بازدید این صفحه: 2649 تاریخ انتشار: 1393/2/28 ساعت: 08:47:03
گفت و گو با فرزند حضرت آیت الله زنجانی
نظرات پدرم در عرصه فقه گمنام ماند
مرحوم ابوی در سال 1300، در شهر زنجان در خانوادهای عالم و مذهبی متولد شد، تحصیلات حوزوی را آموخت و برای فرا گرفتن علوم از اساتید برجسته به قم و نجف رفت و پس از اتمام تحصیلات حوزوی به کار تدریس پرداخت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد.
موضوع: اخبار
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
آیتالله سید محمد حسینی زنجانی شاگرد و فرزند ارشد حضرت آیتالله سید عزالدین زنجانی(ره) است،که هم اکنون کرسی تدریس خارج فقه را در حوزه علمیه مشهد دارد
به مناسبت اولین سالروز ارتحال فقيه فقيد مرحو حضرت آیتالله سید عزالدین زنجانی در گفتگو یی صمیمی ابعاد شخصیتی پدر را به بحث نشست
*جهت آشنایی بهتر خوانندگان با آیتالله سید عزالدین زنجانی از شخصیت علمی و فقهی این عالم وارسته برای ما بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم
- مرحوم ابوی در سال 1300، در شهر زنجان در خانوادهای عالم و مذهبی متولد شد، تحصیلات حوزوی را آموخت و برای فرا گرفتن علوم از اساتید برجسته به قم و نجف رفت و پس از اتمام تحصیلات حوزوی به کار تدریس پرداخت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد.
در زمان گذشته شهرها غالباً دارای حوزههای علمیه بود و طلاب در همان شهرهای خود مشغول به تحصیل میشدند. در زنجان ما که جمیعت آن موقع بیشتر از 30 هزار نفر نبود، 4 مجتهد مسلم حضور داشتند و مرحوم ابوی در حوزه زنجان سطوح عالی را فرا گرفت؛ اما ایشان به دلیل سختگیریهای رضاخان، در سال 1319 زنجان را به قصد قم ترک کردند، در آن سال هنوز علامه طباطبایی به قم تشریف نیاورده بودند.
مرحوم پدر، فقه و اصول را مجموعاً 14 سال در محضر آیتالله حجت کوه کمرهای، صدر، خوانساری، بروجردی و امام خمینی تلمذ کردند، ایشان این تعبیر را داشتند که من به قدری به مبانی آقای حجت تسلط پیدا کرده بودم که قبل از شروع درس میآمدم و میگفتم امروز آقای حجت این درس را عنوان میکند و حتی بر اساس سبک ایشان میگفتم، ایشان این مسئله را اختیار میکند؛ طلبهها به من میگفتند ؛حتما شما شبها میروی پیش آقای حجت این درسها را یاد میگیری و میآیی برای مامی گویی؛ میگفتند ،طلبهها باور نمیکردند که من از روی انس به مبانی استاد حدس میزدم که در فلان مسئله اختیارشان چیست.
مرتب در درس آیتالله بروجردی شرکت میکردند و حتی مقداری از درس ایشان را تقریر کردند که البته موجود و نامرتب است.
آقای عبدالحسین حائری که رئیس وقت کتابخانه مجلس بود والان هم در قید حیات هستند می گفت، سید عزالدین جز آن طلبههایی بود که قبل از بلوغ قطعاً مجتهد بود و میگفت من با سید عزالدین مباحثه میکردم و از نظر سنی 20 سال بزرگتر بودم، میدیدم فهم ایشان از خیلی شیوخ بالاتر است. ایشان درس آیات بروجردی، حجت و صدر را هر روز میرفت و روز پنجشنبه مینشست تمام درسها که تقریبا 20 درس بود به اتکا حافظه قوی بعضاً به زبان عربی مینوشت.
*مشرب و سبک فقهی- اصولی آیتالله زنجانی چگونه بوده و بیشتر از کدام استاد خود بهره برده است؟
ایشان از نظر فقهی رویه آیتالله بروجردی را خیلی میپسندید و سبک ایشان را دنبال میکرد؛ مکرراً میگفتند فقه شیعه تعلیقیه بر فقه عامه است. از استادش آیتالله بروجردی این مسئله را یاد گرفته بود، لذا شیوه تدریس آیتالله بروجردی این بود که اقوال اهلسنت را از خلاف شیخ طوسی بررسی و بعد روایات شیعه را بر اساس برداشتی که از فقه اهلسنت داشت معنا میکرد. ابوی میگفتند این ابتکار مربوط به آقای بروجردی بود و این شیوه نو خیلی به فهم روایات کمک میکرد؛ میگفتند شیوه آیتالله بروجردی با اهلبیت (ع) سازگاری بیشتری دارد.
در اصول هم تحت تأثیر افکار مرحوم غروی بودند، چون پدرشان از شاگردان ایشان بشمار میآمد و نوعاً نگاه و حرفهای ایشان را به زبان دیگری بیان میکردند و مختارشان مختار صاحب نهایـة درایه بود.
مرحوم ابوی یک مشرب خاص در فقه و اصول داشت. بعضی از بزرگان معتقدند «من لا اصول له، من لا فقه له» یعنی کسی که در اصول صاحب نظر نباشد نمیتواند به مقام اجتهاد برسد. ایشان این کبری را قبول نداشت و میگفتند، مراد از اجتهاد رد فروع بر اصول است؛ لذا نظرشان فحص در اخبار بود. اخبار را جفت و جور میکرد و آن را تفسیر و توضیح میداد. مرحوم ابوی در روایات صاحب نظر بود و در فقه نظرات نویی داشت منتهی از این بعد ناشناخته ماند.
مرحوم ابوی میگفتند، ما اگر بتوانیم مردم را با دعاهای اهلبیت (ع) آشنا کنیم با معارف غنی خالص توحیدی آشنا کردیم. علتش هم اینطور است که اهلبیت (ع) با مردم که روبرو میشدند به قدر فهم آنها صحبت میکردند و حتی بعضاً استدلالات سطح پایین را هم در مسائل توحید مطرح میکردند؛ اما در مقام دعا آن شناخت و معرفتی که از خدا داشتند را معرفی کردند و لذا قواعد بسیار عقلی را میتوان در لا بلای آن ادعیه پیدا کرد. میگفتند، اگر بتوانیم این باب را در دنیای غرب باز کنیم قطعاً جذب اسلام و معارف ناب اهلبیت (ع) خواهند شد.
*آیتالله زنجانی چند سال در نجف برای شرکت در درس علما حاضر شدند، نگاهشان به حوزه نجف چه بود؟
بله؛ مرحوم ابوی اینطور میگفتند، من 14 سال در قم بودم و گفتم از نجف هم استفاده کنم، رفتم محضر علامه فرمودند ؛نیازی نیست بروی و تحصیل حاصل است، چیزی جدیدی گیرت نمیآید و آنهایی که قرار بود بخوانی در اینجا خواندی. گفتم میخواهم بروم ببینم چه خبر است؛ مرحوم ابوی میفرمود رفتم دیدم آن طوری که علامه میفرمود همانطور است و حرفی که از قم فراتر باشد من ندیدم.
از سید عبدالهادی شیرازی خیلی تمجید میکردند. ایشان درس آقای خویی و حکیم هم میرفتند ولی درس سید عبدالهادی را ترجیح میداد و میگفتند، حیف که ایشان در اواخر عمر چشمانشان را از دست دادند.
*درس فقه آیتالله بروجردی و آیتالله حجت کوه کمرهای چه تمایزی داشت، با اینکه مرحوم زنجانی از لحاظ زمانی بیشتر از درس آیتالله حجت بهره برده؛ ولی بر مشرب فقهی آیتالله بروجردی استوار است؟
ابوی میگفتند، درس آقای بروجردی نوآوری داشت و انصافاً مطالب را زیبا بیان میکرد و مبانی خاص خودش را داشت از این رو مرحوم پدر به آیتالله بروجردی خیلی توجه داشت. کما اینکه فضلای حوزه هم بعد از آمدن آیتالله بروجردی متوجه درس ایشان شدند، حتی میگفتند ،امام خمینی هم میآمدند منتهی نه مثل ما طلبهها؛ میرفتند در گوشهای مینشستند و از نظر ما حوزویان این استغنا را میرساند و بعداً که تقریرات امام خمینی از آیتالله بروجردی چاپ شد معلوم گشت ایشان درسها را هم مینوشتند.
*آیتالله زنجانی دو مرحله به مشهد مقدس مشرف شدند یکی قبل از انقلاب و دیگر بعد از انقلاب، علتش چه بود؟
ماجرای اقامت اجباری قبل از انقلاب در مشهد از آن جا بود که در سال 50 شاه به اوپک رفته بود و در بازگشت تمام اقشار و اصناف ازجمله عدهای روحانی به استقبال شاه رفته بودند. مرحوم ابوی از این روحانیها که به پیشواز شاه رفتند در منبر انتقاد کرد، همین منبر باعث شد به مشهد آمدند. ساواک پیگیری کرد و فرمانداری هم به اوقاف اعلام و اوقاف هم به مرحوم ابوی ما اعلام کرد که به زنجان برنگردید والا دستگیر میشوید به این دلیل مرحوم ابوی در مشهد ماندگار شدند.
ایشان دو سال در منزل من بودند و روزانه سه درس میگفتند فقه (حج)، اصول، تفسیر و فلسفه و حکمت تدریس میکردند. ایشان در اوایل انقلاب به دستور امام به زنجان بازگشتند که حکایتش مفصل است.
همان طور که مستحضريد بعد از گذشت 2 سال از انقلاب و تشکيل نظام اسلامی، برخی جريانهای تند در زنجان فعاليت میکردند و چون ايشان نتوانستند با آنها همراه بشوند، در پی يک ترور نافرجام در سال 59 مجدداً به مشهد مقدس باز گشتند.
مرحوم ابوی میگفتند من به حضرت رضا (ع) پناهنده هستم و نیامدهام تشکیلاتی را برای خود ایجاد کنم. حتی برای نماز مسجد امام صادق (ع) به دنبال ایشان رفتند و ایشان اصلا نمیدانستند مسجدی در آنجا هست. به این قصد به مشهد آمدند که از محضر حضرت استفاده کند و مسائلی را که بلد بود در اختیار افراد قرار بدهند، حال عدهای سلیقهشان نمیگرفت مسئله دیگری است.
ایشان حتی رسالهای که داشت نه برای ایجاد مرجعیت بود بلکه میگفتند من در خودم نمیبینم مروج دیگری باشم. 13 بار رساله چاپ شد و یکی را برای ترویج مرجعیت به کسی ندادیم بلکه خود افراد درخواست رساله داشتند.
*به لحاظ اینکه آیتالله زنجانی از شاگردان برجسته و ممتاز علامه طباطبایی بودند، در فضای ضد فلسفی حوزه مشهد چگونه فقه تدریس میکرد و آیا مشکلی نداشتند؟
ایشان فقه را با همان دیدگاه و روش آیتالله بروجردی در مشهد تدریس و ترویج میکرد و در گوشهایی بدون حاشیه به زندگی و فعالیت علمی میپرداخت. البته چون در حاشیه بودند از این آسیبها مصون ماندند؛ فقه و اصول را مدتی در مدرسه ملاحیدر و بعداً در مدرسه سلیمانیه میگفتند.
من 8 سال یعنی از سال 51 الی 59 در دروس تفسیر، فقه، اصول حوزه مشهد شرکت فعال داشتم. اینجا عمده تلمذم از محضر آیتالله میلانی است به مدت 6 سال، مرحوم ابوی 8 و آیتالله سید ابراهیم علمالهدی 14 سال، که بر من خیلی حق دارند و استاد مستمر من بودند. این را باید بگویم انصافاً آیتالله میلانی خیلی از نظر علمی بزرگوار بود.
*ایشان ظاهرا درس حکمت و فلسفه را هم میگفتند؛ آیا نظریاتی هم در این خصوص داشتند؟
آن زمان مشهد ضد فلسفه بود و الآن هم هیچ فرقی نکرده و آن جو هست. ایشان به طور علنی درس حکمت را نمیگفتند؛ بعضی طلبهها میرفتند شرح منظومه، نهایه و بدایه را نزد ایشان یاد میگرفتند. البته اینطور نبود که همه افکار را قبول کند، مثلاً ايشان کتابی به نام «آيين رستگاری» نوشتند که نقد افکار و آرا صدر المتالهين است؛ یا خود علامه وقتی تفسیر میگفتند آرا علامه را نقد میکردند، ایشان اینطور تعبیر میکردند که من نه در مشرب شرط شی قم هستم نه به شرط لا مشهد.
*رابطه مرحوم علامه طباطبایی و آیتالله میلانی و مرحوم ابوی چگونه بود؟
علامه بعد از رحلت آیتالله بروجردی، آیتالله میلانی را به عنوان اعلم از تمام مراجع دیگر معرفی کرد و شهر ما زنجان اکثراً مقلد آیتالله میلانی شد. خود علامه به عنوان یک شاگرد با آیتالله میلانی رفتار میکرد. من خودم کراراً میدیدم علامه در صحن ناصریه به آیتالله میلانی اقتدا میکرد.
ارتباط ما و مرحوم ابوی هم با علامه تا هنگام فوت برقرار بود، قبل از انقلاب علامه به مشهد تشریف آوردند، مرحوم ابوی به من دستور دادند که علامه را دعوت کن به باغ زشک تا علامه استراحتی کند. من در زشک به علامه و مرحوم ابوی نهار مفصلی دادم، خدا همه شان را رحمت کند؛ ارتباطات بسیار قوی و صمیمی بود.
*از رابطه آیتالله زنجانی و حضرت امام خمینی برای ما بگویید.
قبل از اینکه امام خمینی را جامعه بشناسد، مرحوم پدر ایشان را به ما شناساند و راه و روش را برای ما تبیین کرد. راه حضرت امام خمینی را بسیار قبول داشت و میفرمود، ایشان افکار جهانی دارد، یعنی میخواهد تشیع را در سطح جهان مطرح کند و ما توان و ظرفیت این را داریم با اصول تشیع نیاز بشریت را تأمین کنیم.
ایشان راه امام خمینی را قبول داشت. ابوی تعریف میکردند، روزی در قم مریض شدم، حصبه گرفته بودم امام به من رسیدگی کردند و مرتب به بیمارستان سر میزدند. حتی یک روز آمد ند و دیدند که طبیب نیامده ، رفتند دنبال طبیب ،ابوی میگفتند، من فکر نمیکنم امام خمینی به این نیت به من محبت میکرد که یک روزی مرجع خواهد شد و من از او ترویج کنم..
*آیتالله زنجانی نسبت به مباحث ولایت فقیه چه نظری داشتند
نگاه ایشان کاملاً مثبت بود. خیلی گروهها آمدند که از ایشان حرفی بکشند ولی ایشان در نظرات خود مستحکم بود.
آیتالله زنجانی یک سری ارتباطاتی با روشنفکران مثل بازرگان داشت، این ارتباطات در چه بابی بوده است؟
مرحوم ابوی با بازرگان ارتباط معمولی داشت و اصلآ ارتباط حزبی و یا نهضت آزادی نداشت. یادم میآید دکتر قریب متخصص اطفال به رحمت خدا رفته بود. یک روز مهندس بازرگان آمد نزد ابوی و گفت دکتر قریب وصیت کرده 50 هزار تومان وجوهات را به سید عزالدین زنجانی بدهند، ارتباطات در این حد بود.
منبع :شبکه اجتهاد
کد خبر: 1393228301171
1393/2/28
|