صفحه اول  اخبار اندیشه آخرین استفتائات آثار فقهی مرجع استخاره تماس با ما درباره ما
مرجع ما پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه http://marjaema.com
مطالب مهم
تبلیغات
اخبار
اوقات شرعی
اخبار حوزه و دانشگاه
» تأکید نماینده مجلس بر اجرای قوانین حوزه زنان
» گزارش تصویری از مراسم عزاداری و سوگواری شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
» پیکر آیت الله موسوی اردبیلی در حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد
» بیانیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پی حکم اخیر شیخ الازهر: کشتار غیر مسلمین در هر کجای دنیا شدیداً محکوم است
صفحه اول  >> آثار فقهی >>
مرجع ما | آثار فقهی
فهرست:
فصل دوم
موضوع: کتب استفتائی
مرجع: حضرت آیت الله العظمی موسوی اردبیلی

فصل دوم:

پاره‏اى از صفات اخلاقى

 

انسان جهت دستيابى به كمالات معنوى و پيمودن قله‏هاى تكامل در مقام اول بايد خود را از صفات زشت و اخلاق ناپسند پاك نمايد كه در اصطلاح به اين مقام «تخليه» گويند. آنگاه خود را به فضيلت‏هاى اخلاقى و صفات نيكو آراسته و مزيّن نمايد كه اين مقام را در اصطلاح «تحليه» گويند. درست مانند اين كه اگر بخواهيم در حوض منزل خويش آب صاف و تميز داشته باشيم اول بايد لجن‏ها و آبهاى متعفن و بدبو را كه از قبل در آن وجود داشته بيرون آورده و سپس آب زلال را در آن بريزيم؛ چرا كه قبل از تخليه آب متعفن هرچه آب صاف در حوض بريزيم به واسطه برخورد با لجن‏ها متعفن و بدبو خواهد شد.

بدون شك پس از مرگ انسان و جدا شدن روح گرچه بدن غالبا به واسطه حوادث طبيعى پوسيده و از بين مى‏رود، ولى روح باقى و جاويد خواهد بود، و در اين صورت اگر روح در دنيا بر اثر اخلاق زشت و ناپسند آلوده گشته باشد در جهان آخرت همواره دچار رنج و عذاب و ناراحتى خواهد بود و بر عكس اگر در دنيا به اخلاق پسنديده و زيبا آراسته و مزيّن

(118)

 
گرديده باشد در آن جهان غرق در شادمانى و سرور خواهد بود.

بديهى است براى دستيابى به مقام تخليه و تحليه در قدم اول بايد صفات زشت و زيبا را بشناسيم تا بتوانيم روح خود را از آلوده شدن به زشتى‏ها پاك نموده و به زيبايى‏ها بياراييم. به همين جهت در اين فصل به بيان پاره‏اى از رذايل اخلاقى و صفات ناپسند و نقطه مقابل آن يعنى صفات نيكو مى‏پردازيم:

1 ـ دروغگويى

يكى از نعمت‏هاى بزرگ خداوند به انسان قدرت سخن گفتن و تكلم است، تا از اين راه انسان بتواند نيازها و خواسته‏هايش را با ديگران مطرح ساخته و از آنها براى برطرف كردن احتياجاتش كمك بگيرد، و همچنين افكار و عقايدش را به وسيله زبان به ديگران انتقال دهد، و يا بدين وسيله با افراد دلسوز و دوستان انس گرفته غم دل را بازگو نمايد و از سنگينى آن كه وجودش را فرا گرفته، اندكى بكاهد. خلاصه اين كه زبان ساده‏ترين وسيله براى ارتباط بين انسان‏ها است، اين عضو كوچك بدن كارآيى بسيار زيادى دارد، از آن براى خوشحال كردن ديگران، پند و موعظه دادن به آنها، آموزش دادن مطالب علمى، اصلاح و آشتى بين افراد، و دهها امر مثبت ديگر مى‏توان استفاده كرد؛ ولى زبان هم مثل ساير اشياءِ ممكن است در راه فساد و تباهى به كار گرفته شود، مثلاً چاقو وسيله‏اى است براى بريدن اشياء و استفاده صحيح در زندگى روزمره، اما ممكن است كسى از آن به ناحق براى مجروح كردن و كشتن ديگران استفاده نمايد؛ از زبان ـ اين جسم كوچك ـ هم ممكن است بهره‏برداريهاى نامطلوب و

(119)

 
زيان‎بارى بشود، و انسان نبايد فريب حجم كوچك آن را بخورد.

يكى از استفاده‏هاى غير صحيح از زبان دروغ گفتن است. در بزرگى اين گناه همين بس كه دروغگو دشمن خداوند شمرده شده است. در دستورات پيشوايان دينى از دروغگويى حتى به صورت شوخى هم منع شده است؛ چرا كه اين گناه سرچشمه همه گناهان است. به فرموده امام باقر عليه‏السلام : «خداوند متعال براى بدى‏ها قفل‏هايى قرار داده و كليد آن قفل‏ها را در نوشيدن شراب قرار داده است، ولى با اين حال دروغ گويى از شراب‏خوارى به مراتب بدتر است.»(1)

يكى از مهم‏ترين سرمايه‏هاى يك جامعه اعتماد عمومى افراد به يكديگر است و خطرناكترين چيزى كه اين سرمايه گرانبها را به نابودى مى‏كشاند و افراد را نسبت به هم بدبين ساخته و اطمينان آنان را از همديگر سلب مى‏نمايد، دروغگويى است و به همين جهت افراد دروغگو نزد ديگران ارزش و بهايى ندارند.

نقطه مقابل اين صفت زشت راستگويى و صداقت در گفتار است؛ در روايتى از امام صادق عليه‏السلام وارد شده است : «كسى كه زبانش راستگو گرديد اعمالش رشد و نمو پيدا مى‏كند.»(2) و در حديث ديگرى از ايشان آمده است: «به طولانى بودن ركوع و سجود شخص ننگريد، چه بسا اين كار از روى عادت باشد و اگر آن را ترك كند دچار وحشت مى‏شود، بلكه به راستى در گفتار و امانت دارى او بنگريد.»(3)


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ وسائل الشيعه،ج12،ص244،حديث3.

2 ـ همان،ص162،حديث2.

3 ـ همان،ج19،ص68،حديث3.

(120)

 
2 ـ حسادت


يكى از بيمارى‏هاى روحى و اخلاقى كه نياز به علاج و مداوا دارد مرض حسادت است؛ خطر اين خصلت شيطانى به گونه‏اى است كه خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد: «اى رسول ما! بگو: پناه مى‏جويم به خداى فرزونده صبح روشن ... و از شرّ حسود وقتى كه حسادت مى‏ورزد»(1).

وقتى كه خداوند به فردى نعمتى را ارزانى مى‏دارد انسان ممكن است در برابر او يكى از برخوردهاى زير را داشته باشد:

1 ـ آرزو مى‏كند كه خداوند آن نعمت را از آن فرد بگيرد و خودش نيز كوشش مى‏نمايد تا به هر شكل كه شده آن نعمت از او گرفته شود؛ اين حالت بسيار ناپسند «حسد» نام دارد. به واسطه اين روحيه پليد، انسان بدون اين كه تلاش سازنده‏اى را درباره خود انجام دهد به تلاش و كوشش مخرّب درباره ديگران مى‏پردازد.

2 ـ آرزو مى‏كند همانگونه كه خداوند به آن فرد و به ديگران آن نعمت را داده، به او هم بدهد؛ اين حالت را «غِبْطه» گويند. اين حالت قابل ستايش است؛ زيرا انسان را به تلاش و كوشش سازنده وامى‏دارد و هيچ اثر مخرّبى در اجتماع ندارد.

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «فرد مؤمن حسادت نمى‏ورزد اما غبطه مى‏خورد، ولى منافق حسادت ورزيده و داراى روحيه غبطه نمى‏باشد.»(2)


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ سوره فلق(113): آيه1و5.

2 ـ بحار الانوار،ج70،ص250،حديث7.

(121)

3 ـ آرزو مى‏كند كه خداوند آن نعمت را از او بگيرد و فقط خودش داراى آن نعمت باشد، چنين فردى از احسان و بخشش آنچه خدا به او داده است امتناع مى‏ورزد؛ نام اين حالت مذموم «بُخل و انحصارطلبى» است، كه انسان همه چيز را براى خود بخواهد و از محروميت ديگران لذت ببرد.

نقطه مقابل حسادت و بخل اين است كه انسان از اين كه خداوند به فردى نعمتى را ارزانى‏كرده است شاد شده و خدا را سپاس گويد و از اين بالاتر آن است كه دوست داشته باشد كه همه در نعمت و آسايش باشند هرچند خودش در محروميت به سر برد، و حاضر باشد آنچه را دارد در اختيار ديگران گذاشته و از منافع خود چشم بپوشد، كه اين حالت شايسته و ارزشمند را «ايثار» گويند.

3 ـ تكبّر

از قرآن كريم و سخنان معصومين عليهم‏السلام به دست مى‏آيد كه اولين گناه و نافرمانى كه در جهان آفرينش انجام گرفت تكبر و غرور بود، خداوند به فرشتگان دستور داد كه به خاطر آفرينش انسان كرنش و سجده نمايند، همه فرمان خدا را اطاعت نمودند مگر «عَزازيل» كه به «ابليس» و «شيطان» معروف است؛ در حقيقت روح تكبر و خود بزرگ بينى او را جزء افراد نافرمان قرار داد.

او مى‏گفت: من از آتش آفريده شده‏ام و انسان از خاك و گل، پس مقام و موقعيت من بالاتر از اوست. به واسطه اين گناه او از درگاه حق رانده شد. پس بر همه ما لازم است كه با درس گرفتن از عاقبت ابليس روح سركشى

(122)

 
و غرور را در خود از بين برده و خود را به زيور تواضع و فروتنى مزيّن نماييم؛ چرا كه تكبر و خود بزرگ‏بينى شايسته فرزندان آدم نيست و از صفات و روحيات شيطانى است.

نشايد بنى‏آدمِ خاك‏زاد  كه در سر كُند كبر و تندى و باد 
ترا با چنين گرمى و سركشى  نپندارم از خاكى، از آتشى(1) 

حضرت على عليه‏السلام در خطبه قاصعه نهج‏البلاغة به هنگام نكوهش كبر و غرور چنين مى‏فرمايد: «پند و عبرت گيريد از آنچه خداوند با ابليس رفتار كرد، در آن هنگام كه اعمال و عبادات طولانى خود را كه شش هزار سال بندگى خدا كرده بود به خاطر ساعتى تكبر ورزيدن بر باد داد. با اين حال چه كسى بعد از ابليس مى‏تواند از كيفر خداوند در برابر انجام همان معصيت مصون و محفوظ بماند؟ نه! هرگز ممكن نيست خداوند انسانى را به بهشت بفرستد در برابر كارى كه به خاطر آن فرشته‏اى را از بهشت رانده است، حكم خداوند در برابر اهل آسمان و زمين يكى است.»(2)

حضرت على عليه‏السلام مى‏فرمايند: «مَن تَكبَّرَ عَلَى النّاسِ ذَلَّ»(3) يعنى: كسى كه بر مردم تكبر نموده و فخر بفروشد خوار و ذليل مى‏گردد.

نقطه مقابل تكبر تواضع و فروتنى است كه ارزش و مقام انسان را نزد خداوند و مردم بالا مى‏برد، انسان متواضع محبوب دلهاست. يكى از علتهاى پيشرفت اسلام تواضع پيشوايان معصوم عليهم‏السلام و ياوران حقيقى آنها بود؛ پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خود مانند ديگر مردم در كارهاى دسته جمعى



--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ گلستان،باب هشتم در آداب صحبت،ص264،شماره21.

2 ـ نهج البلاغه،بخش خطبه‏ها،خطبه192،ص211.

3 ـ بحار الانوار،ج1،ص160،حديث50.

(123)

 
شركت كرده و كار مى‏كردند، در مجالس بالاتر از ديگران نمى‏نشستند، بلكه طورى مى‏نشستند كه يك فرد تازه‏وارد و غريب به سختى تشخيص مى‏داد كه كداميك از افراد حاضر در جلسه، پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد.

4 ـ خشم و غضب نابجا

يكى از نيروهاى مفيد در وجود هر فردى كه عامل دفاعى او در مقابل دشمن است خشم و غضب است، وجود اين غريزه و خصلت يكى از نعمت‏هاى خداوند شمرده مى‏شود. اگر انسان بخواهد هنگام رو به رو شدن با دشمن بى‏رحم و ستمگر نرمش نشان دهد همه چيزش را از دست داده و دشمن مال و ناموس او و ديگران را مورد تاخت و تاز قرار خواهد داد.

ترحم بر پلنگ تيز دندان  ستمكارى بود بر گوسپندان(1) 

پس وجود خشم و غضب در نهاد آدمى نه تنها عبث و بيهوده نيست بلكه نقطه آغاز كمال و پيشرفت اوست، به شرطى كه از اين نيرو در جاى خود استفاده گردد، مثلاً در برخورد با دشمن جفاپيشه و خونخوار و تجاوزگران به حقوق انسان‏ها؛ ولى در برخورد با برادران ايمانى و ساير انسان‏هايى كه پا از حريم انسانيت بيرون نمى‏گذارند، انسان بايد گذشت و مدارا نموده و از خطاى آنها در حق خود گذشت نمايد؛ خداوند در قرآن كريم در توصيف ياران پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چنين مى‏فرمايد: «كسانى كه با پيامبر هستند در مقابل كفار سرسخت و شديد هستند و در ميان خودشان


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ گلستان،باب هشتم در آداب صحبت،ص273،شماره50.

(124)

 
مهربان و با عطوفتند»(1).

مسلمانها بايد با همديگر رئوف و مهربان بوده و خشم خويش را در مقابل دشمن بى‏رحم به كار برند. گذشت و چشم پوشى و خشم و غضب خصلت‏هايى هستند كه هر كدامشان در زندگى انسان مورد نياز مى‏باشند، ولى مسأله مهم اين است كه چگونه از اين دو نيروى به ظاهر ناسازگار در برخورد با ديگران استفاده نماييم. زياده روى در به كار بردن هر كدام از اين خصلت‏ها ضررهاى زيادى برفرد و اجتماع وارد مى‏سازد، پس هر كدام از اينها بايد در جايگاه خودش مورد استفاده قرار گيرد.

به دو سخن حكيمانه از پيشوايان دينى در اين رابطه توجه نماييد:

الف ـ حضرت على عليه‏السلام : «پرخاشگرى نوعى از ديوانگى است؛ چرا كه صاحب آن پشيمان مى‏گردد و اگر پشيمان نشود ديوانگى او استوار است.»(2)

ب ـ امام صادق عليه‏السلام : «آن كه خشم خويش را كنترل نمايد و نگه دارد خداوند عيب‏هايش را مى‏پوشاند.»(3)

بديهى است انسان در هنگامى كه عصبانى مى‏شود ممكن است كارهاى ناپسندى انجام داده و زشتى‏هايى از او سر بزند، ولى به واسطه فروبردن خشم و غضب اين بديها از وى ظاهر نمى‏شود.

كنترل خشم به واسطه گذشت و چشم پوشى از لغزش‏هاى ديگران نقطه مقابل اين صفت ناپسند مى‏باشد. روزى يكى از خدمتكاران حضرت امام كاظم عليه‏السلام سينى غذايى بر دست داشت و به واسطه شتاب و


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ سوره فتح(48): آيه29.

2 ـ نهج البلاغه،بخش حكمت‏ها،حكمت255،ص403.

3 ـ بحار الانوار،ج70،ص264،حديث11.

(125)

 
عجله مقدارى از غذاها را بر سر و صورت امام كاظم عليه‏السلام ريخت، حضرت از دست او ناراحت و عصبانى شدند، خدمتكار با زيركى رو به حضرت كرده و قسمتى از آيه‏اى را كه در مقام بيان خصوصيات افراد متّقى و خداترس است اين گونه تلاوت كرد: «آنهايى كه خشم و غضب خود را فرو مى‏برند» حضرت به خدمتكار فرمودند: «من خشم خود را فروبردم». خدمتكار دنبال آيه را ذكر نمود كه خداوند مى‏فرمايد: «آنها از خطا و زشتى كار ديگران درگذرند». حضرت فرمودند: «از خطاى تو چشم‏پوشى كردم». خدمتكار آخر آيه را خواند كه خداوند مى‏فرمايد: «خداوند احسان‏كنندگان را دوست دارد.»(1) حضرت به جهت احسان و نيكى در حق اين فرد فرمودند: «تو را آزاد نمودم و فلان باغ را هم به تو بخشيدم»(2)؛همچنين نظير چنين حادثه‏اى درباره امام سجاد عليه‏السلام و كنيز ايشان نقل شده است با اين تفاوت كه ظرف آب از دست كنيز افتاد و صورت آن حضرت را زخمى نمود.(3)

البته كنترل خشم نياز به تمرين زياد دارد و به اين سادگى انسان نمى‏تواند بر آن چيره شود. مولوى بزرگ شاعر ايران چنين مى‏گويد:

وقت خشم و وقت شهوت مرد كو  طالب مردى دوانم كو به كو(4) 


5 ـ خودنمايى و رياكارى

يكى از آفتهايى كه ارزش كار انسان را از بين برده و اثر كمال‏بخشى آن را خنثى مى‏كند خودنمايى و رياكارى است. «ريا» يعنى انجام عمل همراه



--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ سوره آل عمران(3): آيه134.

2 ـ ابن ابى الحديد،شرح نهج البلاغه،ج18،ص46.

3 ـ بحار الانوار،ج46،ص67و68،حديث36.

4 ـ مولوى،مثنوى معنوى،دفتر پنجم.

(126)

 
با قصد غير خالص؛ اين خصلت ناپسند در همه كارهاى انسان، چه فردى و چه اجتماعى، اثر منفى و نامطلوب گذاشته و آنها را بى‏خاصيت و بى‏روح مى‏گرداند. در مقابل اين صفت زشت «اخلاص» كه به معنى خلوص نيت و پاكى آن در انجام عمل است قرار دارد؛ به عنوان نمونه گاهى هدف انسان از انجام دادن عبادت چيزى جز رضايت خداوند متعال و اطاعت و شكرگزارى به درگاه او نيست كه در اين جا عمل، خالصانه و با نيت پاك انجام مى‏گردد. اما گاهى هدفش فريب مردم و نشان دادن اين اعمال به آنهاست كه به اين فرد رياكار و خودنما گويند. انسان خودنما سعى در آراسته كردن ظاهر خود نموده اما باطنش درهم ريخته و ناپاك است، ذره‏اى از حقيقت در وجود او قرار ندارد ولى خود را به شكل و قيافه انسان‏هاى خيرخواه، ديندار و خدمتگزار مردم در مى‏آورد:

ظاهرت چون گور كافر پُر حُلَل(1)  و اندرون قهر خدا عَزَّوجَلّ 
از برون طعنه زنى بر بايزيد(2)  وز درونت ننگ مى‏دارد يزيد 
هرچه دارى در دل از مكر و رُموز(3)  پيش ما يلدا بود مانند روز(4)

در حقيقت ظاهر افراد رياكار مانند قبور انسان‏هاى ناشايست و كافر



--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ حُلَل: جمع حُلَّه؛ جامه‏هاى بلند و نو.

2 ـ نام فردى صوفى مسلك است.

3 ـ رُموز: جمع رَمْز؛ راز نهفته.

4 ـ شيخ بهايى،كشكول.

(127)

 
است كه بر روى آنها جامه‏هاى زيبايى پهن كرده‏اند ولى افرادى كه در آن قبرها قرار دارند دچار آتش و عذاب الهى هستند.

به چند سخن حكيمانه از پيشوايان دين در اين باره توجه نماييد:

الف ـ امام على عليه‏السلام : «مراقبت جهت پاك بودن عمل و خالصانه بودن آن از انجام خود عمل دشوارتر است.»(1)

ب ـ امام صادق عليه‏السلام : «هر گونه ريا و خودنمايى شرك به خداوند است.»(2)

ج ـ امام صادق عليه‏السلام به نقل از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم : «عمل بنده به واسطه فرشته‏اى بالا برده مى‏شود، در حالى كه فرشته بالا برنده به خاطر انجام اين عمل از طرف آن شخص خوشحال و مسرور است، اما وقتى آن عمل به جايگاه اعمال نيك انسان برده مى‏شود خداوند مى‏فرمايد: اين عمل را در آتش دوزخ اندازيد؛ زيرا كه اين بنده براى غير من آن كار را انجام داد.»(3)

در حقيقت انسان رياكار دچار شرك و چندگانه‏پرستى است، و با ارائه كارش براى فريب ديگران گويا اعتقاد پيدا كرده است كه پاداش دهنده‏اى غير از خداوند وجود دارد، و به همين جهت در سخنانى كه از پيشوايان معصوم عليهم‏السلام به ما رسيده به اين نكته اشاره شده است كه در قيامت خداوند چنين آدمى را براى گرفتن مزد و اجر كارش به سراغ همان كسانى مى‏فرستد كه عمل را به خاطر آنها انجام داده است.

پس اى عزيزان و اى مشتاقان حركت به سوى خدا ! ريا خارى است



--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ غرر الحكم،ص155،شماره2903.

2 ـ بحار الانوار،ج69،ص281،حديث3.

3 ـ وسائل الشيعه،ج1،ص71،حديث3.

(128)

 
در اين راه و مانعى است بس عظيم. براى پيدا نمودن اخلاص در كارها تلاش و مبارزه با خواهش‏هاى شيطانى نياز است، نيت خالص به سخن و سخنورى نيست، چه بسيار گويندگانى كه از اخلاص دم مى‏زنند و ذره‏اى از اين حقيقت زيبا در وجود آنها يافت نمى‏شود، چنان ظاهر خود را آراسته‏اند كه انسان گمان نمى‏كند اينان به اين بيمارى خطرناك دچار باشند.

خلوص نيت و انجام كار براى رضايت خداوند چشمه‏هاى جوشان حكمت و دانش را از قلب انسان بر زبان جارى مى‏نمايد، ولى تظاهر و خودنمايى باعث نابودى و فساد اعمال انسان گشته و فرد رياكار را در نظر مردم حقير و خوار مى‏گرداند.

6 ـ از بين بردن آبروى ديگران

از نظر اسلام آبروى انسان‏ها اهميت ويژه‏اى دارد و همانطور كه بى جهت نمى‏توان خون كسى را ريخت يا مالش را از او گرفت، همانطور نيز نمى‏توان شخصيت او را خدشه‏دار نمود، در سخنى از امام صادق عليه‏السلام آمده است: «كسى كه بر عليه فرد مؤمنى سخنى را مطرح نمايد و بخواهد شخصيت او را زير سؤال برده و او را خوار نموده و از چشم مردم بيندازد، خداوند چنين شخصى را از ولايت و قرب خويش خارج كرده و به سوى ولايت و سرپرستى شيطان رهسپار مى‏سازد، ولى شيطان هم رهبرى چنين فردى را قبول نمى‏كند.»(1)

مگر انسان حق دارد هرچه را كه از ديگران مى‏داند در محافل عمومى



--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ همان،ج12،ص294،حديث2.

(129)

 
و نزد ديگران مطرح كند! اگر واقعا در فردى صفت زشت و ناروايى وجود دارد با تذكرات دوستانه و به صورت پند و نصيحت مى‏توان او را از اين خصلت ناپسند بازداشت و ديگر نيازى به افشاگرى و مطرح كردن عيوب او در ميان مردم نمى‏باشد، بلكه در برخى موارد اصلاً نياز نيست به فرد خطاكار چيزى گفته شود، چرا كه انسان با كردار و رفتار صحيح خود مى‏تواند او را نسبت به عمل زشتش آگاه نمايد.

در گفتن عيب دگران بسته زبان باش  از خوبى خود عيب نماى دگران باش(1) 

در اين جا مناسب است به پاره‏اى از گناهان بزرگ كه با انجام آنها شخصيت ديگران پايمال شده و آبرويشان در معرض خطر قرار مى‏گيرد اشاره نماييم:

الف ـ غيبت و تهمت: اگر عيبى يا صفتى در كسى وجود داشته باشد و او از اين كه ديگران متوجه آن شوند ناراحت مى‏گردد و با اين حال ما آن را براى ديگران مطرح كنيم دچار غيبت شده‏ايم، و اگر عيبى يا صفتى در كسى وجود نداشته و ما آن را به او نسبت دهيم به گناه تهمت دچار شده‏ايم. اين دو گناه شخصيت افراد اجتماع را از بين برده همچنين باعث از بين رفتن قبح و ناپسندى كارهاى زشت در نظر ديگران مى‏گردد. گاهى ديده مى‏شود فرد در حال غيبت كردن از ديگرى است، وقتى به او گفته مى‏شود: چنين كارى غيبت محسوب مى‏شود، مى‏گويد: اين كه غيبت نيست بلكه صفتى است كه در او وجود دارد، غافل از اين كه مورد غيبت


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ واعظ قزوينى،ديوان اشعار،بيت412.

(130)

 
همين است، چون اگر اين صفت اصلاً در او وجود نداشته باشد اين تهمت است؛ يا مثلاً مى‏گويد: من پيش خودش هم اين حرفها را مى‏زنم، با اين كه اگر پيش روى آن شخص هم اين سخنان گفته شود از گناهشان كاسته نمى‏شود؛ چرا كه اين سخنان اگر باعث رنجش و اذيت آن فرد گردد گناه سنگين‏ترى را به بار مى‏آورد.خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد: «برخى از شما از برخى ديگر غيبت نكنند، آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت مرده برادر خودش را بخورد، قطعا از آن بيزاريد»(1) و در حديثى از امام صادق عليه‏السلام آمده است:

«وقتى انسان مؤمن به برادر دينى‏اش اتهامى وارد سازد ايمان در قلبش ذوب گشته و از بين مى‏رود همانند ذوب گشتن نمك در آب.»(2)

ب ـ سخن‏چينى: يكى از گناهان بزرگى كه باعث جدايى دوستان از يكديگر گرديده و مثل دروغ سرمايه اطمينان را از ميان جامعه بر مى‏دارد سخن‏چينى است. افرادى كه به اين بيمارى روحى مبتلا هستند به جاى اين كه آتش كينه و دشمنى را از ميان دو انسان مسلمان بردارند، با سخنان نابجاى خود شعله‏هاى آتش را فروزانتر مى‏كنند. يكى از جاهايى كه راستگويى مورد غضب خداست همين جاست كه فردى با سخنان راست خود دوستى دو انسان مسلمان را تبديل به دشمنى نمايد، و بر عكس يكى از جاهايى كه دروغ پسنديده است جايى است كه انسان نگذارد شعله‏هاى كينه و خصومت بين انسان‏ها افروخته گردد.


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ سوره حجرات(49): آيه12.

2 ـ وسائل الشيعه،ج12،ص302،حديث1.

(131)

 
گاهى فرد سخن‏چين بدبخت جان خود را در نزاعى كه خود باعث پيدايش آن شده از دست مى‏دهد.


سعدى رحمه‏الله در اين باره مى‏گويد: «سخن ميان دو دشمن چنان گوى كه گر دوست گردند شرم‏زده نشوى.

ميان دو كس جنگ چون آتش است  سخن‏چين بدبخت هيزم‏كش است 
كنند اين و آن خوش دگر باره دل  وى اندر ميان كوربخت و خجل 
ميان دو تن آتش افروختن  نه عقل است و خود در ميان سوختن»(1) 


ج ـ تجسس عيوب و افشاء راز: برخى افراد بيمار دل در صدد به دست آوردن عيوب و اسرار ديگران هستند تا روزى از آنها بر ضد آن شخص و به نفع خويش استفاده نمايند، در سخنى از امام صادق عليه‏السلام آمده است: «كمترين كارى كه به واسطه آن انسان از ايمان خارج مى‏گردد آن است كه با كسى طرح دوستى بريزد و در مدت دوستى لغزش‏هاى او را به خاطر بسپارد تا زمانى به وسيله آنها او را سرزنش و توبيخ نمايد.»(2)


در سخن ديگرى از ايشان به نقل از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آمده است: «اى گروهى كه به زبان اسلام آورده ولى دلتان ايمان خالص ندارد! مسلمانان را توبيخ نكنيد و به دنبال به دست آوردن عيوب آنان نباشيد، چرا كه هر


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ گلستان،باب هشتم در آداب صحبت،ص260و261،شماره12.

2 ـ وسائل الشيعه،ج12،ص276،حديث4.

(132)

 
فردى به دنبال عيوب مردم باشد خداوند به دنبال عيوب او خواهد رفت، و خدا چنين كسى را گرچه در داخل خانه‏اش باشد بى‏آبرو خواهد كرد.»(1)

د ـ دشنام و فحش: به كاربردن دشنام و سخنان زشت در برخورد با ديگران موجب كدورت و دشمنى و سرد شدن روابط اجتماعى انسان‏ها مى‏گردد، در سخنى از امام باقر عليه‏السلام آمده است: «همانا خداوند فحش دهنده‏اى كه زبانش هرز باشد را دشمن مى‏دارد.»(2)

شريعت مقدس اسلام جهت حفظ شخصيت انسان‏ها تأكيد ويژه‏اى نسبت به دورى از گناهان گفته شده و گناهان ديگرى كه باعث از بين رفتن آبرو و شخصيت افراد مى‏شود نموده است كه برخى از آنها بدين قرار است: اهانت به افراد، مسخره كردن آنها، نسبت القاب زشت و ناپسند دادن، نسبت‏هاى ناروا به افراد پاك دادن و سوء ظن.

نقطه مقابل خدشه دار كردن آبروى ديگران از طريق افشاگرى و غيبت و تهمت و سخن چينى و دشنام و مانند آن اين است كه در صدد پوشاندن عيوب ديگران باشيم و اگر كسى دچار كار اشتباهى گرديد تا جايى كه ممكن است با پند و اندرز او را به كار بدش آگاه نماييم و از مطرح كردن خطايش پيش ديگران خوددارى نماييم.

صفات زشت و ناپسند و نيز نقطه مقابل آنها يعنى صفات نيكو در اين چند مورد منحصر نمى‏گردد، و ما به جهت رعايت اختصار از شمارش يكايك آنها اجتناب مى‏كنيم.


--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ ميرزا حسين نورى،مستدرك الوسائل،ج9،ص109،حديث4.

2 ـ وسائل الشيعه،ج16،ص32،حديث2.

(133)

 
از آنجا كه شما نوجوانان عزيز بيشتر در خانه و همراه پدر و مادر و يا در مدرسه و كلاس و همراه مربى و معلم و يا در مكان‏هاى ديگر و همراه دوستان خود اوقات خود را سپرى مى‏كنيد، به نظر مناسب رسيد كه در سه فصل آينده در خصوص برخورد با والدين، معلم و دوست و نيز حقوقى كه آنها بر انسان دارند مطالبى به طور مشروح بيان گردد تا مبادا در اثر بى‏توجهى و ناآگاهى از چگونگى برخورد با اين افراد دچار گناه و لغزش گشته و حقوق آنها پايمال گردد.

(134)