن الخلطة والورع والاجتهاد، فرغبوا الناس في دينكم
(وسائل الشيعة 16/165)
باتوجه به این نکته است که با صرف نظر از نام گذاری ها ،اگر در حکومتی مدیریت بر اساس «ظلم بر جان و مال و آبروی افراد» قرار گرفت «امارت» است ، و اگر بر «رفاقت و دوستی و برخورد شایسته و تقوی الهی» بود «تجلی امامت و ولایت امامانه» می باشد.
نام معروف علی بن ابیطالب (ع)دارای لقب معروف و منحصر بفردی را نیز میابشد و آن «امیرالمؤمنین» است که با نگاه به واژه «امیر» معنا و مفهوم «امر و فرماندهی» تداعی می شود.
امّا بر اساس تئوری «ولایت امامانه» این لقب معروف را امام باقر (ع) بنابه نقل بزرگان حدیث مانند صفار و کلینی و صدوق به گونهای دیگر تفسیر فرمودند:
« سمی امیرالمؤمنین لانه یمیرهم العلم»
(بصائر/149 و کافی 1/412 و معانی الاخبار 63)
از آنجا آن حضرت منبع جوشان علوم و معارف بر پیروان خود و مؤمنان می باشد این نام به آن جناب اختصاص یافته است ، که "امیر" به معنای روزی رسان تعبیر شده.
پس در سراسر «گفتمان ولایت امامانه» ذرهای سخن از امارت و امر و نهی ملوکانه دیده نمی شود و اگر امری و فرمانی هم هست ، همه و همه در راستای رشد و هدایت و تعالی بوده و شاهد این ادعا سخن خود رسول خدا (ص) در پایان خطبه غدیر است که بعد از معرفی امام علی (ع) فرمودند:
«فاسمعوا لامره تسلموا اطیعوه تهتدوا و انتهوا لنهیه ترشدوا»
(بحار 37/212)
اینجاست که شیعه ، با افتخار تمام بر بلندای جهان با قامتی استوار مدعی است که ولایت حضرت امیر (ع) و دیگر ائمه (ع) یک ولایت نورانی و مقدس است که از همه نقاط ضعف و آلوده حکومت ها مبراست.
«والله ما جاءت ولایة علی من الارض لکن جاءت من السماء مشافهة»
(امام صادق (ع): کافی 1/443)
کد خبر: 1393723301819
1393/7/23
آخرین مطالب 1393/5/31:
امام صادق(ع) در مصاف با متحجران و سلفيگريان / هادی سروش
1393/5/27:
نگاهی به تعبیری از امام خمینی: «لسان لجن» و «چماق زبان» / حجت الاسلام هادی سروش
|